عباس معروفی نویسنده معاصر ایران که تیرماه ۱۴۰۰ به دلیل ابتلا به سرطان و تومور مغزی جراحی کرده بود، در پست اینستاگرامی از وضعیت این روزهای خود نوشت. به گزارش صبا، در متن این پیام نوشته شده است: «گفتی از حال خودم بنویسم. حالا دیگر هجده ماه است که از نان، عدسپلو با پنیر و نیمرو، پسته و … فقط یک خاطره در ذهنم مانده. هجده ماه است به قول پُل سلان صبح مینوشم و عصر مینوشم. یک سوپ آبکی که توش دو تا قارچ معلق میزند، یا شیرموزی که برام میفرستند. سرطان ویرانگر است و بدتر از آن جراحیهایش که بخشهایی از بدنت را بردارند دور بریزند. یکتکه استخوان ساقم را گذاشتهاند جای فک، نصف زبانم را از انتها برداشته تکهای از ماهیچه رانم پیوند زدهاند، هفت سانت شاهرگم را کوتاه کردهاند، دندانهایم و بعد هم متاستازی که تومور مغزی شد و از جمجمهام بیرون کشیدند. اگر بزرگواری و مراقبت رفیقهای نازنینم پروفسور رحمانزاده و پزشک خوبم بهمن مصلحی نبود، نمیدانم چه میشد. وجود فرشتگان به من میگوید تو خوشاقبالترین آدم این شهری و زندگی سرشار از امید و زیبایی است. میخواهم زنده بمانم، شهرزاد درونم را بههوش نگه دارم، داستان بنویسم و بلا از فرزندان مردم بگردانم. درد ندارم، خسته نیستم، فقط کند شدهام. بیناییام دچار اخلال شده. شبها یک چشمم بازمیماند و اشک میریزد. لابد پروانه میگیرد. شب باز روباه اگزوپری آمد پشت در. براش نان بردم، به آسمان نگاه کردم برای پسرک دست تکان دادم. خندید، گفت: «آب!» گفتم همه اشکهایم مال تو.»