مسعود صادقی
کارشناس ارشد ارتباطات و منتقد سینما
سینما هم یک «هنر» است و هم یک «رسانه ارتباط جمعی» به شمار میآید، بنابراین در میان هنرها یگانه هنری است که این دو ویژگی را دارد و در میان رسانهها، تنها رسانه ارتباط جمعی هنری است.
سینما، رسانه پرنفوذ
اگرچه رسانهها هر یک با روشهای گوناگون از هنر بهره میگیرند، اما سینما تنها رسانهای است که خودش هنر است؛ هنری که همه هنرهای دیگر را هم به کار میگیرد و از در هم آمیختن آنها، هنری جدید با ویژگیهایی متفاوت از یکایک آنها پدید میآورد، بنابراین سینما افزون بر قابلیت انحصاری خود در برقراری ارتباط مؤثر با مخاطب از تواناییهای هنرهای دیگر هم بهره میگیرد. یک رسانه با مخاطب فراگیر میلیونی که تماشاگران برای درک پیام آن نیازمند آموزش، ذوق و استعداد ویژهای نیستند و حتی بدون درک زبان گفتاری میتوانند از متن تصاویر، پیامها را دریافت و درک کنند، حالآنکه هنرهای دیگر برای ارتباط با انبوه مخاطبان عام، نیازمند بهرهگیری از رسانهها هستند.
میدانیم که میزان تأثیرگذاری، یکی از مؤلفههای مهم در ارزیابی کارکرد رسانهها به شمار میآید. در این زمینه ویژگی هنری بودن جایگاه ویژهای به سینما بخشیده است، چراکه هنر با احساسات و عواطف انسان سرشته شده و از همین رو بهصورت غیرمستقیم بر اندیشه و کردار آدمها نفوذ میکند؛ اثری که بهمراتب از پیامهای مستقیم، شگرفتر و ژرفتر است. از همین رو ارزش تأثیرگذاری سینما هم در ژرفا و هم در سطح منحصربهفرد است.
سینما ماهیتی ویژه دارد که دگرگونیهای برآمده از پیشرفت آدمی از اهمیت و جذابیت آن نمیکاهد و این راز پایداری سینما است. با ظهور اینترنت و توسعه فزاینده نسلهای پیدرپی ارتباطات اینترنتی از وبسایت تا پیامرسانهای تلفن همراه، عنصر ارتباطات در جامعه روزبهروز پررنگتر شد تا جایی که از جامعه اطلاعاتی به جامعه شبکهای رسیدیم و در این میان سینما، همپای گسترش ارتباطات پیش آمد و روزبهروز بر دامنه نفوذ آن افزوده شد. اینک در سایه گسترش فراگیر اینترنت، سینما بیش از هر زمان دیگری در دسترس همگان است و هر شهروندی روی گوشی تلفن همراه خود یک سینما دارد. رابطه مخاطب با سینما تعاملیتر شده و تماشاگران عادی هم امکان همرسانی و بازگویی دیدگاههای خود را دارند و حتی در مواردی روند داستان و نسخههای جدید بر پایه دریافت دیدگاههای تماشاگران شکل میگیرد. شبکههای ارائهکننده ویدئو در اینترنت جایگزین سینماداران و تلویزیونها شدهاند.
همهگیری کرونا و لزوم قرنطینه اجباری اگرچه شکل سنتی سینما را دستخوش چالش کرد، اما بستر نوین سینما در فضای مجازی را تقویت کرد و اینچنین سینما در دوره قرنطینه اجباری بیش از گذشته پناهگاه آدمها برای رهایی از افسردگی شد.
سینما ابزار شناخت جامعه
انسانها نیاز دارند که نسبت خود با پدیدههای موجود و محیط پیرامون را بازشناسی کنند تا به زیستار خود معنا ببخشند، اما یکی از چالشهای انسان امروزی شناخت پیچیدگیهای جامعه شبکهای است و یکی از عوامل مهم سردرگمی انسان امروزی شتاب فزاینده تحولات است که فرصت بازشناسی را از آدمی بازستانده است. سینما میتواند چکیده تحولات و معادلات پیچیده را پیش چشم ما بیاورد و در این راه دشوار راهگشا باشد.
یکی از کارکردهای سینما بازتاب واقعیتهای جامعه است. این دیدگاه یکی از رویکردهای دیرینه جامعهشناسی سینما به شمار میآید که سینما را آینه جامعه میداند. «رویکرد بازتاب» در کنار «رویکرد شکلگیری» که بر تأثیر سینما بر جامعه متمرکز است و همچنین رویکرد «سینما بهمثابه جامعه» که سینما را در قامت یک جامعه میبیند، سه جریان اصلی جامعهشناسی سینما را میسازند. در رویکرد بازتاب، سینما در سطح فردی ویژگیهای روانی انسانها را بازتاب میدهد و در سطح اجتماعی ویژگیهای اجتماعی و عمومی جامعه را نشان میدهد؛ اما لازم است توجه داشته باشیم که این بازتاب، همچون کارکرد آینهای تخت بهصورت یکنواخت و نظیر به نظیر نیست، بلکه آینه از میان واقعیتهای موجود دست به گزینش میزند، برخی را در پیش نگاه ما میآورد و برخی را نادیده میگیرد و آنچه را بازتاب میدهد همیشه در همان ابعاد واقعی نشان نمیدهد، بلکه برخی را درشتتر و نزدیکتر و برخی را کوچکتر و دورتر نشان میدهد، از همین رو رویکرد بازتاب از نگاههای سادهانگارانه به دور است.
«پییر سورلن» از پیشگامان رویکرد بازتاب در کتاب «سینمای کشورهای اروپایی» (1379) سینما را بستری برای درک ویژگیهای جامعه در دورههای تاریخی معین میداند، اما تأکید دارد برای فهم چگونگی این بازتاب لازم است پیچیدگیهای آن را درک کنیم، چراکه فیلمها آمیزهای از تخیل و واقعیت هستند. در گام نخست لازم است بخش فانتزی را از واقعیت بازشناسی کنیم و در گام بعدی به خاستگاه گزینشی واقعیتها را واکاوی کنیم. به گفته سورلن، «آثار ارزشمندی به وجود آمده است در مورد اینکه چطور میشود تاریخ جوامع را از راه تماشای فیلمهایی شناخت که آن جامعه تولید کرده است.»
«زیگفرید کراکائر» نظریهپرداز واقعگرای فیلم هم در کتاب «از کالیگاری تا هیتلر: تاریخ روانشناسانه سینمای آلمان» با تحلیل فیلمهای آلمان، گرایشهای اجتماعی و روانی جامعه آلمان در سالهای میانی جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم را بررسی میکند و فیلمهای پرفروش را بهعنوان شاخص گرایش عمومی، انتخاب میکند و به تحلیل مضمون آنها میپردازد و از این رهگذر به شناختی از جامعه آلمان پیش از ظهور هیتلر دست پیدا میکند. کراکائر بر این مبنا نتیجه میگیرد که با این ویژگیهای روانی جامعه آلمان، پیدایش یک دیکتاتور قابل پیشبینی بود. بخشی از این نوشتار برگرفته از کتاب «جامعهشناسی سینما و سینمای ایران» به نویسندگی راوردراد اعظم است.