کتاب «پسران نیکل» نوشته «کولسون وایتعد» برنده جایزه پولیتزر 2020، داستانی برگرفته از بطن جامعه آمریکا است. این رمان، داستان دو نوجوان سیاهپوست در یک مدرسه دارالتأدیب به نام آکادمی نیکل را روایت میکند که با وعده آموزش فیزیکی، فکری و اخلاقی به بزهکاران جوان، دانش آموزان را مورد آزار و ضرب و شتم قرار میداد. نشریه «نیویورکتایمز» جایی درباره این رمان نوشته است که «کولسون وایتهد» نوشتار کلاسیک آمریکایی خودش را دارد و صاحب سبک است. روایت منظم و جملات صریحی که استفاده میکند، مانند یک پارو آب را میشکافد و داستان را بهپیش میبرد. هر فصل از کتاب شاهکار است و وایتهد در رنج شخصیتهای کتابش شریک میشود و بهنوعی با نوشتن مراقبه میکند!
این رمان با صحنه تکاندهندهای آغاز میشود. قبرستانی مخفی در قسمت شمالی محوطه دارالتأدیب نیکل در یک هکتار از علفهای وحشی، یعنی بین انبار کارگاه و زبالهدانی قرار داشته است. جایی که دههها بعد، جسد اولین پسر را در یک گونی سیبزمینی از زیر خاک بیرون میآورند و... همین شروع طوفانی باعث میشود که خواننده بخواهد بداند که در آن محوطه چه اتفاقی افتاده است و اجساد آن پسربچهها آنجا چهکار میکنند؟ درواقع نویسنده با تیزهوشی رمان خودش را آغاز کرده است. آغازی تلخ و بسیار تکاندهنده!
فضای رمان به دهه تفکیک نژادی در امریکا برمیگردد. وقتیکه در جامعه آمریکا سفیدها از سیاهان در مدرسه، رستوران، شهربازی و... جدا میشوند و این تفکیک بهشدت اجرایی میشود و قوانین سفت و سختی هم برایش در نظر گرفتهشده است. در تمام رمان این تفکیک نژادی و برخورد با جامعه سیاهپوستان با شدت زیادی توصیفشده است. رفتاری که پلیس با سیاهان دارد و یک سیاهپوست خوب را سیاهپوستی مرده میداند. درواقع ازنظر پلیس، هر سیاهپوستی مجرم است مگر آنکه خلافش ثابت شود.
ماجرای این رمان، به زندگی پسربچه سیاهپوستی به نام «الوود» میپردازد. او با مادربزرگش زندگی میکند. الوود برای کریسمس 1960، بهترین هدیه زندگیاش را دریافت میکند و آن چیزی نبوده جز صفحه سخنرانیهای «مارتین لوترکینگ»! حرفهایی که شاید تمام زندگی الوود را تحت تأثیر قرار میدهد؛ اما زندگی همیشه برای انسان چیزهای عجیب و غیرمنتظرهای در چنته دارد. درست وقتیکه الوود آماده میشود تا مرحله جدیدی از تحصیلاتش را آغاز کند، توسط پلیس دستگیر میشود و به مدرسه یا دارالتأدیب نیکل فرستاده میشود! یک جهنم مخوف، آنهم برای پسرهایی که در دنیای آزاد خلاف کردهاند. این خلافکاری ممکن بود از پرت کردن آب دهان تا مواد مخدر، ضربوجرح و... باشد؛ اما پسرهای سیاهپوست، حجم بیشتری از این تباهی را متحمل میشوند. جهنمی پر از تحقیر، تجاوز و سرکوبی! نیکل آخر دنیاست و همه پسرها، بهمحض اینکه وارد آنجا میشدند، دیگر هیچوقت آن آدم سابق نخواهند شد، چراکه نهتنها رفتارهای ضداجتماعیشان کاهش پیدا نمیکند، بلکه تبدیل به موجودی سرخورده و بزهکار میشوند و هیچ مرهمی را هم برای التیام این زخمها پیدا نمیکنند.
در تمام کتاب بریدههایی از سخنرانیهای «مارتین لوترکینگ» آمده است. برای نمونه جایی در صفحه 173 آمده است:
الوود تصمیم گرفت حالا که این کلمه (نوعدوستی) برایش مثل بهار سال قبل یک کلمه انتزاعی نیست؛ بیشتر به آن فکر کند. حالا برایش واقعیتر مینمود. چون «لوترکینگ» جایی در آن صفحهها گفته بود؛ ما را به زندان بیندازید بازهم به شما عشق میورزیم. خانههایمان را بمباران کنید و جان کودکانمان را به خطر بیندازید، برایمان گران تمام خواهد شد! ولی بازهم به شما عشق میورزیم. جنایتکاران نقابدار و خشن خود را در نیمههای شب به سراغ ما بفرستید تا ما را به جادههای اطراف شهر بکشانند و کتک بزنند و نیمهجان رها کنند. ما بازهم به شما عشق میورزیم، اما مطمئن باشید که با ظرفیت تحمل رنجمان شما را شکست خواهیم داد و روزی آزادیمان را به دست خواهیم آورد!
اما سیستمی که دارالتأدیب نیکل را مدیریت میکند، سیستمی بیرحم و شکستناپذیر است و مو لای درزش نمیرود! مردها و زنهایی که بویی از انسانیت نبردهاند و به پسرهای نیکل، گرسنگی، کار اجباری، شکنجه و البته حقارت میدهند. از مدیر تا پرستارها، خدمه و حتی پسرهای بزرگتر نیکل که جذب این سیستم شدهاند؛ اما چیزی که به الوود در میان اینهمه تباهیها آرامش میدهد، سخنرانیهای مارتین لوترکینگ است و الوود همه آنها را در ذهن دارد و به یاد میآورد! اما سرنوشت الوود سرنوشت غمانگیزی است و...
درمجموع داستان این رمان، قابلتأمل است و شاید «کولسون وایتهد» توانسته باشد قدرت رمان آمریکایی را بازهم به رخ بکشد. رمان «پسران نیکل» را «نشر روزگار» سال 1399، با ترجمه «مهدی احشمه» منتشر و راهی بازار کتاب کرده است.