از مفسری فوتبال تا منتقدی سینما
ورود مرحوم صدر به تلویزیون و صحبت از فوتبال، بهواسطه چهره و کلام متفاوتی که با دیگر کارشناسان ورزشی صداوسیما داشت، از همان ابتدا نظرها را به خود جلب کرد. خودش اینگونه میگفت که «ورودم به صداوسیما در ابتدا عدهای را با این علامت سؤال مواجه کرد که این دیگر از کجا آمده که در مورد فوتبال صحبت میکند، اما بعدها گفتند که طی نظرسنجیهایی که انجام شده، خیلیها استقبال کردند که یکی از زاویه زندگی به فوتبال میپردازد. او در تفسیرهایش ویژگیها و لحن خاص خود را داشت و از اطلاعات تاریخیاش بهره میبرد.
این کارشناس ورزشی زمانی در برنامههای «نود» فردوسیپور حضوری فعال داشت و معتقد بود که «این برنامه از فراموش شدن فوتبال جلوگیری میکند». او میگفت: «متأسفانه فوتبال ایران بهخودیخود نه زنده هست و نه پویا، اما «نود» نقاط تاریک و سیاه این رشته ورزشی را با نگاهی نقادانه به تصویر میکشد و حفظ توجه به یک رشته ورزشی بهخودیخود کاری مهم و شایسته تقدیر است.» البته همکاری این مفسر فقید ورزشی با صداوسیما فقط به برنامههای شبکه سه و عادل فردوسیپور محدود نمیشد. او سال ۹۴ در برنامه «آنسوی نیمکت» شبکه ورزش هم بهعنوان کارشناس ثابت حضور داشت؛ برنامهای که به گواه نظرسنجیهای صداوسیما، یکی از پربینندههای شبکه ورزش هم بود. همکاری با مجموعه مستند تاریخچه شهرآورد فوتبال ایران که توسط مزدک میرزایی برای شبکه مستند ساخته شد و صدر در مقام کارشناس حضور داشت، از دیگر فعالیتهای او با تلویزیون محسوب میشود.
اما با رفتن عادل فردوسیپور و برخی دیگر از چهرههای ورزشی تلویزیون از شبکه سه و بر سر کار آمدن مدیران جدید، فعالیت صدر هم در صداوسیما محدود شد. او در سالهای آخر عمر اغلب در آمریکا زندگی میکرد و همکاریاش با صداوسیما هم تنها به چند ارتباط تصویری با برنامه «فوتبال ۱۲۰» محدود شده بود که تا همین اواخر از سوی فردوسیپور تهیه میشد.
وی در کنار این فعالیتها، تجربه شاعری و عکاسی را هم در فعالیتهایش داشت. درآمدی بر تاریخ سیاسی سینمای ایران، پیراهنهای همیشه، نیمکت داغ (از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و ژوزه مورینیو)، روزی روزگاری فوتبال (فوتبال و جامعهشناسی)، پسری روی سکوها (وقایعنگاری چهار دههای فوتبال ایران)، تو در قاهره خواهی مرد (درباره محمدرضا پهلوی)، یه چیزی بگو (نوشته لاوری هالس اندرسن) و سیصدوبیستوپنج (درباره حسنعلی منصور) ازجمله کتابهای منتشرشده او به شمار میروند.اولین یادداشت سینمایی که از صدر به چاپ رسید، نقدی بود بر یکی از فیلمهای «جان فورد» که آغاز همکاری او با مجله فیلم را رقم زد. او درعینحال میگفت: «نقد فیلم در دنیا تمام شده است و مخاطبان خودشان صاحبنظرند، چراکه نسل جدید این امکانات را دارند که فیلمی را بارها ببینند و در موردش صحبت کنند». صدر معتقد بود کتابهایی را ترجمه کرده که دوستشان داشته و خودش را در حوزه ترجمه و دیگر حوزههایی که واردشان شده بود، آماتور میدانست. او همچنین درباره اینکه چگونه اقتصاد، شهرسازی، سینما و فوتبال را در کنار هم ادامه داده گفته بود: «شاید در ظاهر متفاوت باشند، اما اگر تاریخ را پایه و اساس قرار دهیم، همه به هم متصلاند.»
پرسشی که سرانجام صدر به آن پاسخ نداد!
به گزارش ورزش سه، این روزها در فضای مجازی یک نوع سؤال مد شده است. از شما میپرسند بدون اشاره مستقیم به پاسخ سؤال و با گفتن یک کلمه یا بروز یک رفتار نشان دهید مثلاً اهل کدام شهر، طرفدار کدام تیم یا ساکن کدام منطقه هستید. انگار یک نفر در خلوت چنین سؤالی را از حمیدرضا صدر پرسیده بود. در یکی دو سال اخیر و با فعالیت بیشتر در فضای مجازی، رنگ رخسارهاش خبر از استیصال بعد از یک مبارزه سخت میداد، از مغلوب شدن در یک مبارزه نابرابر و از سرازیر شدن به سمت عدم.
او که بارها گفته بود در بدترین ثانیههای یک 90 دقیقه هم کورسوی امیدی برایش وجود داشته، نمیخواست ادعای همیشگی خود را نقض کند. پس سرافرازانه، نیستی را در آغوش گرفت. او حتی ناکامی و شکست را هم شیرین تعریف میکرد. ما که 15 سال بعدش متولد شده بودیم هم در کنار حمیدرضا صدر غصه نرفتن به جام جهانی 1974 و ناکامی برابر استرالیا را هر بار در کنار او درد میکشیدیم.
صدر در تصویرسازی بیرقیب بود. اینکه روایت کنیم 30 سال پیش در فلان مسابقه گل اول را ایکس زد و گل تساوی را ایگرگ که این روزها با جستوجو در فضای مجازی کار چندان دشواری نیست. حمیدرضا صدر جوری روایت آن مسابقه را تعریف میکرد که 90 دقیقه با او همسفر میشدیم. او سینما را هم همینقدر دلانگیز روایت میکرد. خودش پنج سال پیش در ستایش از عباس کیارستمی نوشت: «وداع ناگهانی عباس کیارستمی همه ما را میخکوب کرد. جایگاه او در سینمای ایران ورای جوایزش در خارج از مرزهای کشورش میرود. قرار نبود او اینقدر زود ما را ترک کند. قرار نبود اینچنین شتابان دست تکان داده و از میان ما برود... جای او خالی است. جای او خالی خواهد بود.»
حمیدرضا صدر دوست نداشت وسط یک تورنمنت با زندگی وداع کند و همیشه دم از این نگرانی میزد. جایی گفته بود بعد از اتمام یک تورنمنت حتی میتواند مرگ را هم در آغوش بگیرد. پس چه خوب که دستآخر یورو 2020 را هم حتماً تماشا کرده و بعید است علیرغم مبارزه با این بیماری سخت حتی یکلحظه این تورنمنت جذاب را ازدستداده باشد. 65 سالگی حتماً زمان خوبی برای رفتن نبود، اما طعم تلخ این جدایی را بهحساب زمانبندی موردعلاقهاش میگذاریم؛ هرکسی فوتبالی باشد بدش نمیآید فردای یک دربی بهیادماندنی با زندگی وداع کند.
این جمله شما را هم فراموش نمیکنیم؛ فوتبال مثل زندگی است، اما غمهایش خیلی بیشتر از لحظات شیرین است. برای ما که ناصر حجازی، فاجعه هیسل، عباس کیارستمی و صعود به جام جهانی 98 را در کنار او متفاوت از همیشه نگاه کردیم. این یک ناکامی دستهجمعی برای ماست؛ مثل از دست دادن فرصت صعود به یک جام جهانی، مثل از دست دادن یک موقعیت طلایی در دقیقه 90 یک مسابقه سرنوشتساز، وگرنه حمیدرضا صدر که آنگونه که لایقش بود زندگی کرد. بدرود جناب صدر؛ تلاش میکنیم این باقیمانده عمر را مثل شما بگردیم تا پاسخ به این سؤال مهم و جذاب را پیدا کنیم؛ آخر فوتبال یا سینما؟