هوشنگ صهبا، شاعر پیشکسوت، در سکوت خبری از دنیا رفته است. هوشنگ صهبا شاعر مجموعه شعرهای «انسان شیشهای» (۱۳۴۹) و «باغ اشراق» (۱۳۷۳)، متولد سوم مهر ۱۳۱۷ (درجشده در پایگاه اطلاعات متوفیان بهشت زهرای تهران) در ۲۱ دی ۱۴۰۳ در سکوت خبری از دنیا رفته است.
کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد ادبی، که هوشنگ صهبا را شاعری منزوی و گوشهگیر میخواند، در آخرین شماره «جهان کتاب» مقالهای را با عنوان «از ابراهیم صهبا به هوشنگ صهبا» (نمونههایی از تقابُل و تفاهُمِ سنّت و تجدد در شعر فارسی) منتشر کرده است.
عابدی در این مقاله ابتدا به معرفی ابراهیم صهبا پرداخته و درباره ویژگیهای شاعری او نوشته است: ابراهیم صهبا (متولد حدود سال ۱۲۹۰، در مَهوِلات/فیضآبادِ خراسان) از شاعران مشهور به بدیههپردازی و مُطایبهنویسی با زبان و طبعی روان بود. او در انجمنها و نشستها و مطبوعات ادبی ایران بهویژه از نیمۀ نخست دهۀ ۱۳۲۰ تا نیمۀ دوم دهۀ ۱۳۷۰ حضور چشمگیری داشت. هرچند گذشته از پیوند با برخی صاحبمنصبان عصر، در زندگیاش با شاعران و ادیبان زیادی از درِ آشنایی و دوستی درآمده بود، شاید دو گروه با آثارش میانۀ چندانی نداشتند: گروه نخست سرایندگانی با نگاه جدی به معماری شعر در قالبهای کهن (مانند مهدی حمیدی شیرازی، درگذشت: سال ۱۳۶۵) بودند و گروه دوم شاعرانی باز با نگاه جدی اما در قلمرو شکل/ فرمآفرینی در شیوۀ مدرن (مانند فروغ فرخزاد، درگذشت: سال ۱۳۴۵).
در بخش دیگری از این مقاله، عابدی به هوشنگ صهبا پرداخته و نوشته است: نکتهای که شاید از چشم اغلب پژوهشگران ادبی پنهان مانده باشد، این است که فرزند ارشد ابراهیم صهبا به نام هوشنگ (متولد حدود سال ۱۳۲۱) [طبق اطلاعات فیپای کتابخانه ملی] همان شاعر نوگرایی است که در سال ۱۳۴۹ مجموعهای بالنسبه تفصیلی از سرودههای اغلب نوگرایانۀ خود را ذیل عنوان انسان شیشهای منتشر کرد. البته، این نکته چندان عجیب نیست. زیرا هم پدر و هم پسر به سبب اختلاف زیاد در دیدگاه و شیوۀ ادبی خود، بههیچوجه علاقه نداشتهاند که از شعر یکدیگر سخن بگویند.چنانکه هویداست، هوشنگ صهبا با گوشهگیری خاصی تا حد امکان از حضور در نشستها و ایجاد پیوندهای ادبی و فرهنگی پرهیز کرده است. ازاینرو، حتی از این لحاظ هم او درست در مقابل پدر قرار میگرفت. البته، ابراهیم صهبا، هم هنگامی که سه فرزندش خردسال بودند و هم بعدها از آنان و ازجمله هوشنگ، فقط در مقام فرزند، به نثر (دفتر صهبا، ج ۱، مقدمه، ص ه) و نظم یاد کرده است:
«نخورم حسرتِ دُر و گوهر
که مرا هست از گُهَر بهتر
گر ز مال جهانم نصیبی نیست
دو پسر دارم و یکی دختر» (همان، ص ۳۷)
با آنکه ابراهیم صهبا به شعرگویی هوشنگ اشارهای نکرده، تا جایی که جستوجوهای صاحب این قلم نشان میدهد، دستکم دو نکتۀ زندگینامهایِ مرتبط با فرزند در لابهلای آثار پدر ثبت شده است: یکی آنکه به گفتۀ او، هوشنگ در سال ۱۳۵۶ «رئیس دبیرخانۀ تلویزیون ملی ایران» بوده است (شهر خاطرات، ص ۲۰۷). دوم آنکه پدر در سال ۱۳۶۴ هنگام تدوین یادنامهای برای دختر فقیدش، شهلا، از دیگر اعضای خانوادۀ خود هم یاد، و دربارۀ فرزند ارشدش چنین تاکید کرده است: «هوشنگ[که] اخیراً ازدواج کرده و همسر شایستهای به نام فاطمه خانم دارد، دارای دختر شیرینی به نام مریم است که فعلاً نور امید و میوۀ زندگانی ما میباشد» (یادنامۀ مرگ، ص ۱۱).
این پژوهشگر در ادامه مقاله خود آورده است: به نظر میرسد هوشنگ صهبا در دهۀ ۱۳۴۰ در حال تجربههای مختلف فکری و روحی بوده است.
بیشک، هوشنگ صهبا متأثر از آموزههای نیما در لزوم نواندیشی در ساختارهای شعری است. علاوه بر این، او در شعرهای عرفانی و شهودی، عاشقانه و مهرورزانه، و تنکامانه و جامهدرانهاش به ترتیب از نفوذ زبان شعرهای سهراب سپهری و فروغ فرخزاد و یدالله رؤیایی (برای اشارۀ مختصرِ رؤیایی به او ر.ک: هلاک عقل، صص ۵۳، ۵۶) در دهۀ ۱۳۴۰ بیرون نمانده است. برخی از این تأثیرها جنبۀ مبهم و عمومی دارد و برخی دیگر حالت مستقیم و حتی گرتهپردازانه: «ای رود سبز اساطیری/از جنگل مذاهب آبی بگذر» (انسان، ص ۲۶) و «من برف روح را که روی مرگ میبارید/بر طبلهای قبایل که قلبها بودند/و طبلهای حادثه تسلیم کردهام» (همان، ص ۷۶) و «ای آفرینش من از من/ میلاد رنج را باور کن/ در آبهای ادامه» (همان، ص ۱۱۶) به ترتیب، نمونههایی است از این تأثیرها.