دافنر: تجربه همهگیری در بلندمدت قرار است چه تغییری درزمینه سیاسی به وجود آورد؟ آیا ایمنی در مقابل آزادی شخصی برنده خواهد شد؟ آیا سیستمهای استبدادی بر سیستمهای با مرکزیت دموکراتیک، برتری خواهند یافت؟
کیسینجر: در این کشور، اکثریت مردم به میزانی دغدغه سلامت و امنیت داشتهاند که هرگز پیشتر تجربه نکرده بودند. آنها بسیار مشغول حفظ نوعی سبک زندگی هستند که قبلاً آن را مسلم میدانستند. درعینحال، گروههایی هم هستند که بهطور سیستماتیک خواستار یک فلسفه دولتی و ملی تازه هستند. درحالیکه آنها جزو اکثریت نبوده و حتی نزدیک به اکثریت هم به شمار نمیآیند، به دنبال کردن عقاید خود ادامه میدهند. این در حالی است که باقی کشور بیشتر بر زندگی روزمره یا مسائل کوتاهمدت سیاسی متمرکز است.
دافنر: سیاستمداران ناچار به گرفتن تصمیمات دشواری در پسزمینه همهگیری بودند؛ بهعنوانمثال، محدودیتهای قانونی مربوط به کنترل مرزی و سفر که به نظر ناممکن میرسید، ناگهان ممکن شد. حتی میتوان گفت اقدامات استبدادی باید اجرا میشد تا باعث نجات جانها باشد. همهگیری، اجبار سیاسی را تقویت کرده است. در تعدادی کشورها، مردم تا میزانی حامی آن بودهاند. فکر میکنید آیا دموکراسیها قرار است به سمت استبدادی شدن بروند؟
کیسینجر: این موضوع تا میزان زیادی به تأثیر واکسیناسیون بستگی دارد، در این حوزه فاصله زیادی بین آمریکا و اروپا وجود دارد. در آمریکا، کشتهها روزانه براثر کووید ۱۹ سیر نزولی پیداکرده است؛ جوانان واکسینه شدهاند، کسبوکارها و رستورانها در حال بازگشایی هستند. درحالیکه اکثر اروپا در قرنطینه و ترس به سر میبرند. واکسیناسیون قرار است در اروپا آغاز شود، اما اروپا چند ماهی از آمریکا عقب است. البته که مورد استثنای این موضوع، انگلیس است. بنابراین برای اینکه به سؤال ثبات سیاسی برگردیم، اگر واکسیناسیون بهطور موفقیتآمیزی بتواند بروز بیماری را کاهش دهد، همهگیری عمدتاً بهعنوان مشکل سلامتی تلقی خواهد شد که بر آن غلبه شده است. اما اگر اقدامات اضطراری که برای مبارزه با همهگیری انجام میشود، دنبال شده و همچنان موارد ابتلا زیاد باشد، آنوقت شاهد بحران اطمینان به رهبران و مؤسسات، هم در اروپا و هم آمریکا خواهیم بود.
دافنر: حالا که صحبت از اروپا شد، اتحادیه اروپا در اجرای واکسیناسیون چندان موفق نبوده است. شرایط بسیار فاجعهبار است و ما از کشورهایی نظیر آمریکا، انگلیس، حتی جاهای کوچکتر مانند اسرائیل و شیلی، عقبماندهایم. به نظر میرسد اروپا بازیگر بهدردنخوری در بحران است. بهطور نمادین، جالب است که دولت بایدن حتی بیش از ترامپ، در سفرهای اروپا به آمریکا، محدودیت ایجاد کرده است. فکر میکنید این موضوع چه تأثیری بر فرصت کنونی برای ایجاد مجدد رابطه استراتژیک بین اروپا و آمریکا دارد؟
کیسینجر: در این دوره در آمریکا آگاهی ملی رشد کرده، اما بیشتر ازلحاظ بیتفاوتی به خارجیها بهجای خصومت فعال نسبت به آنها. این در حالی است که در دوره بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم، و به مدت ۳۰ سال پسازآن، این ایده که آمریکا و اروپا بهطور بنیانی به هم متصل هستند، شایع بود. و ارتباط با کشورهای خارجی در آن دوره، بهویژه ارتباط با اروپا، امری مسلم بود. این روزها این ایده بسیار کمتر رایج است. گزارشها در مورد انتخابات اروپایی دیگر در روزنامههای آمریکا به چشم نمیخورد و مسلماً آنها در تلویزیون آمریکا همجایی ندارند. بنابراین از این لحاظ، بهطورقطع نوعی جدایی روانشناختی اتفاق افتاده است.
دافنر: اینطور پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۲۸، چین جای آمریکا را بهعنوان بزرگترین اقتصاد، خواهد گرفت. چند روز قبل از ریاست جمهوری بایدن، اتحادیه اروپا معامله حمایتی سرمایهگذاری و تجارت با چین را به امضا رساند. این امر بایستی در واشنگتن یک تحریک قلمداد شده باشد. این موضوع درباره آینده رابطه آمریکا-اروپا با چین به ما چه میگوید؟
کیسینجر: دولت تلاش زیادی میکند تا رابطه را درون محدودیتهای بهطور سنتی پذیرفتهشده، نگه دارد. اما اکنون با شرایطی مواجه است که افکار عمومی قانع شده چین نهتنها کشوری با رشد سریع است- که صحت دارد-، بلکه یک دشمن ذاتی هم هست؛ بنابراین وظیفه اصلی ما مقابله با آن و کاهش ظرفیت چین برای تبدیلشدن به یک کشور مهم است. اما چین هزاران سال است که کشوری مهم بوده، بنابراین بهبود چین نباید غافلگیرکننده باشد و عواقب آن این است که آمریکا، برای نخستین بار در تاریخ خود، با کشوری روبهرو است که دارای قابلیتهای بالقوه قابلمقایسه با ایالاتمتحده، در حوزه اقتصاد و نیز مهارت تاریخی عالی در حوزه امور بینالملل است. این در مورد شوروی صدق نمیکرد. آنها درواقع به لحاظ قابلیتهای نظامی، از آمریکا ضعیفتر بودند و در عرصه بینالمللی فاقد هرگونه جایگاه اقتصادی بودند. بنابراین با احترام به بحران کنونی، تقریباً یک نوستالژی مسلم برای مسائل جنگ سرد وجود دارد. مسئله بزرگی که باید به آن توجه کرد، نهفقط جلوگیری از هژمونی چین، بلکه درک این است که اگر به این هدف برسیم- که باید هم برسیم- نیاز به همزیستی با کشوری به آن بزرگی، به قوت خود باقی است.
دافنر: اما اگر چین به اقتصاد برجسته جهان تبدیل شود، به نظر محتمل است که تأثیر مهمی بر ارزشها و سیستمهای سیاسی در کشورهایی داشته باشد که به لحاظ اقتصادی به چین وابسته هستند؛ که میتوان گفت سایر جهان غیر از آمریکا اینطور هستند.
کیسینجر: به نظر من کشورهایی که ازلحاظ اقتصادی به چین وابستهاند، شامل کل جهان یا حتی بخش اعظم آن نمیشود.