آریو راقبکیانی- ستاره صبح: فیلم سینمایی «میناماتا» به کارگردانی اندرو لویتاس روایتگر سرگذشت «دبلیو یوجین اسمیت» عکاس جنگ جهانی دوم است که برای مجله «لایف» کار میکرد. «جانی دپ» در نقش اسمیت ایفای نقش میکند. داستان با اسمیت منزوی و خلوتنشین آغاز میشود و روزهای افتخارآمیز جنگ جهانی دوم که سالهای سال از آن میگذرد؛ اما دوستی قدیمی از مجله لایف او را متقاعد میکند تا سفری به گذشته و به ژاپن داشته باشد برای نوشتن داستانی بزرگ که نابودی ویرانگر یک جامعه ساحلی از طریق مسمومیت جیوه است. متن پیش رو نگاهی منتقدانه به فیلم «میناماتا» به قلم آریو راقبکیانی، منتقد سینما و تئاتر است.
فیلمهایی که بر اساس ذهنیتها و تخیل یک نویسنده شکل نگرفته و داستان خود را بر اساس واقعیت روایت میکنند، قابلیت تأثیرگذاری بیشتری بر روی احساسات مخاطبان خود دارند. این سبک فیلمسازی که شاید بتوان به آن لقب یادبود و یادمانی داد، تکهای از تاریخ را بر اساس اتفاقات واقعی و ملهم از اشخاص وام میگیرد تا بر روی کامیابی آنها و یا مصائب و رنج بشریت نور بتاباند. غالب اینگونه فیلمها بهصورت ترکیب ژانر تاریخی و درام ساخته میشوند که بیشتر از آنکه اتکای خود را به واقعهای بسپارند، متکی بهحسب حال و سرگذشت افرادی هستند که دچار تحولی در زندگی شخصیشان شدهاند. فیلمهای بیوگرافی گاها شخص را در برابر یک سیستم و نظام نمایش و قرار میدهند و فیلم در خلاف جهت آب شنا کردن او گزارشگری میکند. فیلم «میناماتا» بر اساس کتابی که توسط «آیلین میوکو اسمیت» نوشته شده است به حادثه ناگوار و فاجعه محیط زیستی رخ داده توسط کارخانه «چیزو» و حضور فعالانه عکاس خبری (فتوژورنالیسم) «یوجین اسمیت» در این رویداد میپردازد.
حادثه و یا بیماری «میناماتا» در سالهای ابتدایی دهه 70 میلادی روی داده است. رخدادی که به مسموم شدن ساکنان دهکدهای به همین نام در ژاپن بر اساس آلودگی آبهای دریا و سواحل آن میپردازد و مخاطب قرار است خوب، بد و زشت این رویداد را از دریچه دوربین «یوجین اسمیت» (با بازی جانی دپ) نظارهگر باشد؛ عکاس سرشناس جنگی که قصه فیلم بر پایه زندگی او شکل میگیرد و سرآغاز فیلم در سکانسهای ابتداییاش با حضور رخوت بار او در آپارتمان شخصیاش شروع میگردد. کاراکتر بازندهای که از فرط افسردگی و سرخوردگی به الکل پناه برده است و درعینحال وضعیت مالی و خانوادگی مناسبی ندارد. فیلم در ظاهر هرچقدر تلاش میکند بر روی عکاسی که حتی از بچههایش عکسی ندارد متمرکز شود، کمتر میتواند به ابعاد شخصیتی او دست یابد و این بازیگری و تقلای جانی دپ است که سعی میکند از هیچ شخصیتپردازی شده این کاراکتر پررنگ شده، همهچیز بسازد. در فیلم به چگونگی رابطه شکل گرفته بین یوجین و آیلین و کنش عاطفی- احساسی بین آنها بهدرستی اشاره نمیشود و تماشاگر تنها با یک پلان و قاب دراماتیزه شده و نوشتار انتهایی فیلم پی به ازدواج این دو نفر میبرد. حتی ارتباط بین «یوجین» و «رابرت هیس» (با بازی بیل نای)، بهعنوان مدیر مجله لایف بدون عمق و در حد چند کلکل خلاصه میشود. حتی آنجا که رئیس کارخانه «چیزو» قصد رشوه دادن به این عکاس بهمنظور جلوگیری از افشاگری با عکسهایش را دارد، همهچیز در سطح اتفاق میافتد. جانی دپ در این فیلم چند وضعیت را بهدرستی ایفای نقش میکند؛ از گرسنگی تغذیه کردن و عدم درگیر شدن احساسی با سوژههای عکاسیاش. درنتیجه خرده روایتهای فیلم ازجمله مبارزات و جنگیدنهای «میتسو یامازاکی» (با بازی هیرویوکی سانادا) در راستای دریافت غرامت برای قربانیان این حادثه و تعطیلی این کارخانه خام میشود و یا وجود «آیلین» (با بازی مینامی) در حد شخص و مترجمی باقی میماند که با اخموتخمهایش باید یوجین را در بزنگاههای مختلف متقاعد سازد. حتی سکانس تعقیب و گریز هم در آزمایشگاه تحقیقاتی چیزو در خصوص مبتلایان به این بیماری بسیار شلخته و بینتیجه پیش میرود و چرایی گنجاندن آن به این قصه نامشخص است! باید گفت فیلمنامه پر از لحظاتی است که نه شخصیت میسازد و نه موقعیت و منجی آنهم نیاز به نجات دارد.
فیلم «میناماتا» میخواهد نسبت به ویروس و بیماری منتشر شده از پساب یک کارخانه شیمیایی و ورود ضایعات آن به دریا که موجب گرفتگی عضله، فلجی و تشنج انسانهای بیگناه شده است، تکاندهنده و درعینحال هشداردهنده باشد، ولیکن به دلیل تدوین غلط و فاقد ریتم و عدم تصویرسازیهای پرترهای از آدمهای رنجور نتوانسته به هدف و مقصد خود که همان آگاهی بخشی مخاطبان است، برسد. کارگردان فیلم نمیداند که چگونه عکسهایش را چه در قالب جنگی که یوجین در آن حضور داشته و چه بهصورت انعکاس رنج ناخوشاحوالی ماهیگیران منطقه میناماتا صدادار کند و بازتاب دهد. فیلمی که میتوانست نمایشدهنده هیروشیمایی دیگر در مقیاس کوچکتر باشد و نشان دهد که بلایی که کشورها با صنعتی شدنهای بیمحابا بر سر خود میآورند در بلندمدت چیزی جز بمباران اتمی هیروشیما و یا چرنوبیل (که عواقب همگی در کوتاهمدت نمود پیدا کرد)، در پی ندارد. فیلم نشان میدهد که قدرت و پتانسیل آن را ندارد که زشتی انکار قربانیان و مجروحان این حادثه توسط نخستوزیر ژاپن را نمایش دهد و همهچیز این رسوایی سیاسی نتیجهگیری شده را به چند خط توصیفی-توضیحی انتهای فیلم محدود میکند. فیلم هرازگاهی به سانسور (عکسهایی که تاریکخانه یوجین سوزانده شدند) بهعنوان ابزار استبداد اشاره دارد و هرازگاهی هم همسو شدن قدرتهای پلیسی-نظامی با منویات کارخانه «چیزو» (محافظت پلیس از فضای کارخانه در برابر تظاهرات مسالمتآمیز مردم در روز جلسه سهامداران و یا یورش پلیس به منزل میتسو یامازاکی) را نشان میدهد.
فیلم «میناماتا» در قامت یک فیلم بیوگرافی نهتنها در راستای رسالت خود قوی عمل نمیکند، بلکه ضعیف است. شاید نقطه عطف عکس و یا سکانس فیلم مربوط به صحنه «توموکو در حمام خانهاش» است. تصویری که باآنکه رنگی نبود و سیاهوسفید بود روح داشت و پشت آن هزاران کلمه از زبان بیصدای «توموکو» فریاد میشد. فیلمی که میخواست انسان را در سایه تمدن، رشد و توسعهیافتگی بی فکرانه نقد کند، بیشتر باید روی این عکس زوم میکرد.