نقد گاردین بر کتاب «درباره زنان»
هر چیزی کمتر از تغییر رهایی نیست
آیا سوزان سانتاگ زنان را دوست داشت؟ چندان مطمئن نیستیم که اینگونه بوده باشد. مقالاتی که کتاب «درباره زنان» را تشکیل میدهند، مربوط به اوایل دهه 1970 هستند، درست زمانی که موج دوم فمینیسم در سواحل نیویورک به راه افتاده بود. آنها در اصل بهعنوان یک کتاب منتشر نشدند- به روش «علیه تفسیر»، مجموعهای که شهرت او را به عنوان یک جوان آوانگاردیست و چهره روشنفکر در سال 1966 به ارمغان آورد.
در نخستین مقالات، او آشکارا از درک مسائل باز میماند. نخستین مقاله با عنوان «استاندارد دوگانه پیری» تاریخ گذشتهترین و نامطمئنترین چیزی است که تاکنون از سانتاگ شنیدهام. اظهاراتش درباره ترشیدهها و دوشیزگان پیر و توصیفات طولانیاش درباره اینکه چگونه زنان، غالبا در مورد سن خود دروغ میگویند تا منسوخ شده به نظر نرسند، به قدری ترسناک است که گویی همین حالا از استودیوی وارهول بیرون زده و دوباره به فضای اضطرابآور دهه 1950 بازگشته است. کتاب «رمز و راز زنانه» بتی فریدن تقریبا یک دهه زودتر منتشر شده بود. ویژگی دیگر این مقاله آن است که او به تحقیر موجود در جداسازی زنان به دوشیزه (Miss) و خانم (Mrs) توجه میکند، بدون اینکه اذعان کند که قبلا خود زنان، جایگزینی در این زمینه پیدا کرده بودند: انتشار مجله Ms دو ماه قبل آغاز شده بود و این کلمه جدید در آن سال، همه جا به گوش میخورد.
زنان باید حقیقت را بگویند
پشت احتیاط سانتاگ، چیزی پنهان است. او میگوید زنان در کودکی، «ضعیف»، «گوش به فرمان» و «طفیلیوار» نگهداری میشوند. این پیامد جامعه است، نه بیولوژی، با این حال راهحلی که سانتاگ پیشنهاد میکند انقلاب، جدا شدن، اعتراض یا هر تغییر دیگری در نظم ظالمانه نیست. زنان باید از دروغ گفتن در مورد سن خود و آرایش کردن پرهیز کنند. «زنان باید حقیقت را بگویند.» بالاخره تقصیر خودشان است. یک سال بعد، به نظر میرسد که او حاشیه را رها کرده و جلو آمده است. مقاله «جهان سوم زنان» پاسخ سانتاگ به پرسشهایی است که فصلنامه اسپانیایی لیبر برای او و پنج زن برجسته دیگر از جمله سیمون دوبوار ارسال کرده بود. او در این مقاله بسیار رادیکالتر عمل کرده و میتوان گفت دکترینی ارائه داده که به آزادی زنان میپردازد. لحن او در این مقاله، محکم، دقیق، قاطع و کمی ارزیابانه است: یک کلیگوی خوب که به گزینهگویی تسلط دارد و پیشزمینه را فهمیده است. «هر چیزی کمتر از تغییر در اینکه چه کسی قدرت دارد و اینکه قدرت، چیست، رهایی نیست، بلکه آرامش است.». «جنبش زنان باید به یک حمله انتقادی به پایههای دولت منجر شود.»
نوسان و تضاد
اما نوسانات عجیب و غریب در پایه معرفتی او باقی مانده است. او توصیه میکند که گروههای زنان «لابی کنند، تظاهرات کنند، راهپیمایی کنند»، یا حمله به سالنهای زیبایی و تخریب بیلبوردهای تبلیغاتی را پیشنهاد میدهد، همه تاکتیکهایی که جنبش زنان پیشتر از آن استفاده میکرد. بدتر از آن، هنوز این احساس غالب وجود دارد که زنان ضعیف و احمق، مقصر مشکلی هستند که خود سانتاگ در آن سهیم نیست.
همبستگی با خواهران
مقاله «جهان سوم زنان» شامل یک بیوگرافی فشرده است: دانشگاه در 15 سالگی، ازدواج در 17 سالگی، طلاق در 24 سالگی، مستقل، اعتماد به نفس بالا، سفر بدون سرپناه و نام و درآمد و محافظت فیزیکی مردانه. او یک استثنای درخشان برای تودههای حقیر است، و او حداقل در اینجا مراقب است که این را به عنوان نتیجه بخت و اقبال به تصویر بکشد. او معتقد است اگر اولین مسئولیت زن آزاد شده این باشد که «کاملترین، آزادترین و خیالانگیزترین زندگی را داشته باشد»، دومین مسئولیت، همبستگی با خواهرانش است. همانطور که مقاله ریفنشتال نشان میدهد، سانتاگ از نظر سبکی یا فکری زنده نمیشود، مگر اینکه مواد فرهنگی داشته باشد که با آن فکر کند. جملات او تنها زمانی که در حال خواندن عکسی است یا تکنیکهای تاریخگرایی جدید را در یک فیلم به کار میگیرد، معنادار میشود، نه زمانی که در مورد زنان و زیبایی، عباراتی پوچ به کار میبرد، عبارتهایی که انگار متعلق به عصر غارنشینی است! در موضوع سیاست جنسیتی او نمیتواند جای پای خود را سفت کند. او خشم آندریا دوورکین و سبک جادویی و ویرانگر وی را ندارد. سانتاگ یک نظریهپرداز وسواسی یا نابغه زیرزمینی مانند شولامیت فایرستون نیست. صادقانه بگویم، قلبی در او نیست. «درباره زنان» را انتشارات همیش همیلتون انگلستان در 112 صفحه روانه بازار کتابهای انگلیسیزبان کرده است.
منبع: ایبنا
لینک کوتاه:
http://www.setaresobh.ir/fa/main/detail/100148/