مجید خرقانیان - کنشگر فرهنگی
یک سال از فاجعه فقدان استاد محمدرضا شجریان بر «هنر»، «هنرمندان» و «هنردوستانی» که ادبیات فخیم فارسی را همراه با موسیقی اصیل ایرانی به تکریم مینشینند گذشت؛ و چه معنادار است همزمانی بزرگداشت حافظ- جادوگر شعر فارسی- و سالروز درگذشت حافظ خوان موسیقی ناب ایرانی. به این بهانه کلامی کوتاه درباره خسرو آواز ایران نوشته شده که ادای دینی از یک دوستدار هنر و ادبیات مردم این سرزمین است.
- شجریان «مطرب» خوشخوان و خوشگوی «حافظی» بود که شعرهایش را با 14 قرائت تلاوت میکرد و بر جانها مینشانید. تعقل را به وجد میآورد و احساس را به پاکی میکشانید. او عقل، عشق و عرفان را رشید میکرد و «رنجیدن» و «رنجاندن» را در طریق «صدا و صداقت»، «کافرکیشی» میدانست. خسرو آواز ایران با ادبیات ناب وطنش میزیست و با هنر کمیاب خودش مردم را به هنر فاخری دعوت میکرد که در سلامت روحی، روانی، فکری و احساسی جامعه تأثیری شگرف داشت.
- شجریان زبانش «حافظ»، تفکرش «مولانا» و دوستداشتنیهایش «خیام» و وطنش «ایران» بود. حافظ او را سرمست میکرد، مولانا به قلندریاش میکشانید و سعدی، عطار، نظامی و ... کشکول گدایی او را پر از هدیههای ناب «ادبیات الهی-ایرانی» میکردند تا سخاوتمندانه به قلب، روح، اندیشه و احساس مردمش سرریز کند و جرعههایی نیز به کام علاقهمندان جهانیاش بچشاند.
- شجریان طرب خوان «عشق» بود نه طرب ساز «عیش». او مردم را به «طرب» دعوت میکرد نه به «تعب». جامعه را «شاداب» میخواست نه «تالاب». او اهل «صدا» بود نه اهل «عزا». هرگز سجادهای آب نکشید و هرگز بر مهر ریایی سر نسایید. او فقط یک هنرمند بود، هنرمندی که با «حنجره» داوودیاش «پنجرهها» میگشود به «دور و نور» برای تنفس و تفحص انسان تا «قفس» بشکند و «نان، آزادی، عدالت و هنر» را «نفس» بکشد.
- اگرچه او همه دستگاهها را بهخوبی میشناخت و دائم از این دستگاه به آن دستگاه میپرید و شورآفرینی میکرد، ولی به هیچ «دستگاهی» وابسته نبود و در تمامی عمر با تمام توان برای شناخت، اشاعه، رونق و جاودانگی دستگاههای موسیقی وطن و مردمش از جان «مایه» میگذاشت و تلاش میکرد. این خواننده پرآوازه یاد میگرفت، یاد میداد و «گوشه به گوشه» اقلیم هنر موسیقی را درمینوردید و با صدای ملکوتی خود هنر و ادبیات متعالی کشورش را در جان و اندیشه جهانیان مینشانید. شجریان در «افشاری» بر هر «حصاری» نهیب میزد و در «بیات اصفهان» دمار از «بیداد» درمیآورد و در «شور»، «شهرآشوب» میشد و «مجلس افروز». در صحنههای نبرد حریفان در «بیات ترک» ترک تازی میکرد و زمانی که وارد «ماهور» میشد تپهماهورهای احساس و ادراک کویریان هنر ایران و جهان را درمینوردید و با «دشتی» وارد دشتی از «گل و گفتار» ادبیات عرفانی و انسانی میشد و سبد سبد روح و ریحان پیشکشمان میکرد.
- پردهداری، پردهبرداری، پرده گردانی و پردهدری ازجمله چهرههای دیگر هنر این «پردهخوان قدر» موسیقی ایران بود. آنجا که باید حرمت نگه دارد و حریم داری کند «پردهداری» پیشه میکرد. زمانی که باید هنر ناب خود را به رخ جهانیان بکشد، «پردهبرداری» داشت و اگر از گلش «پردهای» میافتاد، آنچنان «شوری» به پا میکرد که همه را نعرهزنان «جامهدران» میدیدی؛ و گاهگاهی نیز «پرده میدرید»، «زاهد عالیمقام» را و به رندان مست میسپرد، راز خلوت پشت پردهها را. این رسالت هنر «متعهد و مطهر» است که بر «دل» مینشیند و بر «اندیشه» اثر میگذارد و به جامعه رهنمود ارائه میکند.
- اگرچه شجریان «دستگاهها» را با «گوشهای» از «درآمد» آغاز میکرد، اما نشنیدیم «اهل کسب درآمد» باشد. بهویژه از طریق «اختلاس و التماس» و یا «رشوه و عشوه». «نان هنر» میخورد و منت «زور» و «زر» نمیبرد. اگر به خارج هم سفر میکرد -برای معرفی هنرش یا برای کسب درآمد- هرگز «خارج» نخواند و به «خارج» وابسته نشد. اگر هنرش را لایق جهان میدانست، ولی وطنش را فقط ایران میشناخت و خود را «خاک پای مردم ایران» معرفی میکرد و هرگز و هرگز از «خط مردم» خارج نشد.
بازا و بیا که ما را در هم زنی به شوری داوود روزگاری با نغمه زبوری
یادش گرامی و صدایش ماندگار