در رویارویی سهراب با لشکر ایران، تنها کسی که میتواند جهانپهلوان را به آن پهلوان جوان بشناساند، هجیر اسیر است که سهراب او را به بالای تپهای فرامیخواند، سراپردهی سپاهیان ایران را به او مینمایاند و از هر در میپرسد تا به پدر برسد. فردوسی بزرگ، ظرافتی را که در پس بیتهایش موج میزند، در دیالوگها و گفتگوها به اوج میرساند. کسانی که این نواده سام را خام میپندارند، ریزهکاریهای فردوسی را درنیافتهاند که چگونه نیروها را از زبان سهراب، در سه دسته خاندان شاهان، دیگر پهلوانان و خود رستم جای میدهد. وقتی سپاه ایران به دژ سپید رسید، این سهراب بود که با چشمان تیزبین خود لشکر را به هومان نشان داد و حتی شمار آن را برآورد کرد. اکنون نیز ریزهکاریهایی که فردوسی از زبان سهراب میگوید، آنچنان زیبا و گویاست که میتوان پیش از پاسخ گمانهزنی کرد که هر سراپرده و خیمههایی که درونش برپا میشود، از آن کیست. در نخستین دسته، ویژگیهای سه سراپرده شاهانه را میخوانیم:
سراپردهی دیبه از رنگرنگ
بدوی اندرون خیمههای پلنگ
بهپیش اندرون بسته صد ژندهپیل
یکی مهدِ پیروزه، بر سان نیل
یکی برز خورشید پیکر دِرفش
سرش ماه زرین، غِلافش بنفش
به قلب سپاه اندرون، جای کیست؟
ز گردان ایران، ورا نام چیست؟
خواننده میداند چنین سراپردهای در قلب سپاه، بیگمان از آن شاه است. هر گروه از سپاهیان، نیروهای وابسته به یک پهلوان هستند که رنگ سراپرده، جنس خیمه، نوع درفش و نگارهی آن، سر درفش و غلاف آن، همراه با شمار و چگونگی نیروهای سراپرده و جایگاهشان را سهراب از راه دور با دقت بازمیگوید. سراپرده شاه باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ گرچه کاوس خودکامه است، ولی به نظر میآید نیروهایی از نمایندگان دستههای گوناگون در سراپرده او حضور دارند. شاید از همین رو «رنگرنگ» و متنوع است و مانند دیگر سراپردهها، رنگ ویژه یک گروه و خانواده را ندارد. اگر با این زمانه بخواهیم همانند کنیم، هر گروه، حزب یا دسته، نشانها و رنگ ویژه خویش را دارد، ولی سراپرده کاوس که مجموعهای از نمایندگان این دستهها را هم در برمیگیرد، رنگارنگ، یا آنچنانکه استاد مینوی نوشته، هفترنگ است. این عدد میتواند بیانگر هفت خانواده تصمیمگیرنده در سلسلههای حکومتی ایران باستان باشد. گذشته از آن، سراپرده کاوس به کاخی میماند: درگاهی دارد و عدد صد، کثرت فیلها و شیران در پیش این درگاه را نشان میدهد. دکتر کزازی که پیلان و شیران را استعارهای آشکار از پهلوانان شیردل و پیل پیکر دانستهاند، به واژه «بسته» توجه نکردهاند. سراپرده کاوس درفش یا پرچمی بلند دارد و خیمههای فراوانی را در برمیگیرد. جنس دیبای سراپرده و تخت روان پیروزه، نشانههای دارندگی است و حتی به گفته دکتر خالقی، «رنگ آبی یا بنفش یا فیروزهای، رنگ ویژه بسیاری از ابزار و آلات دربار شاهان ایران» بوده است. گرچه ماهچه درفش زرین است، ولی پوشش میله آن بازهم بنفش است. بااینهمه ریزهکاری، سهراب خود پاسخ را میداند و تنها برای فریب هجیر، سراپرده رستم را دیر نشان میدهد تا سپهبد اسیر گمان کند اینوآن برای فرمانده سپاه توران تفاوتی ندارد. پرسش دوم نیز درباره سراپردهای در میمنه است و باز خود سهراب، جواب را میداند:
سراپردهای برکشیده سیاه
رده گِردش اندر، ز هر سو سپاه
به گِرد اندرون خیمه ز اندازه بیش
پسِ پشت پیلان و پالای پیش
زده پیش او، پیل پیکر درفش
به در بر سواران زرینه کفش
سهراب میداند که پدرش نیازی ندارد تا در میان خیمهها پناه بگیرد و گِرد آن گُرد، سپاه حلقه زند. حتی شاید پنج واژه یک مصراع که همه با حرف «پ» آغازشده، نشان میدهد که در این سراپرده از پهلوانی چون پدر خبری نیست و «پالای» یا اسب و سواران زرینه کفش، نشانهای از جایگاه اشرافی شاهزادهای است که هجیر او را طوس نوذر میشناساند. درباره فریبرز نیز سراپرده از دیبای روم، تخت از عاج، چهارپایه از ساج، کجاوه با پوشش دیبا و خیل غلامان ایستاده بر پا، همه نشانههایی است که سهراب برمیشمارد و گویی خود میانگارد اینها نه با پهلوانی چون رستم که با شاهزادهای از خاندانی چون کاوس همخوانی دارد. از ریزهکاریهای نابغه طوس همین بس که سهراب در اشاره به این سه کس، تنها از مکان آنان در قلب، میمنه و سوی شرق میدان و چگونگی سراپردههای اشرافی شاهان سخن میگوید.