نگاهی به کتاب «درخت خون» اثر مهدی جواهریان
از چکاد هنر به مغاک هستی
سمیرا هوری- شاعر و پژوهشگر
samirahoori@gmail.com
مهدی جواهریان نویسنده ایرانی و متولد سال ۱۳۵۷ در تهران است. کتاب «درخت خون» یک نوولای 100 صفحهای است که سال گذشته در مجموعه «هزار دستان» نشر چشمه به چاپ رسید و اکنون تجدید چاپ شده است. این کتاب، اولین داستان منتشر شده مهدی جواهریان است، بنابراین برای آشنایی با این نویسنده بهتر است به بیوگرافی او در ابتدای همین کتاب مراجعه کرد: «مهدی جواهریان در دانشگاه، سینما خوانده و سالها در کار ترجمه، نوشتن و سفر بوده است. او مدتی طولانی در هند زندگی کرده که حاصلش چندین ترجمه از متون کهن هندی است. کتابهایی مانند «اوپانیشادها»، «سیذارتا» و «گیتا» که همراه «پیام یزدانجو» به فارسی برگردانده و بازسرایی شدهاند. او ترجمه اشعار «لئونارد کوهن» را به نام «توان بردگان» نیز در کارنامه خود دارد و همچنین ترجمه آثاری از «اکتاویو پاز». به همین دلیل، جهانی که او به آن علاقه دارد، وجوه شاعرانه بسیار پررنگی دارد و همچنین در طی این سالها در تاریخ و فرهنگ ایران نیز بسیار مطالعه و کار کرده است.»
نوولای «درخت خون» حاصل دغدغهمندی مهدی جواهریان و علاقه او به تاریخ ایران و زبان فارسی است. در این کتاب، سرنوشت نقاشی به نام «جمالالدین» که در شهر قزوین و در دوره ناصری زندگی میکند، با وجود مهارت شگرف و علاقهای که در هنر نقاشی دارد، به ناکامی و تباهی میانجامد. این کتاب از جهات متفاوتی قابل بررسی است که در ادامه به برخی از آنها میپردازیم:
۱- این داستان زمینههایی از تاریخ ایران را در خود دارد، اما یک داستان تاریخی به شمار نمیآید، بلکه تصویری از تاریخ بهعنوان بستر روایت قرار گرفته است. مهدی جواهریان گاهی تاریخ را با خیال درمیآمیزد و آن را تغییر میدهد و حتی گاهی نیز آن را به تزلزل و تمسخر میکشاند و کارکرد خاصی را که از مفهوم تاریخ میخواهد، میگیرد و به دل روایت خود میآورد.
۲- تسلط بینظیر مهدی جواهریان به زبان فارسی و متون کهن بسیار در این نوولا آشکار است. تمام داستان از ابتدا تا انتها زبان نثر گذشته را دارد که اگر خوانندهای با آن آشنایی نداشته باشد، ممکن است حتی معنی برخی کلمات را نداند. درخشش نویسنده در این است که چنین نثری را بهقاعده، بهاندازه و قابل باور از آب درآورده است. خواننده زبان و نثر این کتاب را ساختگی و غلو شده نمییابد، بلکه آن را کاملاً میپذیرد و از آن لذت میبرد. این امر نشان میدهد که نویسنده در حوزه متون قدیم و غنی ادبیات فارسی مطالعه و آگاهی بسیار دارد.
۳- نثر قدیمی این کتاب که در بسیاری از مواقع به شکل نثر مسجع درمیآید و آواهای هماهنگ در آن دیده میشود و همچنین برخی از ابیات که در میانه داستان وجود دارد، احاطه نویسنده به شعر را نیز نشان میدهد. شاعرانگی این اثر تنها به استفاده از چند بیت یا آرایه سجع محدود نمیشود، بلکه روح شاعرانه را میتوان در این داستان دید. بهعنوانمثال، در بخشی از کتاب چنین میخوانیم:
«میخواستم نَفَس درختان را بکشم، سرگشتگی ابرها را و ترس و تردید ستارگان را.»
در این جملات، ترکیبهای «نفس درختان»، «سرگشتگی ابرها» و «تردید ستارگان» ازجمله ادراکهای لطیفی است که از یک شاعر یا علاقهمند به شعر سر میزند. مهدی جواهریان مانند نقاش داستان خود، دوست دارد جهان را از نو بیافریند، بنابراین این نوزایی را در سوژه یابی، پرداخت داستان و حتی وقایع تاریخی وارد کرده است.
۴- همانگونه که در بیوگرافی ابتدای کتاب نوشته شده است، مهدی جواهریان سالها در هند زندگی کرده و از فرهنگ و رسوم هند تأثیر پذیرفته است. تأثیری که در برخی از نویسندگان گذشته مانند صادق هدایت هم دیده میشد. بهعنوانمثال، زمانی که در داستان «درخت خون» جمالالدین دختری به نام «نارین» را در بستر بیماری نقاشی میکند، خواننده ناخودآگاه به یاد توصیف زن اثیری در بستر خواب در رمان «بوف کور» میافتد. پسازاین نقاشی، دختر بیمار شفا پیدا میکند و نقاش موردتوجه و عنایت مردمان قرار میگیرد و درباره او حکایات مختلفی در باب شفابخشی و نیروهای عجیب و خارقالعادهاش دهانبهدهان میچرخد. اینجاست که میتوان گفت «هنر خوار شد، جادویی ارجمند»؛ اصل هنر بیبدیل نقاش به چشم نیامد، ولی تحت تأثیر انتظارات خرافی و جادوگرانهای که از او میرفت، مورد استقبال مردم قرار گرفت.
5- شخصیت جمالالدین از بعضی جهات به شخصیت آیدین در رمان «سمفونی مردگان» اثر عباس معروفی شباهت دارد. جمالالدین و آیدین هر دو استعداد ناب داشتند و لبریز از شوق و رؤیای شکفتگی و پیشرفت بودند، اما ناکام در عشق و زندگی، فرجام هر دو شخصیت به تباهی کشیده شد. مهدی جواهریان با هوشمندی، زاویه دید راوی را بهگونهای تغییر میدهد که در بخش انتهایی داستان، جمالالدین را در جایگاه خواننده میگذارد و با ضمیر «تو» روایت را پیش میبرد. در حقیقت نویسنده بهطور ضمنی نشان میدهد که خواننده و هر انسانی ممکن است جمالالدین باشد؛ کسی که در اوج استعداد و توانمندی، در اثر ناسازگاری دنیا، به قول خود متن این کتاب «از چکاد هنر به مغاک هستی» برسد. این موضوع، به نقد هنر و هنرمند هم اشاره دارد. هنرمندی که جهان را بینهایت زیبا ببیند، بخواهد خلاقانه دست به آفرینش بزند و شرافتمندانه و بدون تملق و وابستگی هنر اصیل خود را پیش ببرد و جاودانه شود، در خیلی از مواقع با زشتی دنیا و شکست روبهرو میشود و باد به دست زندگی میکند.
لینک کوتاه:
http://www.setaresobh.ir/fa/main/detail/89169/