دستگاه حکمرانی چینیها جز استبداد، اقتدارگرایی و دیکتاتوری تجربۀ دیگری ندارند. اما چند سرمایۀ اجتماعی باعث شده که حداقل در رشد و توسعۀ اقتصادی، دستاوردهای منحصربهفردی را کسب کنند: فرهنگِ همکاری، هماهنگی و حمایت از یکدیگر که 2600 سال پیش توسط کنفوسیوس، عموم مردم از کشاورز، کارآفرین، متخصص تا مجری را به هم متصل و قفل کرد؛ اقتدارگرایی چینی برخلاف اقتدارگرایی خاورمیانهای، تابعِ تشکیلات، هرم و طبقاتِ مرتبط با شاه بود. شاهِ چینی نهتنها با طیف وسیعی از نخبگان و سیاستمداران مشورت میکرد بلکه بدونِ دستیابی به اجماع، سیاستی را پیش نمیبرد. این روش حکمرانی و تصمیمگیری یک اثر مهم داشت و افراد را نسبت به ثقلِ حکومت، علاقهمند، وفادار و تعلق پذیر میکرد. در مقامِ مقایسه، در اقتدارگرایی صدام یا ناصرالدینشاه، نه وزیر نه وکیل و نه مشاور امنیت نداشتند. اقتدارگرایی هرمی چینی هزاران نفر کارگزار و نخبۀ سیاسی را فراتر از پول و مقام، به یک دستگاه حکومتی متمایل و دلبسته میکرد. یکی از شاهکارهای آموزشی کنفوسیوس، تعلیمِ «وظیفهشناسی» و نپذیرفتن کاری که فرد در آن مهارت ندارد است. این نوع آموزشها و دستگاهها (Functionalism) در قرن نوزدهمِ غرب اروپا و آمریکای شمالی از مبنای فلسفی دیگری مانند اصالتِ فایده (Utilitarianism)، کارآمدی، صنفی شدن (Unionization) و لیبرالیسم سرچشمه گرفته و به تدریج نهادینه شد. حکومتهای اقتدارگرای چینی عموماً متشکل از هیئت حاکمِ بودند و نه مبتنی بر یک فرد مانند صدام، قذافی یا حُسنی مبارک. وقتی هیئت حاکمِ یا گروه اِلیت وجود دارد، همزمان جریانهای فکری، سیاسی، فراکسیونها، اکثریت - اقلیت و از همه مهمتر «فرآیند اجماع سازی» در درون طیفی از افراد بامهارت ها و تخصصهای مختلف وجود دارد. وجودِ گروه اِلیت که نسبت بهموقع و اندیشۀ خود، حسِ امنیت و اهمیت داشته باشد در سیر رشد و توسعه جهان امروز کلیدی است بهطور که موقعیتِ مثبتِ برزیل، مکزیک، هند، اندونزی، مالزی، سنگاپور و ویتنام را در این چارچوب نظری میتوان تحلیل نمود. کشورهای غربی از رهیافتِ نظامِ حزبی به اِلیت و هیئت حاکمِ رسیدند و غیر غربیها از مسیر فرهنگسازی، ضرورت توسعه اقتصادی و مانند چین به موجب فرهنگ کنفوسیوسی؛ تحولاتِ چشمگیر اقتصادی برزیل، هند، ویتنام، کرۀ جنوبی، اندونزی و چین در سی سال گذشته صرفاً در درون حاکمیت متشکل از جریانهای مختلف و وجودِ هیئت حاکمِ و اِلیت اتفاق افتاده است. شهروندان این کشورها چه انتظاراتی داشتند: ثبات اقتصادی و ثبات در تصمیم سازی ها. حس یادگیری و مشورت از یکطرف و اعتقاد به تخصص و تقسیم کار از طرف دیگر باعث منطقی شدن تصمیمسازیهای این طیف از کشورها باسابقه اقتدارگرایی و استبداد شدهاند. این اعتماد به دانش و تخصص تا آنجا پیش رفته که چینیها با توجه به اینکه سهامدار عمده بانک سرمایهگذاری عمرانی چین دو معاون کلیدی بانک را به دو فرد مُجرب بانکداری آلمانی و انگلیسی سپردهاند. چینیها نسبت به فرهنگ، تمدن و تاریخ خود بسیار مفتخر و مغرور هستند ولی اِبایی از مشورت و یادگیری در مدیریت ندارند و بعضاً با مهمترین مراکز مشورتی مانند McKinsey & Company طرحهای خود را در میان میگذارند. این اعتمادبهنفس ناشی از تعلقخاطر مجموعه اِلیت و هیئت حاکمِ نسبت به خود، اهداف خود، سرزمین خود و آیندۀ خود است. وقتی کشوری اِلیت داشته باشد، خارجی به راحتی نمیتواند در آن نفوذ کند. وقتی کارگزاران یک کشور به مجموعۀ حاکمیت احساسِ تعلق نکنند، زمینۀ نفوذِ خارجی فراهم میشود. وقتی کشوری اِلیت داشته باشد و بهترینها و داناترینها را در هیئت حاکمِ جمع کند، دقیق حرف زدن و صحیح عمل کردن، قاعده میشود. وفاداری به کشور و حفظ و بسط آن تابع وجود اِلیت هایی است که در درون خود بسیار بحث میکنند، ملاک بحث آنها کل کشور است و جمعی تصمیم میگیرند. دموکراسی زمانی آغاز میشود که این اندیشهها و تصمیمهای اِلیت، زمینۀ حمایتِ عامۀ مردم را نیز داشته باشد که درنهایت به قرارداد اجتماعی منتهی میشود. اگر اِلیت های چینی نه از طریق لیبرالیسم غربی، بلکه با تعالیمِ کنفوسیوسی به تقسیم کار، وظیفهشناسی، تخصص، نظم و هرم سازمانی اعتقاد نداشتند، نمیتوانستند سه تریلیون دلار ذخایر ارزی جمع کنند و به اکثریت کشورهای جهان وام بدهند (Debt Diplomacy).
تاریخ سیاسی ایران برای افراد خاص است
تاریخ سیاسی ایران، تاریخ افراد است؛ از خوارزمشاه، ملکشاه، بهرام شاه، سلطان حسین، شاه اسماعیل و شاه سلیمان گرفته تا کریمخان، آقا محمدخان، مظفرالدین شاه، رضاشاه و محمدرضاشاه. جزئیات تاریخی بهوضوح نشان میدهد که تناسبی میان سطح قدرت شاه و اطرافیان، حتی وزرا و دربار نبوده است. شاه بوده و عده وسیعی از افراد اُپراتور. اِلیت یا هیئت حاکمِ به معنایی که با آنها مشورت شود، در قدرت سهیم باشند و مسئولیت جمعی برای حفظ کشور و سرزمین داشته باشند، وجود نداشته است.
الیت چیست؟
اِلیت یعنی طیفی از افرادِ عاقل، دانا، متخصص، سیر، متعادل و نرمال که تصادفی رشد نکرده باشند بلکه قدم به قدم و با توانایی ارتقا پیداکرده باشند. خوانندگانِ محترمی که با اِلیت هند، اندونزی، برزیل، کرۀ جنوبی و سنگاپور آشنایی داشته باشند به خوبی میتوانند این مقایسه را انجام دهند. رضاشاه و محمدرضاشاه هرچند دورهای با اِلیت ها کارها را پیش بردند اما به خصوص در پنج سال آخر حکمرانی خود، با قضاوت و ذهنیت شخصِ خودشان تصمیم میگرفتند. وقتی کشوری اِلیت نداشته باشد، اُپراتورها باصلاحیت و دانش انتخاب نمیشوند بلکه صرفاً بر اساس وفاداری و پیروی تام از دستورات منصوب میشوند. در چنین قالبی، اُپراتورها نیز زیرمجموعۀ خود را بر اساس وفاداری به سِمَت میگمارند. هرچند در ظاهر، عموم این افراد حکمرانی میکنند اما در باطن نه یکدیگر را قبول دارند و نه تعهدی به یک دستگاه سیاسی یا سرزمینی دارند. پنج ماه قبل از انقلاب در 27 شهریور 1357، کارمندان بانک مرکزی فهرست 177 تن از افراد سرشناس پهلوی دوم که بالغ بر 2 میلیارد دلار از کشور خارج کرده بودند را منتشر کردند (این نویسنده، اقتدارگرایی ایرانی در عهد پهلوی، 1397، صص 291-290). همینکه اُپراتورها از اواسطِ 1357 آسیبپذیریهای شاه را حس کردند، صحنه را ترک گفتند. اما اگر اِلیت وجود داشت، مشکلات و چالشها را رصد میکرد، بهموقع در پی حلوفصل آنها میبود، حکمرانی در ذهن و مصالح یک نفر خلاصه نمیشد و اُپراتورها تبدیل میشدند به سهامداران، مشترکین و اعضای اِلیت یک حکومت. وقتی اِلیت نباشد، اُپراتورها یکدیگر را قبول ندارند زیرا خود را وفادار به فرد میدانند و این فرهنگ نفی یکدیگر به تدریج به کلیت جامعه منتشر میشود ویتنام و چین هردو اقتدارگرا هستند ولی حداقل در حیطۀ مسائلِ اقتصادی و روابط بینالمللی، بهشدت تخصصی، حرفهای و مبتنی بر دانش بشری، data و fact اداره میشوند. وقتی وزیری در موضوع وزارت خود حتی چند کتاب نخوانده و سالها وزیر میماند، رهیافت تصمیمسازی در سازمان خود را بهطور طبیعی به سَمت ناکارآمدی، اشتباهات پیدرپی، بیتفاوتی و تملق سوق میدهد. نظریه اِلیت در بنگاهداری هم صدق میکند. وقتی کارمندان و کارگران بنگاههایی مانند عالی نسب، ایران ناسیونال، تویوتا، پاناسونیک، و سامسونگ نسبت به کلیت سازمان، احساس «تعلق» میکنند و باانگیزه کار میکنند، درعینحال وفاداری خود را در فراز و فرود شرکت نشان میدهند. دریکی از جلسات داوس پیرامون حکمرانی مطلوب، خانم مرکل که دو ماه دیگر بازنشسته میشود، یکبار اظهار داشت: مادامی که در مورد یک سیاست، میان دولتِ آلمان، مجلس، احزاب و مجموعۀ بخش خصوصی اجماع ایجاد نکرده و سپس آن را با افکار عمومی محک نمیزد به انجام آن مبادرت نمیورزید.
آغاز دموکراسی با باور به الیت
وقتی اِلیت باشد، قاعدهمندی رشد میکند. وقتی نسبت به سرزمین حسِ مسئولیت باشد، اِلیت ها شکل میگیرند و وقتی مردم اِلیت ها را انتخاب کردند، دموکراسی آغاز میشود. شاید از منظرِ سنتهای رایج و قدیمی ایرانی و جهانی، این مهم نبود که ناصرالدینشاه 48 سال و 4 ماه پادشاهی کرد بلکه مشکل این بود که همۀ امور کشور تابع مصالح، تلقیات، ذهنیت، برداشت و ملاحظات یک نفر بود و پروسهای برای سنجیدن، سبکسنگین کردن و یادگیری نبود. هیئت حاکمِ باعث میشود تا دیالوگ درون حاکمیتی جدی شود و مصلحتِ کلِ کشور مدنظر باشد. وقتی در یک کشور اِلیت وجود داشته باشد، استدلال کردن اهمیت پیدا میکند، روش القاب گذاری بر مخالفان برچیده میشود، تکتک اعضای اِلیت برای یکدیگر جا باز میکنند و برای اقناع و جدل منطقی تلاش میکنند. در فقدانِ تخصص، دانش، اجماع سازی و طرح سیاستگذاریهای رقیب، کشور، وطن، کارآمدی، آینده و Nation-State بارور نمیشوند. وقتی نظام اِلیت شکل بگیرد، افرادِ توانمند جذب مدیریتها میشوند. وقتی نظام اِلیت وجود نداشته باشد، افرادِ ضعیف و در پی پول و مقام، اُپراتورهای حکمرانی میشوند. افرادِ توانا نیازی به اثبات خود ندارند چون هم قواعد رقابت را میدانند و هم از اینکه در کنار بزرگانِ فکری دیگر باشند لذت میبرند. وقتی اِلیت شکل بگیرد، افراد مجبور میشوند به خاطر یک کلیت، یکدیگر را بپذیرند و این تمایل به تدریج به فرهنگ عمومی تبدیل میشود.
نتیجه
کشورها نیز مانند افراد به اعتمادبهنفس نیاز دارند و با جمع کردن تواناترین در یک دستگاه اِلیت و جا باز کردن برای طیف دیدگاهها (Inclusiveness)، نهتنها از خود حفاظت میکنند بلکه شروع به رشد میکنند. از منظر تاریخی، اگر ایرانیها اِلیت داشتند، روسیه و انگلیس نمیتوانستند رضاشاه را در چهار ساعت عزل کنند. طرف خارجیها در ایران، فقط یک نفر بود. مادامی که ایرانیها برای یکدیگر جا باز نکنند، بافکرهای گوناگون، طبیعی برخورد نکنند و اِلیت نسازند، هم چنان در فراز و نشیبهای تاریخی مُعلق خواهند بود. ایران خاص نیست و به راحتی میتواند از چین، اندونزی، هند و کرۀ جنوبی بیاموزد. آشنا شدن با این جهانِ شگفتانگیز و بیرون آمدن از لوپِ بسته، اولین شرطِ فکری برای ساختنِ یک اِلیتِ منسجم جهت پیشرفت و توسعهیافتگی است.
بر گرفته از ایسنا