با آنکه در مورد کامیابی و ناکامی قیام مشروطه، جدل و مناقشات فراوانی وجود دارد، اما این پرسش که چرا بخش زیادی از خواستههای مشروطیت، زایش و دستاورد مهمی نداشت و چرا بخشی از ارزشهای سیاسی و مدنی محقق نشد و..... اهمیت بیشتری دارد. در واپسین سالهای حکومت قاجار، ملت ایران در سال ۱۲۸۵ خورشیدی، یعنی ۱۱۹ سال پیش با بی عدالتی و استبداد به ستیز برخاست و قدرت مطلق حاکمان وقت را به شروط شهروندی، مشروط و به حدود قیود قانون، محدود و مقید نمود. در واقع جنبش مشروطیت، نخستین انقلاب دموکراتیک در قاره آسیا برای تبدیل استبداد شرقی به مردم سالاری، و قانون اساسی مشروطیت و تدوین اولین قانون اساسی مدرن در کشورهای منطقه بود. برابر قانون اساسی مشروطیت ایران کشوری شد که با حفظ مقام سلطنت موروثی در خاندان قاجار سلطان را از مسئولیت (یعنی حق دخالت در اداره امور کشور) مبرا شناخت و برابر این اصل پادشاه فقط باید به مثابه یک چهره تشریفاتی به تعبیر دکتر محمد مصدق به سلطنت بپردازد و در امور حکومت و دولت دخالت نکند. با این حساب ایران از جهت تئوریک در قانون اساسی مشروطیت یک نظام حکمرانی پارلمانی شد که همه قوای سه گانه آن از ملت نشات میگرفت. بدین گونه در این مرحله از تاریخ «رعایای» پادشاه ایران به «شهروندان» تبعهی دولت ملت ایران تبدیل شدند و نقطه عطفی در تاریخ سیاسی ایران ورق خورد. تاریخ مشروطیت تنها گزارش رویدادهای سیاسی در مقاطع زمانی و مکانی خاص خود نیست بلکه امتداد و تداوم سلسله تجارب ایرانیان از عصر ناصری تا عصر انقلاب ۵۷ و تحولات امروز و آینده ایران است. تاریخ ایران از مشروطیت تا جمهوریت، تاریخ تلاش و مبارزه ایرانیان برای نهادینه کردن مردم سالاری، حاکمیت قانون، تأمین عدالت اجتماعی، امنیت قضائی و برابری و رفع تبعیض است. ما مشروطیت را از این رهگذر قدر میدانیم که پدران مشروطیت در اوضاع و احوالی شاید به سختی امروز در راه آزادی هموطنان خود در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی به مبارزه پرداختند و اگر هنوز جامعه مدنی در ایران با تمامی چالشهای پیش رو پویندگی دارد، نتیجه کوششهای ۱۲۰ سالگی این قیام ملی و سیاسی قلمداد میشود.