هرکه را که خودی نمیدانستند راه ندادند و هرکه را که شعار دلدادگی و وابستگی به آنها داد و در چاپلوسی حد و مرزی نشناخت نواختند و به دایره خودی خواندند وجایگاه ومقام دادند. چنان به رویشهای بی ریشه دل بستند که درهم شکستنهای گوشخراش را نشنیدند، و دیگرانی را که هشدار میدادند به هیچ گرفته و سخنانشان را سیاه نمایی خواندند و خود را از دیدن واقعیتها محروم کردند. ریزشهارا نعمتی دانستند که راه و پیشنهادها را آرمان میخواندند گشاده میساخت ومزاحمت را از میان بر میداشت. عدهای راه را برگفتوگو بستند و خود را ازشنیدن محروم کردند. دایره تنگ خودیها روز به روز تنگتر شد وفضای تملق جان گرفت و نقد و انتقاد نپذیرفته شد. ستایشگران این کاستیها را رشد وتوانائی خواندند وبه غرور وخود حق پنداری حاکمان دامن زدند. عدهای افراد با تجربه و توانمند را حذف کردند و هرکس که توانست رفت و هرکس که ماند رنج و آسیب دید. بسیاری از بنگاهها و صندوقها به مرز ورشکستگیرسیدهاند ولی بحرانها ناترازی خوانده میشود و جسارت پذیرش خطاها را ندارند. فرصتهایی که از دست رفت وموقعیتهایی که قدر شناخته نشد وامکاناتی که به دست نیامد، یاد آوری افسوس است و نگرانی! آنچه ازدست رفت ناشی از درک نادرست شرایط و نشنیدن سخن دلسوزان و دل بستن به کسانی است که ناکامی را کامیابی میخوانند و نقد و اعتراض را سیاه نمایی میبینند. آن گاه که میدان بر خردورزی بسته شود هیجان وشعار وستایشگری و نشناختن جهان وهمزمان درباره همه چیز سخن و تحلیل ارائه دادن جای خردورزی را میگیرد.
منبع: ستاره صبح