وقتی از عبدالعلی دستغیب درباره آدمها و شخصیتهای ادبی میپرسید خود را پشت واژهها پنهان نمیکند، تند و تیز درباره آنها حرف میزند و در بیان نظراتش صریح است؛ مثلا ابایی ندارد بگوید شعر ابتهاج در قیاس با شاعران نوپرداز قابل اعتنا نیست یا احمدرضا احمدی در شعر بزرگسال شاعر موفقی نبود یا علیمحمد افغانی فقط در کتاب اولش موفق بوده است. او معتقد است نقد یک مقوله خانوادگی نیست.
عبدالعلی دستغیب در ۱۶ آبان ۱۳۱۰ در شیراز متولد شد و امروز نود و دومین صفحه زندگی خود را ورق میزند. به گزارش ایسنا، او پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی وارد دانشسرای مقدماتی شیراز شد. پس از فراغت از تحصیل به تدریس در دبستانهای کازرون و نورآباد ممسنی پرداخت. به گفته خود، زمانی که غالبا مردم بیسواد بودند و کتابخوانی هم اساسا وجود نداشت به واسطه پدرش که رئیس فرهنگ شهرستانهای فسا و فیروزآباد و جهرم بوده، کتاب و روزنامه میخوانده است.
دستغیب اولین نقدهایش را زمانی که دانشآموز ششم ابتدایی بوده در مجله نور دانش منتشر کرده است. خود میگوید: «بعد از شهریور ۲۰ روزنامههای زیادی منتشر شدند و آزادی بیان در مطبوعات به وجود آمده بود. من چون روزنامه و مجله میخواندم، اطلاعات جنبی به غیر از معلوماتی که در مدرسه آموخته بودم، داشتم. در انجمنهای ادبی اندکی که در آن زمان بود، با پدرم شرکت میکردم. روزنامهنگاران و شاعرانی چون مهدی حمیدی و فریدون توللی در این جلسات حضور پیدا میکردند و من همراه با پدرم و دوستش به این جلسات میرفتم و اگرچه سنم کم بود اما چیزهایی یاد میگرفتم.
سال ششم ابتدایی با مجله «سخن» آشنا شدم و برخی از مطالب آن را که متوجه میشدم، میخواندم. همچنین آثاری از جمالزاده، محمد حجازی و بزرگ علوی را میخواندم. بعد از شهریور ۱۳۲۰ که مطبوعات بیشتر شد، من هم برای مجلههایی که در تهران و شیراز بودند، مطالبی مینوشتم و میفرستادم و آنها هم بدون اینکه سن و سال مرا بدانند، مطالبم را چاپ میکردند؛ مجلههایی چون صبا، خواندنی، تهران مصور، ترقی و آشفته.»
وی میگوید: « من آثاری را از دیکنز، آندره ژید، تولستوی و داستایوفسکی میخواندم. در تهران با مترجمان و نویسندگان آشنا شدم و میرفتم آنها را ببینم. اگر استادانی چون سعید نفیسی یا استاد یارشاطر سخنرانی داشتند، میرفتم که گوش بدهم.»
او کتاب «بابا گوریو» را کتابی تأثیرگذار میخواند و میگوید: «زمانی که این کتاب را خواندم، شاید خوشایند هم نبود، با شخصیت اصلی این کتاب احساس نزدیکی کردم؛ شخصیت اصلی دانشجویی است که به پاریس میآید و وارد محافل اشرافی میشود و از طبقه پایین خود را بالا میکشد که به نوعی داستان بالزاک است، او در تپه مشرف پاریس ایستاده و این شهر را تماشا میکند و میگوید «ای پاریس اینک من و تو». من در یکی از عمارتهای تهران بودم در سال ۱۳۳۸-۱۳۴۰، رمان هم مینوشتم، فکر کردم همین را میتوانم به تهران بگویم، «تهران، اینک من و تو». و فکر میکردم اگر ادامه دهم بشوم بالزاک. این آرزوی دوره جوانی بود.» اولین کتاب دستغیب «آیین نگارش» است؛ این کتاب طرز نگارش و انشانویسی را به دانشآموزان دبیرستانها آموزش میداد و با کتابهای کمکآموزشی که آن زمان منتشر میشد، متفاوت بود. این کتاب در سال ۱۳۴۵ در انتشارات سپهر منتشر شد. او درباره نقدی ادبی میگوید: «نقد ادبی به معنای جدید در ایران از اواخر دوره قاجار شروع شد و دوره رونق آن هم دهه ۴۰ بود و پیش از شهریور ۱۳۲۰ نقد بیشتر تقریظ و توضیح بود، اما کمکم نویسندههای ما یاد گرفتند نقد جدید بنویسند. کسانی مانند پرویز ناتل خانلری، پرویز داریوش، عبدالحسین زرینکوب، عبدالمحمد آیتی و خبرهزاده بیشتر نقد دانشگاهی مینوشتند. بعد از آنها غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز به نقد پرداختند. شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان و یدالله رویایی نیز نقد مینوشتند. در دهه ۴۰ دو نفر کار نقد را به صورت جدی دنبال میکردند؛ من و رضا براهنی. البته دیگران هم بودند، اما نقد کار ما روزانه شده بود. لحن براهنی تند و خشن بود. براهنی بهجز اینکه خشونت داشت، بیشتر نظریههای خارجی را مطرح میکرد. من سعی میکردم لحن آموزنده و ملایم داشته باشم و زبان و ادبیات فارسی را در اولویت قرار دهم. او که حالا در ۹۲سالگی است، این سالها در شیراز زندگی میکند و در تماسهای گاه و بیگاه از این که نمیتواند مدام کتاب بخواند و بنویسد گله دارد.