بر مداری از خون و مغازله
احمد درخشان
Ahmadderakhshan88@gmail.com
داستان «آهی» روایت یک آه و دم است؛ آه و دمی سرشته در خون و رنج و حرمان. خونی منتشر در سطر سطر روایت. داستان شکارچیای که خود شکار میشود. کارکترهای داستان از سرگرد گرفته تا شکارچیان عاشقپیشه و سگهای تازی خود گونهای شکار به دست تقدیر، عشق یا طبیعت هستند. انگار تقدیر شخصیتها در خون نوشته شده است. حتی عشق هم گرهگشا و ناجی نیست. عاشق و معشوق در خون خود میغلتند.
داستان آهی به مینیاتوری میماند در یک قاب و مجلس با نماهای پیوسته اما در عین حال جدا و تکهتکه همچون اعضا و جوارح شخصیتهای داستان. در هر بخش از روایت، راویان مختلف در پی تصویر خویش هستند یا بهتر است بگوییم در جدال با تصویر خود هستند. آنچه از پس هر مجلس برجا میماند نقش همان خون منتشر در چارچوب اثر است. در هفت خان رنجی که در اضلاع این تابلو نقش بسته است.
عنصری داستانی که این نقشدرنقش را پیش میبرد و باعث میشود این تصاویر مینیاتورگونه تحرک بیابند، رویا و کابوس است که در بیداری و خواب شخصیتها جریان دارد. توصیفات چنان میان رویا، کابوس، بیداری و واقعیت شناورند که تفکیکشان از هم کاری دشوار است. مخصوصاً که حیوانات همپا و همدست انسانها در این داستان رویا میبافند و گاه این اینهمانیها چنان درهمتنیده میشوند که بازشناسایی رویای آهی از سگ او آسو دشوار است. مخصوصاً که بخش اول از زبان او روایت میشود. چنین درهمتنیدگی نقش و نقاش، خیال و واقعیت، شکار و شکارچی جدالی است بین ناظر و منظر.
آنچه روایتهای تکهتکه را پیش میبرد و خواننده را ترغیب به پیشروی میکند، احساسی است که رنج، خلاء و مرگ مستتر در روایت را تلطیف میکند. متن داستان سراسر معاشقه است. معاشقه و مغازلهای با طبیعت.
در این داستان طوری عناصر در دل هم فرو میروند و تصاویر و نشانهها، خیال و واقعیت و خاطره را ادغام میکنند که انسان در حیوان و زن در گوزن یکی میشوند.
این مغازله با تمام طبیعت از حدت و شدت خون متکثر و غم و اندوه جاری در داستان میکاهد. گویی مرگ یکی با نفسهای دیگری جایگزین میشود تا آنجا که حتی موجودات خالکوبیشده روی تن شخصیتها، جاندار میشوند و عرض اندام کرده، در دشت و دمن به جستوخیز میپردازند. در چنین جهانی رجحان موجودی بر دیگری مطرح نیست. انگاره گوزن همانقدر احساس نهفته در کلمات را میآشوبد که زن که مرد، آهی. بنابراین تناسخی که در کار است مرزی حایل باقی نمیگذارد.
این کیفیت درهمتنیدگی و ساختار مینیاتوری این امکان را به خواننده میدهد که داستان را از هرجا که بخواهد بخواند، میانه یا حتی انتها؛ انگار که به یک مینیاتور نگاه میکند و هرگاه به بخشی از این مجلس توجه میکند. فرم دایرهوار داستان تأکیدی است بر جهانبینی و تناسخی که مدام در حال چرخش و جریان است. خواندن نیز در مواجهه با این متن میتواند کنشی در رفتوبرگشت بین بخشهای مختلف باشد.