آریو راقبکیانی-منتقد سینما و تئاتر
تجربه کردن همزمان دنیای واقعی و ماورایی و همچنین مواجهه با تصاویر بیگانه و آشنا در کنار هم شاید دور از ذهن باشد، ولی در سینمای علمی-تخیلی این امر شدنی است. سینمایی که در آن اغراق در پرداخت، بستری آخرالزمان در روایت را میسازد و البته عالمانگی در موقعیتسازیهای فیلم، سینما را با فناوری ممزوج میکند. سینمایی که در آن قرار است با استفاده از علم، جادوی لحظات رقم بخورد و جنبههای تثبیت شده ذهنی مخاطب را قلقلک دهد. طبیعتاً تمایز مَجاز و واقعیت در این ژانر سینمایی کار سادهای به نظر نمیرسد. حال اگر در اینگونه فیلمها جنبههای دیگری همچون اکشن و کمدی بودن توسط فیلمساز لحاظ و اضافه شود، تماشاگر با اثری روبرو میشود که برچسب فانتزی بودن به خود گرفته است. سینمایی که شاید در ظاهر یکبارمصرف به نظر آید، ولیکن در عین سرگرمکنندگی، تأملبرانگیز است.
فیلم «مرد آزاد» (Free Guy) فیلمی است که در کنار اکشن و علمی-تخیلی بودن، لحن کمدی نیز در پس ماجراجوییهایش به خود میگیرد. این فیلم به کارگردانی «شان لوی» و نویسندگی «مت لیبرمن و زک پن»، قصه کارمند بانکی است که بدون آنکه بداند در یک بازی ویدیویی مشغول زیستن و انجام افعال تکراری است و در واقع اسیر یک حلقه زمانی و مکانی شده است. این فیلم را از بعد ساختار محتوایی میتوان با فیلمهایی مانند «روز گراندهاگ» و «نقشه چیزهای کوچک و عالی» مقایسه کرد. مخاطب فیلم از همان ابتدا متوجه میشود که کارمند بانک که بهعنوان Guy یا همان فلانی شناخته میشود، هیچ نام مشخصی بهعنوان هویت فردی از آن خود ندارد. در واقع روایت این زندگی این کارمند (با بازی رایان رینولدز) به دو بخش قبل و بعد تقسیم میشود؛ به پیش از آگاهی او از زیستن در یک بازی کامپیوتری از پیش نوشته شده و جهل به اینکه او یک بازیکن پسزمینهای و یا بهنوعی سیاهیلشکر محسوب میشود و به پس از آگاهی او برای تجربه زندگی در جهانی نامحدود که میخواهد خط بطلان بر شخصیت حاشیهای بودن بزند و در این وادی هرجومرج وار قصد دارد به زندگیاش معنای دوبارهای ببخشد و نقش نجاتبخش را برای دنیایش ایفا کند. ازاینرو در چنین فیلمی که بر پایه و تقابل جبر و اختیار بنا نهاده شده است، نمیتوان انتظار شخصیتپردازی عمیق برای کاراکترها را داشت.
این فیلم الگوی ساختاری خود را از بازی کامپیوتری "GTA" گرفته است. بازی مشهوری که برای گیمرها بسیار محبوب است، زیرا در آن شاهد جهان آزادی در گیم هستند که هیچگونه حدوحصری نمیتوان برایش در هیچ زمینهای قائل شد. در این فیلم هم مطابق با طرح و نقشه این بازی کامپیوتری هرروز نینجاها و پوکی مان گوها بهصورت جنون وار در حال ضرب و شتم و کشت و کشتارهای خیابانی، دزدی و سرقت از بانکها و غارت و دستبرد از مغازهها و همچنین اتومبیل دزدی هستند و حتی پلیس نیز جلودار این حجم از دنیای خشن نیست! فیلم شاید با این المان قصد داشته است که وضعیت جامعه مدرن آینده را ازنظر آشوبهای احتمالی پیشبینی کند. بشری مانند GUY را بهعنوان نمادی در نظر بگیرید که در این بازی ویدیویی به تکرار افتاده و هرروزه بدون اختیار است و تنها نقش ناظر بر وقایع پیرامون را بازی میکند؛ یعنی بهصورت آزادانه در این دنیای مجازی، شخصیتهایی تعریف شدهاند که مکانیکوار و طبق سناریو برنامهنویس بازی کامپیوتری در حال پرسه زدنهای بیهدف هستند که در این فیلم نیز «مرد آزاد» یکی از آنها است. این شخصیتها که به "NPC" (شخصیت غیرقابل بازی) مشهور هستند، در این جهان باز و گسترده، بازی که در حقیقت بسته است، حکم شیءهایی میگردند برای سوژههای ذهنی عاشقان بازیهای کامپیوتری که بودن و نبودشان هیچ فرقی به حال گیمر ندارد! «مرد آزاد» از جایی به بعد میفهمد که دیگر نمیخواهد بازیچه و ملعبهای در دستان بازیگرانی باشد که او را به هر سمتی هدایت میکنند و این موضوع برای او آغازی میشود بر پایان به بازی گرفته شدنهای خطی، حتی اگر بهوسیله آنها ریبوت و آفلاین شود!
«مرد آزاد» در دنیای پلیاستیشن وار خشونتطلب به شکلی ظریف و با استفاده از نقشآفرینی گیرای رایان رینولدز بیان کمدی به خود گرفته است و حتی هرازگاهی شیفتگان این بازیهای کامپیوتری را زیر تیغ نقد خود میبرد. «مرد آزاد» نمیخواهد متأثر از صنعت بازیهای کامپیوتری باشد و حتی شخصیت بینامونشان آن را بهعنوان قهرمان در دنیای واقعی و اثرگذار برجهان خارج از فضای بازی معرفی میکند. فیلم به شکل واضحی ابراز میدارد که بازیهای کامپیوتری اگرچه به کاربرانش فرصت تخلیه انرژی و کاهش بار روانی روزمره را میدهد و هرچند بهعنوان یک مُسکن عمل میکند، ولی از آنها موجودات مسخ شدهای میسازد که بدون آنکه بفهمند خودشان توسط موجودات کد نویسی شده به بازی گرفته شدهاند و در واقع در این چرخه ملالتبار، این بازیکنندهها هستند که مبدل به بازی شوندهها میشوند و هوش هیجانی خود را به هوش مصنوعی NPC ها باختهاند!
فیلمساز به مقوله تغییر و دگردیسی و بهتبع آن الیناسیون توجه ویژه دارد و با عینکی بر چشمان «مرد آزاد» مانیفیست «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید» را سر میدهد. عینکی که با زدن آن به چشم، ترک عادتهایی حاصل میشود که بعدازآن احساس الکی بودن از وجود هر فردی رخت میبندد. فیلم بهقدری با همهچیز شوخی میکند که حتی واژه اعتصاب را هم به دنیای آدمهای دیجیتالی میکشاند تا آنها هم به بعد جدیدی از کیفیت و چرایی زنده بودن خود دست یابند و دست از نقش تماشاگر بودن صرف زندگی بردارند! مزاح کردنهای فیلم با قواعد بازیهای کامپیوتری و حتی ذهنی تا آنجا پیش میرود که قائم به هیچ قانون فیزیکی محتوم نیست و از همه آنها مثل عبور «مرد آزاد» از کرانه و وسط دریا با هیجان میگذرد.
فیلم «مرد آزاد» از انسجام روایی خوبی برخوردار است. آنچنانکه مأموریت خود را هم در دنیای مجازی کامپیوتری و هم در دنیای واقعی شهودی با همچون شخصیتهایش بهدرستی به پایان میرساند و به شکل زیرکانهای مدام در حال مقایسه دو دنیای موازی در کنار هم است؛ بنابراین همان اندازه که انجام دزدی و روتین شدن آن را در دنیای بازی مورد نقد غیرمستقیم خود قرار میدهد، در دنیای واقعی نیز، سرقت ایده اولیه کاراکتر میلی (با بازی جودی کومر) بهعنوان طراح بازیهای کامپیوتری توسط آنتوان را (با بازی تایکا وایتیتی) مورد عتاب میکند. این فیلم را باید بیطرفانه و فارغ بال دید تا از همهچیز آن در این شهربازی رنگارنگ لذت برد؛ از طعم بستنی آدامس بادکنی تا تاببازی کودکانه! و درس اخلاقی فیلم را باید به خاطر سپرد که نباید شخص به فلانیای تبدیل شد که نیاز به یادآوری مدام روزهای خوب و عالی در زندگی خودش است!