آقای مرعشی شما یکی از عناصر مهم، فعال و تأثیرگذار در عرصه سیاسی کشور بوده و هستید. با توجه به جایگاههایی که در حاکمیت و همچنین جامعه مدنی داشتهاید ارزیابی شما از سرنوشت خط امامیهای دیروز و اصلاحطلبهای امروز چیست؟ این طیف امروز جایگاهی در مناصب کشور ندارد، این طیف امروز هم از طرف مردم و هم از طرف حاکمیت به حاشیه راندهشده است.
«تلک الایام نداول ها بین الناس» بخشی از چرخشها و جابجاییها در اجتماع و عرصه سیاست طبیعی است. به همان دلیل که قدرت زمانی به خط امامیها رسید به دلایل مشابه، روزی قدرت از دست خط امامیها خارج میشود. امروز قدرت در دست نیروهای جدیدی است که خود را انقلابی میدانند و پیشبینی میشود آنها نیز روزی از صحنه خارج میشوند. به نظر من این مطلب چندان مهم نیست آنچه مهم است اینکه زمانه، اجتماع و مردم فرصتهایی که به انسانها و جریانها میدهند ابدی نیست، بلکه تمامشدنی است. جریانات و افراد و گروهها و احزاب و نحلههای فکری و سیاسی میتوانند از این امکانات برای ارتقا سطح رفاه و خدمات جامعه استفاده کنند و کشور را به رشد و ترقی سوق دهند یا کشور را زمینگیر کنند. وقتی رشد اقتصادی منفی باشد کشور خراب میشود. از نظر من خروجی مهم است.
به نظر شما درخشش جناح چپ در چه زمانی بود؟
اگر بخواهیم موضوع را از منظر تاریخ تحلیل کنیم اوج قدرت جناح چپ و خط امامی مجلس سوم است. مجلس سوم تنها حاصل تلاشهای سیاسی جناح خط امام نبود. بلکه نقش حضرت امام (ره) تعیینکننده بود. امام در سال 1366 در پیام نوروزی فرمودند که امسال سال انتخابات است و من در مورد انتخابات مطالبی دارم که خواهم گفت. ایشان مکرر در سال 66 سخنان خود را بر تقابل اسلام ناب محمدی در برابر اسلام آمریکایی اختصاص دادند. ما و شما که آن روزها چپ بودیم شدیم نماینده اسلام ناب محمدی، آقای یزدی، شورای نگهبان، روحانیت مبارز و... شدند اسلام آمریکایی به همین دلیل جناح چپ یا خط امام انتخابات را برد.
در مجلس سوم چند اتفاق افتاد که جناح چپ نتوانست تحولات را خوب تجزیه و تحلیل کند. مهمترین حادثه رحلت حضرت امام (ره) و رهبری حضرت آیتالله خامنهای بود. چپ خط امامی در طول هشت سال ریاست جمهوری آقای خامنهای در دفاع از مهندس موسوی نخستوزیر با رئیسجمهور زاویه داشتند. رهبری که مجلس سوم را ساخته بود به رحمت خدا رفته بود و جانشین او شخصیتی بود که مجلس سومیها و خط امامیها، با ایشان روابط حسنهای نداشتند. اتفاق بعدی تغییر قانون اساسی و حذف پست نخستوزیری بود و مهندس موسوی که نقطه اتکای خط امامیها بود از صحنه سیاست خارج و آقای هاشمی که در آن زمان شخصیتی میانهرو تلقی میشد رئیسجمهور شده بود.
به نظر من جناح چپ نتوانست تجزیه و تحلیل کند که بعد از رحلت امام چه اتفاقی افتاده است. نیروهای اصلی مجلس سوم در نطقهای قبل از دستور و در تذکر و پیگیری و طرحهای استیضاح آقایان فاضل وزیر بهداشت و نجفی وزیر آموزش و پرورش بهطور علنی با آقای هاشمی رفسنجانی مخالفت میکردند و در جلسات شبانه هم حضرت آیتالله خامنهای را نقد میکردند این جهتگیریها چپ خط امامی را در گوشه رینگ تنها قرارداد.
نقش آقای هاشمی در آن زمان چگونه بود؟
در مجلس سوم من یک شب در منزل آقای هاشمی خدمت ایشان رسیدم، ایشان از من پرسیدند این رفقای شما در مجلس و بیرون مجلس، امروز که امام را ندارند، نخستوزیر را هم ندارند و بهتبع نبودن امام، شورای نگهبان و قوه قضاییه را نیز ندارند. اینها اگر با دولت کار نکنند پس میخواهند با چه کسی کار کنند؟ اینها در صحنه تنها میمانند! من فردا آن شب به مجلس رفتم و با آقای جهانگیری که ملایمتر از شما (صالحآبادی و دوستانتان) بود صحبت کردم و گفتم پیام آقای هاشمی پیام مهمی است. دونفری نزدیکی از بزرگان مجلس آقای شیخ حسین هاشمیان که نایبرئیس مجلس بود رفتیم. او بعد از آقای کروبی نفوذش در چپها و خط امامیها بیشتر بود. من به ایشان گفتم که شما امروز نائب رئیس اول مجلس و مورد اعتماد بچههای چپ هستید و از طرفی پسر عموی آقای هاشمی نیز هستید. این جوش سیاسی را شما درست کنید. ایشان نپسندید و گفت چیزی از میانجی گیری من با خط امامیها درنمیآید. خودش هم تمایل نداشت و موضوع متوقف شد.
ارزیابی شما از انتخابات مجلس چهارم در سال 71 چیست؟
به نظر من انتخابات مجلس چهارم برندهای نداشت؛ زیرا برای اولین بار نظارت استصوابی اعمال شد و 41 نفر از نمایندگان مجلس سوم رد شدند. به نظر من انتخابات مجلس چهارم انتخابات پر ضرری برای کشور بود. بارد صلاحیتهای جمعی از نمایندگان و تنهایی خط امامیها در صحنه سیاسی کشور، مجلس چهارم اکثریت دوسوم و اقلیت کم تأثیر پیدا کرد. اصولگرایان سیاستهای انتخاباتی خود را هوشمندانه انتخاب کردند. حضرت آیتالله خامنهای در دوره ریاست جمهوری و قبل از آن با اصولگرایان پیوندهای قوی داشتند. بعد از انتخاب ایشان به عنوان رهبر انقلاب اصولگرایان پیوند خود را با ایشان تقویت کردند و در برنامه انتخاباتی مجلس چهارم شعار اطاعت از رهبری و حمایت از هاشمی برای انتخابات برگزیدند. آقای هاشمی رئیسجمهور نوگرایی بود که تلاش میکرد کشور را متحول کند. در مقابل در جریان چپ انتخابات مجلس چهارم بدون پشتوانه وارد انتخابات شد و نظارت استصوابی نیز به چپ ضربه زد زیرا افرادی که در حوزه انتخابیهشان صاحب رأی بودند رد صلاحیت شدند. البته به نظر من تصور آقای هاشمی این نبود که تعداد چپها در مجلس این قدر کم باشد. شاید آقای هاشمی بعد از مشاهده چپ رویها در مجلس سوم علاقهمند بود مجلس چهارم متعادل شود.
چطور شد که اصولگراها از هاشمی فاصله گرفتند؟
وقتی جناح اصولگرا یا راست آن موقع اکثریت مجلس چهارم را گرفت دیگر احساس کرد در نبود چپ، نیازی به آقای هاشمی ندارد، به همین دلیل از هاشمی عبور کردند. من در مجلس چهارم با آقای باهنر که نماینده تهران و از کارگردانان اصلی مجلس بود صحبت کردم به ایشان گفتم چرا این همه با آقای هاشمی مخالفت میکنید؟ آن زمان من رئیس دفتر رئیسجمهور بودم. گفت: تکلیف ما با آقای هاشمی روشن نیست. او گفت: از دوستان ما تعدادی در دولت هستند؛ ولی افرادی مثل تو، نوربخش و جهانگیری و ... نیز هستند به همین دلیل تکلیف ما با ایشان روشن نیست. در ماههای پایانی مجلس چهارم و در آستانه انتخابات مجلس پنجم بود که ما با مشورت آقای هاشمی حزب کارگزاران را درست کردیم و مجلس پنجم متفاوت از مجلس چهارم شد. چرخش مجلس چهارم منفی بود؛ اما چرخش مجلس پنجم منحنیهای کشور را مثبت کرد. فضای سیاسی کشور در دوره مجلس پنجم به ریاست جمهوری آقای خاتمی ختم شد.
نظر شما در ارتباط با پایگاه مردمی افراد و حاکمیت چیست؟
پایگاه مردمی در ایران پایگاه حکومتی است نه پایگاه اشخاص و حتی احزاب. مردم ایران دولتخواه هستند. شما (صالحآبادی) در مشهد و دیگران درجاهای دیگر به این دلیل رأی آوردید که مردم شما را همراه با امام میدانستند. محبوبیت آقای خاتمی به وزارت ارشاد او برمیگردد که وزیر بود و از نویسندگان و هنرمندان دفاع کرده بود و در دوران ریاستجمهوریاش هم خوب، سالم و پاک و قوی عمل کرده است. سرمایه اجتماعی آقای خاتمی سرمایه حکومتی است. سرمایه مهندس موسوی هم حکومتی بود. سرمایه آقای هاشمی حکومتی بود. بله شما و دیگران مردمی بودید؛ ولی مردمی که پشت امام بودند نه مردمی که پشت من و شما باشند امروز هم جریان اصولگرا پشت سر آقای لاریجانی نیست، بلکه پشتیبان حضرت آیتالله خامنهای است. اگر کسی با رهبری باشد جریان اصولگرا با او است. اگر کسی با ایشان نباشد اصولگراها نیز با او نیستند. مسئله حکومتی است نه مردمی. سندیکاهای اجتماعی، کشاورزی، صنعتی، دانشگاهی و ... که متکی بر ستونهای مردمی و اجتماعی در کشور وجود ندارد. در ایران سیاست را حکومت تعیین میکند چون سیاست هنوز بالغ نشده است.
آقای خاتمی چگونه رئیسجمهور شد؟
تحولات سیاسی مثبت از مجلس پنجم آغاز شد. امیدواری به آینده و توجه به نقش صندوقهای رأی، حمایت رهبری از انتخابات رقابتی، درخشش شخص آقای خاتمی، ائتلاف بین جناح چپ (روحانیون مبارز و شورای هماهنگی نیروهای خط امام) و جریان میانه تحت مدیریت آقای هاشمی رفسنجانی و کارگزاران به پیروزی آقای خاتمی منجر شد. به دنبال این موفقیت مجلس ششم هم با دوسوم یاران آقای خاتمی شکل گرفت.
نظر شما درباره مجلس ششم چیست؟
در مجلس ششم باز هم ما اشتباهات مجلس سوم را داشتیم؛ زیرا عدهای هم با حضرت آیتالله خامنهای و هم با آقای هاشمی مخالف بودند درحالیکه آنها دو رکن مهم کشور بودند. چرا باید اتحادی که در 76 بین چپ خط امامی با محوریت روحانیون مبارز و نیروهای خط امام و میانهروهای کشور به رهبری آقای هاشمی و کارگزاران به وجود آمده بود، شکسته شود؟! این اتحاد به تشکیل دوم خرداد کمک کرده بود. در انتها اختلاف بین جناح آقای هاشمی و جناح آقای خاتمی بود که کار ما را به انتخابات ریاست جمهوری 84 رساند. سال 84 افتضاح سیاست ورزی در ایران بود؛ یعنی این افتضاح هم در بین اصولگراها و هم در بین اصلاحطلبها جریان داشت. اصلاحطلبها آقای کروبی و آقای معین و آقای مهر علیزاده، سه کاندیدا همسو بودند و در جبهه میانهروها آقای هاشمی حاضر بود و از اصولگراها آقای لاریجانی، قالیباف، محسن رضایی در میدان حضور داشتند، معلوم بود که چه اتفاقی برای مردم کشور میافتد! مشکل اساسی این است که طیفی از اصلاحطلبها هنوز انقلابی و چپ هستند و اگر به قدرت برسند تمام قدرت را میخواهند. این تمامیتخواهی و این انحصارطلبی جزو خصوصیات چپ دنیا است. ما اصولگراها و اصلاحطلبها ذاتاً دموکرات نیستیم. مگر میشود کسی دموکرات باشد و بگوید من در انتخابات مجلس ششم فائزه هاشمی را در لیست قرار نمیدهم چون با آقای هاشمی مشکلدارم. فائزه هاشمی نمایندهای مجلس بود که در مجلس پنجم درخشیده و خوب کارکرده و در انتخابات از آقای خاتمی حمایت کرده بود. در مورد آقای هاشمی هم همین طور بود. اگر آقای هاشمی با آقای خاتمی تفاوت دارد مگر از ارزشهایش کم میشود؟! کما اینکه تفاوت آقای خاتمی با آقای هاشمی از ارزشهای وجودی آقای خاتمی نمیکاهد. شرط دموکرات بودن این است که ما، انسانها را همانطور که هستند به رسمیت بشناسیم و شرط دیگر اینکه حقوق افراد را به رسمیت بشناسیم، سوم احترام افراد حفظ شود و چهارم در رقابت انصاف را رعایت کنیم. اینکه احساس کنید کسی که با شما صد درصد یکی نیست پس او را بزنید این با دموکرات بودن فاصله دارد.
...ادامه در شماره بعد