2 مه 2022
دنیل لاریسون
تارنمای ریسپانسیبل استیتکرافت
برگردان و کوتاهسازی علیاصغر شهدی
Asghar.shahdi@gmail.com
یک کتاب جدید به ریشههای خصومت بین واشنگتن و تهران میپردازد و ایدههایی درباره چگونگی عادیسازی روابط ارائه میدهد. ایالاتمتحده و ایران بیش از 40 سال است که روابط آشفتهای داشتهاند که با بیاعتمادی و خشونت خدشهدار شده است، بااینوجود زمانهایی نیز بوده است که هر دو کشور با پی بردن به منافع مشترک، برای همکاری تلاش کردهاند. ...
اولین قدم در ایجاد یک سیاست هوشمندانهتر در رابطه با ایران این است که بفهمیم چرا روابط ایران و آمریکا برای این مدت طولانی تیره بوده است و چه موانعی بر سر راه تغییر آن وجود دارد؟
خوشبختانه حسین بنایی، مالکوم برن و جان تیرمن کتاب ارزشمندی درباره روابط ایران و آمریکا و روایتهای ملی به رشته نگارش درآوردهاند که به فرصتهای ازدسترفته و درگیریهای قابلاجتناب اشاره شده است. خواندن کتاب «جمهوریهای اسطورهای: روایتهای ملی و درگیری ایران و آمریکا» برای هر کسی که علاقهمند به سیاست ایران و سیاست خارجی ایالاتمتحده در خاورمیانه بهطور گستردهتر است، ضروری به نظر میرسد. ازآنجاییکه مذاکرات برای احیای توافق هستهای به مو بسته است، درک عمیقتر از علل درگیری ایران و آمریکا نمیتواند ازنظر دور داشته شود.
نویسندگان تاریخچه روابط ایران و آمریکا، از انقلاب 1357 (1979) تا به امروز را با هر فصلی به یک تحول بزرگ اختصاص دادهاند. «جمهوریهای اسطوره» گزارشی متعادل و دقیق از نحوه مشارکت هر دو دولت در چرخههای سوءتفاهم، اتهامات و درگیریهایی است که معرف این رابطه است. آنها به دنبال توضیح این هستند که چگونه روایت ملی هر یک از طرفین، انتخابهای سیاستگذاران را محدود میکند، بر ادراکات آنها تأثیر میگذارد و گرههایی ایجاد میکند که آنها را از تشخیص فرصتها برای پیشرفتهای دیپلماتیک در هنگام ارائه خود بازمیدارد.
بر اساس یکی از نقلقولها از رونالد کربس، این روایتها مرزها و محدودیتهایی را تعیین میکند که بر اساس آنها بازیگران تا چه اندازه میتوانند در انظار عمومی صحبت کنند.
روایتهای ملی که نویسندگان توصیف میکنند، مبنایی چند در واقعیت دارد، اما میتواند سیاستگذارانی که از آنها استقبال میکنند را نیز گمراه کند. درحالیکه ایالاتمتحده نقشه و طرح قدرت خود را برحسب روایت قدیمی توجیهگر محدودیتهای خود میبیند، ایران ایالاتمتحده را آخرین کشور در صف طولانی قدرتهای خارجی میداند که به دنبال تسلط بر آن کشور هستند. از سوی دیگر درحالیکه ایران با استفاده از سنتهای ملی و مذهبی خود را در مبارزه با ظالمان میبیند، ایالاتمتحده ایران را یک تهدید میداند. این دو روایت بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند و یکدیگر را تغذیه میکنند و هر بار که تضاد بیشتری پیش میآید، فرضیاتی را تقویت میکند که روایتها بر اساس آن بنا شدهاند؛ اما زمانی که دو کشور دلایل محکمی برای همکاری دارند، نباید همیشه روایات ملی متضاد غالب باشد. ولی آنها تابهحال دامنه و ماهیت این همکاری را محدود کردهاند.
نویسندگان به ماهیت فنی مذاکرات هستهای که منجر به برنامه جامع اقدام مشترک شد، بهعنوان نمونهای از این موضوع اشاره میکنند که چگونه هر دو دولت میتوانند در دیپلماسی سازنده، تنها تا زمانی که درگیر مسائل اساسی در مورد چگونگی درک هر یک از طرفین از طرف دیگر نباشد، شرکت کنند. همانطور که آنها میگویند، «برجام از همه جهات یک توافق فنی محدود بود - مطمئناً یک توافق مهم - که نگرش آمریکا در قبال ایران را مختل نکرد.» همانطور که در پنج سال گذشته دیدهایم، این نگرشها هستند که برجام را به خطر انداخته و ممکن است به نابودی آن ختم شود.
عدم درک کشور مقابل یکی از موانع اصلی بهبود روابط بوده است و چیزی که ایالاتمتحده بارها از درک آن ناکام بوده است، تمایل ایران به رفتار عزتمند و محترمانه بوده است. تنظیم امور و رفع این نگرانی نوشدارویی برای همه مشکلات موجود در روابط نیست، اما اگر به سابقه تعامل ایران و آمریکا نگاهی بیندازیم، قابلتوجه است که وقتی ایالاتمتحده مایل است حداقل احترام را از خود نشان دهد، چقدر پیشرفت دیپلماتیک میتواند حاصل شود. در غیر این صورت زمانی که واشنگتن سیگنالهایی از تحقیر ارسال میکند، این فرصت از بین میرود.
برای مثال، همکاری نوپای ایالاتمتحده و ایران در افغانستان، عملاً با لفاظیهای رزمی جورج دبلیو بوش و تصمیم به برچسب زدن ایران بهعنوان بخشی از «محور شرارت» شکست خورد. در مقابل، مذاکرات هستهای زمانی موفقیتآمیز بود که ایالاتمتحده مایل بود در مورد مسئله غنیسازی داخلی ایران انعطاف نشان دهد و به ایران اجازه سازش را بدهد. زمانی که ایالاتمتحده مایل است با ایران بهعنوان یک کشور برابر رفتار کند و نه بهعنوان کشوری که باید به او دیکته شود، مخاطبانی پذیرا برای پیشنهادهای خود پیدا کرده است. ...
در این کتاب توضیح دادهشده است که چگونه ایالاتمتحده بیشازحد نسبت به ایران وسواس داشته است. این وسواس در طول سالهای ریاست جمهوری ترامپ به اوج خود رسید، اما همانطور که نویسندگان توضیح میدهند وسواس ترامپ فقط یک نسخه تشدید شده از دیدگاه دیرینه ایالاتمتحده بود.
نویسندگان توصیه میکنند برای ایجاد روابط عادی دیپلماتیک تلاش کنند تا از تکرار فرصتهای ازدسترفته و سوءتفاهمها در آینده جلوگیری شود. عدم آگاهی اولیه دولت ایالاتمتحده در مورد ایران و مردم آن موضوعی تکراری در تاریخ روابط است.
امتناع از بازگرداندن روابط عادی، ایالاتمتحده را در تاریکی نگه داشته و دید واشنگتن را نسبت به مناطق بالقوه منافع مشترک با ایران کور کرده است. وقتی سیاستگذاران تصویری محدود و مخدوش از کشور دارند، جای تعجب نیست که سیاست ما در ایران چنین آشفتگی داشته باشد و روابط عادی شروع خوبی برای اصلاح این شکستها خواهد بود.