فرزندم، سلام. ما تو دنیای اعداد داریم زندگی میکنیم. سن یک عدده؛ وزن یک عدده؛ حتی جنسیت هم به حروف ابجد یک عدده. میخوام بگم اعداد چرک کف دستن، نه پول! این اعداد نیستن که به چیزهای مختلف ارزش میبخشن، بلکه چیزهای مختلفن که به اعداد ارزش میدن. مثلاً در مورد عدد «یک»: یک پرس چلوکباب توی مجلسی که شوهرخالهات یا همون باجناق آدم بانی اون بوده اصلاً ارزشی نداره، اما یک رفیق ارزشش خیلی زیاده؛ البته همیشه یه استثنا وجود داره: این تعداد صفره که به پول ارزش میده. حتی اگر دقیقتر نگاه کنیم میبینیم در مواردی این تعداد «صفر» به آدمها هم ارزش داده: این «صفر» های زیاد بود که ب.ز رو «ب.ز» کرد!
حالا که صحبت از استثنا شد، بذار یه کم هم در مورد اون برات صحبت کنم. مای بیبی من! استثنا مثل چاقوی سه لبه میمونه، یه لبهاش به نفعته، یه لبهاش به ضررته و لبه سومم هنوز دانشمندها کشف نکردن که کاراییاش چیه، البته اینی هم که ما چاقوی سه لبه نداریم بیتأثیر نیست. لبهای که به نفعته مثل جارویی میمونه که اون موشه که نمیخواست بره تو سوراخ، بسته بود به دمش. اون لبه دیگهاش هم فقط واسه تو به ضررته، یعنی همیشه تو استثنا میشی و بچه مردم این وسط سود میبره. حتی در مورد استثنای قبلی هم این چیزا فقط واسه بچه مردم اتفاق میافته. مثلاً اگه دختر باشی، پسره یه جوری میاد با مهریه و صداق یک گونی شاخه گل رز باهات ازدواج میکنه که دیگه اعتباری واسه عشق اون انیمیشنه که اسمش «دیو و دلبر» بود نمیمونه! از اون طرف اگه پسر باشی، دختره همچین یه مهریه با فرمول «حاصلضرب مجذور سال تولد در عدد پی» میندازه تو حیاطخلوت قباله ازدواجش که ارواح نافذه ارشمیدوس، بطلیموس و فیثاغورث در جا میان تو روحت فرزندم! در مورد اول که استثنای مهریه ساده و بر پایه عشق و در مورد دومم استثنای مهریه جرثقیلی بر پایه عشق، به نام تو میشه و به کام بچه مردم. این دفعه دیگه حوصله لغتنامه نداشتم فرزندم. بااینحال، مسائل مهمی رو بهت گوش زد کردم. آدم باش و حرفام رو گوش بگیر.