سمیرا هوری-کورمک مککارتی (زاده ۱۹۳۳) رماننویس و نمایشنامهنویس آمریکایی است. برخی مککارتی را بزرگترین نویسنده زنده آمریکا میشمارند و او را ویلیام فاکنر امروز ادبیات آمریکا میدانند. «نگهبان باغ»، «جایی برای پیرمردها نیست»، «جاده»، «نصفالنهار خون» و «همه اسبهای زیبا» ازجمله آثار او است که موردتوجه و تحسین قرار گرفتهاند و به زبانهای مختلف دنیا ترجمه شدهاند. کورمک مککارتی در سال ۱۹۹۲ میلادی جایزه ملی ادبیات آمریکا را برای رمان «همه اسبهای زیبا» به دست آورد. مجله «تایم»، رمان «نصفالنهار خون» وی را یکی از صد رمان برتر سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ میداند. رمان «جاده» نیز در سال ۲۰۰۶ منتشر شد و در سال ۲۰۰۷ جایزه پولیتزر را از آن خود کرد. در سال ۲۰۰۹ نیز فیلمی بر اساس این رمان به کارگردانی جان هیلکات ساخته شد. همچنین در سالهای اخیر نام مککارتی در فهرست نامزدهای جایزه نوبل ادبیات به چشم میخورد.
کورمک مککارتی نویسنده گوشهگیری است و قسمتی از محبوبیت او به خاطر همین بیحاشیه بودن و انزوای او است. مککارتی بهندرت مصاحبه میکند و کمتر در محافل ادبی حضور مییابد. او در سال ۲۰۰۷ در یک برنامه تلویزیونی با یکی از معروفترین مجریهای آمریکا گفتوگو داشت و در آن، فقر آشکاری را که در طول زندگی خود بهعنوان یک نویسنده تجربه کرده است، شرح داد. مککارتی در آن مصاحبه همچنین از تجربهاش در جایگاه پدری پا به سن گذاشته صحبت کرد و به این موضوع که چگونه پسر خردسال او برای خلق رمان «جاده» الهامبخش بوده است، اشاره داشت.
رمان «جاده» توسط مترجمانی مانند حسین نوشآذر، صنوبر رضاخانی و سمانه تیموریان به فارسی برگردانده شده و از سوی ناشرانی همچون مروارید، قطره و روزگار به چاپ رسیده است. این رمان که با داستان اضطرابآلودش، متفاوت از سایر آثار مککارتی است، فضای پساآخرالزمانی و تاریکی دارد. پس از خواندن این رمان، هراسی در دل مخاطب میافتد که چه بر سر دنیا خواهد آمد و این سؤال مطرح میشود که آیا راهی برای نجات انسان در عصر رعبانگیز پساآخرالزمان وجود دارد؟
ادبیات آخرالزمانی پدیدهای است که با شروع انقلاب صنعتی و به دنبال ترس انسان از مسائل ناشناخته و اندیشیدن در باب فلسفه وجود و غایت زندگی انسان، روند رو به رشدی به خود گرفت. ترس از مسائل موهوم و خیالی گاهی با ترس انسان از قدرت و ویرانگری ابنا بشر همراه شده است. ترس از موجودات عجیب و زامبیها، همهگیری بیماریهای نوپدید، فراگیر و عادی شدن خشونت، سقوط فرهنگی انسان در اوج پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی و درنتیجه سقوط تمدنهای کهن و چند هزارساله انسانی، ازجمله مواردی است که در آثار آخرالزمانی ادبی و سینمایی وجود دارد. آثاری که به فرو ریختن تمدنهای شکوفا، نابودی روابط انسانی و چالشهای فرا روی انسان که بیشتر مبتنی بر رفع نیازهای اولیه است، میپردازد.
کورمک مککارتی در رمان «جاده» وقایعی را توصیف میکند که اعتقاد دارد سرنوشت محتوم بشر است. او سفر پدر و پسری را روایت میکند که در زمان به پایان رسیدن جهان، برای بقا تلاش میکنند. رمان «جاده» دنیای سقوط کردهای را به تصویر میکشد که ساکنان آن آدمخوارانی وحشی هستند. آنها بازماندگانیاند که سیل و طوفانی مهیب و غریب، همه داشتههایشان را نابود کرده است. حیات کره زمین از بین رفته و تمدن انسان زوال یافته است. در این شرایط، طبیعی است که بازماندگان بشر به خوی بدوی خود نزدیک میشوند و برای حفظ بقا دست به هر کاری میزنند. کورمک مککارتی معتقد است که این اتفاق دهشتناک، بلای آسمانی یا فرازمینی و ماورایی نیست؛ بلکه این خود بشر است که چنین سرنوشتی را برای خویش رقم میزند. برخی از منتقدین، رمان «جاده» را فراواقعی میدانند یا آن را نوعی بازگویی کتاب مقدس میپندارند، اما کورمک مککارتی باوجود ابعاد اسطورهای و تمثیلی رمان «جاده»، آن را واقعیتی محتمل و باورپذیر قلمداد میکند. بهطورکلی مککارتی واقعگرایی را به رئالیسم جادویی ترجیح میدهد و این مسئله را در یکی از مصاحبههای خود بهصراحت اعلام کرده است. علیرغم زوال کامل جهان و فضای تاریک و پوشیده از خاکستر داستان «جاده»، کورسویی از امید در دل روایت وجود دارد. در این رمان اگرچه مککارتی راوی تیرگیها و فروپاشی تمدن بشری است، اما هنوز به نظر میآید که امید اندکی به نجات نسل بشر دارد و آیندهای بر روی کره زمین متصور است.