دزدها را قضاوت نکنیم!

دزدها را قضاوت نکنیم!

مرتضی کاظمی- طنزنویس

اگر شما هم مثل بقیه مردم باشید قاعدتاً باید از دزدی بدتان بیاید.‌ دزدی کار خوبی نیست و طبیعتاً ما هم در این متن نمی‌توانیم از خوبی‌های دزدی برایتان بگوییم، اما می‌خواهیم موقعیت‌هایی را برایتان بازگو کنیم که شما هم دچار دزدی شده‌اید. بعله! تعجب نکنید! موارد زیر را بخوانید و آن‌قدر دزدهای محترم را قضاوت نکنید:

 

دزدی فروشگاهی

وارد فروشگاه می‌شوید و پس از کلی چانه زدن و تخفیف گرفتن، صدایتان را توی گلو انداخته و با غرور به مغازه‌دار میگویید: «داداش! خدا برکت بده!» و از او خداحافظی می‌کنید. ایشان هم جوابتان را با گشاده‌رویی می‌دهد؛ اما پس‌ازاینکه می‌بیند اصلاً به روی خودتان نیاورده‌اید، می‌گوید: «استاد! ببخشیدا ولی لطف می‌کنید اون گوشی ما را بی‌زحمت بدید.» نگاهی به خودتان و آن فروشنده بی‌ادب می‌کنید. فکتان از تعجب به زمین می‌چسبد؛ اما پس از اصرار فراوان فروشنده می‌گویید: «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است!» بعله! گوشی خودتان را در کیف گذاشته‌اید و یک گوشی دیگر هم در دست دارید. هرچقدر هم توضیح می‌دهید که من دزد نیستم و تابه‌حال سرسوزنی راه کج نرفته‌ام، نه‌تنها فایده ندارد بلکه ضرر هم دارد. چون متأسفانه دزدهای واقعی هم در این مواقع همین چیزها را می‌گویند. در این مواقع زیر لب یک ببخشید یواش بگویید و سریعاً فروشگاه را ترک کنید و دیگر ازآنجا خرید نکنید. حتی در برخی موارد دیده شده که کارت عابر بانک دیگران را اشتباهی در کیفتان گذاشته‌اید. پس حواستان باشد در چنین مواردی سریعاً وسایلتان را بگردید و نگذارید کار به چک کردن دوربین فروشگاه برسد.

 

دزدی ماشینی

در تاکسی با مسافران و راننده مشغول انتقاد از وضع مملکت هستید و درنهایت در ایستگاه آخر همه را به این نتیجه می‌رسانید که باید از خودمان شروع کنیم و خوب و درست زندگی کنیم! از تاکسی پیاده می‌شوید و از آقای راننده تشکر و خداحافظی گرمی می‌کنید. یک نفر در خیابان داد می‌زند: «آی دزد! هوی دزد!» به‌طرف صدا برمی‌گردید و خودتان را آماده می‌کنید تا دزد را به دام انداخته و وظیفه شهروندی خود را ایفا کنید. متوجه می‌شوید که راننده با قفل فرمان به سمت شما می‌آید. به دوروبرتان نگاه می‌کنید کسی جز شما نیست.

- مرتیکه دزد خجالت نمی‌کشی! ادعاتم میشه! درباره رعایت حقوق دیگران سخنرانی می‌کنی!

+جان!

-زهرمارِ جان! کرایه ما رو نمیدی؟

+دادم که آقا!

نگاهی به دست خود می‌کنید و می‌بینید کرایه مچاله شده هنوز در دستان شماست. حتی اگر به راننده بگویید همه‌اش برای خودت! بقیه هم نمی‌خوام! بازهم فایده‌ای ندارد و در احتمال فحش شنیدن و خط و خش افتادن شما با قفل فرمان، هیچ تأثیری ندارد.

 

دزدی اداری

ارباب‌رجوع برای پیگیری کاری که ماه قبل به شما سپرده است، پیشتان می‌آید. به او می‌گویید که پرونده‌تان در اتاق فلان است. پس‌ازاینکه چندین بار بین اتاق شما و اتاق فلان حرکات پاندولی انجام داد، همکارتان در اتاق فلان عصبانی شده و با ارباب‌رجوع وارد اتاقتان می‌شود.

مرد ناحسابی! پرونده اینو نگفتی گذاشتم تو کشو؟

شدیداً تکذیب می‌کنید، اما پس از اصرار فراوان درب کشو را باز می‌کنید و پرونده را پیدا می‌کنید. یادتان می‌آید که آن روز چون ارباب‌رجوع دیر آمده بود، پرونده را نگه داشتید که فردا دوباره برای تحویل پرونده مراجعه نکند و اذیت نشود؛ اما چون بعد از ساعت اداری می‌خواستند اتاقتان را تعمیر کنند، برای جلوگیری از آسیب به پرونده آن را در کشو گذاشتید؛ اما کسی این‌ها را باور نمی‌کند. ارباب‌رجوع چشم‌ها را بسته و دهان را باز می‌کند و سعی دارد که گردوخاکتان را بتکاند که همکارتان مانع می‌شود و شخصاً وارد عمل شده و با چندین لگد و مشت از شما احوالپرسی می‌کند. درنهایت ارباب‌رجوع هم با پرونده‌اش توی سرتان می‌کوبد و می‌گوید خاک‌برسرت! تصمیم می‌گیرید حواستان را جمع کنید و دیگر برای پرونده کسی دلسوزی نکنید.

لینک کوتاه: http://www.setaresobh.ir/fa/main/detail/79340/

ارسال دیدگاه شما

روزنامه در یک نگاه
ویژه نامه

دزدها را قضاوت نکنیم!

دزدها را قضاوت نکنیم!

مرتضی کاظمی- طنزنویس

اگر شما هم مثل بقیه مردم باشید قاعدتاً باید از دزدی بدتان بیاید.‌ دزدی کار خوبی نیست و طبیعتاً ما هم در این متن نمی‌توانیم از خوبی‌های دزدی برایتان بگوییم، اما می‌خواهیم موقعیت‌هایی را برایتان بازگو کنیم که شما هم دچار دزدی شده‌اید. بعله! تعجب نکنید! موارد زیر را بخوانید و آن‌قدر دزدهای محترم را قضاوت نکنید:

 

دزدی فروشگاهی

وارد فروشگاه می‌شوید و پس از کلی چانه زدن و تخفیف گرفتن، صدایتان را توی گلو انداخته و با غرور به مغازه‌دار میگویید: «داداش! خدا برکت بده!» و از او خداحافظی می‌کنید. ایشان هم جوابتان را با گشاده‌رویی می‌دهد؛ اما پس‌ازاینکه می‌بیند اصلاً به روی خودتان نیاورده‌اید، می‌گوید: «استاد! ببخشیدا ولی لطف می‌کنید اون گوشی ما را بی‌زحمت بدید.» نگاهی به خودتان و آن فروشنده بی‌ادب می‌کنید. فکتان از تعجب به زمین می‌چسبد؛ اما پس از اصرار فراوان فروشنده می‌گویید: «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است!» بعله! گوشی خودتان را در کیف گذاشته‌اید و یک گوشی دیگر هم در دست دارید. هرچقدر هم توضیح می‌دهید که من دزد نیستم و تابه‌حال سرسوزنی راه کج نرفته‌ام، نه‌تنها فایده ندارد بلکه ضرر هم دارد. چون متأسفانه دزدهای واقعی هم در این مواقع همین چیزها را می‌گویند. در این مواقع زیر لب یک ببخشید یواش بگویید و سریعاً فروشگاه را ترک کنید و دیگر ازآنجا خرید نکنید. حتی در برخی موارد دیده شده که کارت عابر بانک دیگران را اشتباهی در کیفتان گذاشته‌اید. پس حواستان باشد در چنین مواردی سریعاً وسایلتان را بگردید و نگذارید کار به چک کردن دوربین فروشگاه برسد.

 

دزدی ماشینی

در تاکسی با مسافران و راننده مشغول انتقاد از وضع مملکت هستید و درنهایت در ایستگاه آخر همه را به این نتیجه می‌رسانید که باید از خودمان شروع کنیم و خوب و درست زندگی کنیم! از تاکسی پیاده می‌شوید و از آقای راننده تشکر و خداحافظی گرمی می‌کنید. یک نفر در خیابان داد می‌زند: «آی دزد! هوی دزد!» به‌طرف صدا برمی‌گردید و خودتان را آماده می‌کنید تا دزد را به دام انداخته و وظیفه شهروندی خود را ایفا کنید. متوجه می‌شوید که راننده با قفل فرمان به سمت شما می‌آید. به دوروبرتان نگاه می‌کنید کسی جز شما نیست.

- مرتیکه دزد خجالت نمی‌کشی! ادعاتم میشه! درباره رعایت حقوق دیگران سخنرانی می‌کنی!

+جان!

-زهرمارِ جان! کرایه ما رو نمیدی؟

+دادم که آقا!

نگاهی به دست خود می‌کنید و می‌بینید کرایه مچاله شده هنوز در دستان شماست. حتی اگر به راننده بگویید همه‌اش برای خودت! بقیه هم نمی‌خوام! بازهم فایده‌ای ندارد و در احتمال فحش شنیدن و خط و خش افتادن شما با قفل فرمان، هیچ تأثیری ندارد.

 

دزدی اداری

ارباب‌رجوع برای پیگیری کاری که ماه قبل به شما سپرده است، پیشتان می‌آید. به او می‌گویید که پرونده‌تان در اتاق فلان است. پس‌ازاینکه چندین بار بین اتاق شما و اتاق فلان حرکات پاندولی انجام داد، همکارتان در اتاق فلان عصبانی شده و با ارباب‌رجوع وارد اتاقتان می‌شود.

مرد ناحسابی! پرونده اینو نگفتی گذاشتم تو کشو؟

شدیداً تکذیب می‌کنید، اما پس از اصرار فراوان درب کشو را باز می‌کنید و پرونده را پیدا می‌کنید. یادتان می‌آید که آن روز چون ارباب‌رجوع دیر آمده بود، پرونده را نگه داشتید که فردا دوباره برای تحویل پرونده مراجعه نکند و اذیت نشود؛ اما چون بعد از ساعت اداری می‌خواستند اتاقتان را تعمیر کنند، برای جلوگیری از آسیب به پرونده آن را در کشو گذاشتید؛ اما کسی این‌ها را باور نمی‌کند. ارباب‌رجوع چشم‌ها را بسته و دهان را باز می‌کند و سعی دارد که گردوخاکتان را بتکاند که همکارتان مانع می‌شود و شخصاً وارد عمل شده و با چندین لگد و مشت از شما احوالپرسی می‌کند. درنهایت ارباب‌رجوع هم با پرونده‌اش توی سرتان می‌کوبد و می‌گوید خاک‌برسرت! تصمیم می‌گیرید حواستان را جمع کنید و دیگر برای پرونده کسی دلسوزی نکنید.

لینک کوتاه: http://www.setaresobh.ir/fa/main/detail/79340/

ارسال دیدگاه شما