گروه اجتماعی: بر اساس آمار سال 1403 حدود یکمیلیون دانشآموز از تحصیل بازماندهاند و بیش از 400 هزار دانشآموز ترک تحصیلکردهاند. کودکان در دوره اول متوسط یعنی در سنین 12 تا 15 سالگی بیشترین ترک تحصیل را داشتهاند که عمدتاً وارد بازار کارشدهاند. شواهد نشان میدهد که فقر، محرومیت از فضای زندگی، معلولیت، سطح تحصیل والدین و کیفیت پایین آموزش مهمترین شاخصهای مؤثر در بازماندگی از تحصیل هستند.
مهمترین عوامل بازماندگی از تحصیل
مهمترین عوامل بازماندگی از تحصیل شامل عوامل اقتصادی: مانند فقر خانوار و هزینههای تحصیل، عوامل اجتماعی- جمعیت شناختی (مانند سطح تحصیلات والدین و ترجیحات جنسیتی)، و عوامل فضایی (مانند دوری مدارس و محرومیت منطقهای) هستند. عوامل نهادی (مانند کیفیت پایین آموزش) و معلولیت نیز بهطور قابلتوجهی بر بازماندگی از تحصیل تأثیرگذارند.
دادههای هزینه - درآمد خانوار که توسط مرکز آمار منتشرشده نشان میدهد که نقش عوامل فقر، بیکاری، سطح تحصیلات والدین و منطقه جغرافیایی زندگی بر بازماندگی از تحصیل در ۱۰ سال گذشته مؤثر بوده است.
فقر
نرخ فقر خانوارهای دارای کودک بازمانده از تحصیل حدود ۱۵ درصد در سالهای اول ابتدایی است. این اختلاف برای کودکان در سن متوسطه اول به حدود ۳۰ درصد میرسد.
جنسیت
نقش هنجارهای مردسالارانه و قبیله گرایی و ترکیبشان با فقر شدید، چرخهای از بازماندگی از تحصیل را ایجاد میکند. بر اساس نمودارها، نشانهای از ترجیحات جنسیتی برای بازماندگی از تحصیل زنان و مردان، بین سنین ۱۱ با ۱۴ سالگی وجود دارد و در این بازه احتمال بازماندگی دختران بیشتر است. مدلسازیها همچنین نشان میدهند که با ثابت نگهداشتن اثر فقر درآمدی، ترجیحات جنسیتی همچنان پابرجاست و فقر بهتنهایی نمیتواند احتمال بیشتر بازماندگی از تحصیل دختران رابین سنین ۱۱ و ۱۴ سالگی توضیح دهد. احتمال بیکاری سرپرست خانوار کودکان بازمانده از تحصیل، بین ۳ تا ۶ درصد بیشتر از احتمال بیکاری سرپرست خانوار کودکانی است که در حال تحصیل هستند.
گزارشها نشان میدهد استان سیستان و بلوچستان از سال ۱۳۹۳ تا ۱۴۰۱ بالاترین نرخ بازماندگی از تحصیل را داشته و استانهای خراسان رضوی، تهران، خوزستان و آذربایجان غربی در رتبههای بعدی قرار دارند.
کیفیت آموزش
معلمان آموزش ندیده، امکانات ناکافی و کمبود منابع آموزشی، فرایند یادگیری را کماثر و برای خانوادهها غیر جذاب میسازد. در ایران نیز پژوهشها نشان میدهند که گرچه عوامل آموزشی، ویژگیهای دانشآموز و شرایط خانوادگی درافت تحصیلی مؤثرند، اما کیفیت نظام آموزشی و عملکرد معلم رابطه معناداری با این مسئله دارد.
معلولیت
تأثیر معلولیت در بازماندگی آنقدر تعیینکننده است که باید بهعنوان عاملی جداگانه به آن پرداخته شود. فقر، محرومیت و معلولیت در پیوند با یکدیگر، احتمال بازماندگی را بهشدت افزایش میدهند.
نگرشهای منفی و انگ اجتماعی، کمبود زیرساختهای آموزشی مناسب و کمبود منابع توانبخشی و حمایتی، حتی در صورت بهرهمندی اقتصادی خانوار کودک معلول، نقش مهمی در بازماندگی این کودکان ایفا میکنند. شواهد نشان میدهد که یکسوم کودکان دارای معلولیت در کشورهایی با درآمد کم و متوسط به مدرسه نمیروند و بسیاری از این کودکان روستانشین هستند.
راهکار
تجربههای جهانی در زمینه «ارتقای مدارس در مناطق فقیر به مدارس با عملکرد ممتاز» نشان میدهد که با اتخاذ رویکردی جامع و اجرای برنامههای میانمدت و بلندمدت، میتوان مدارس واقع در مناطق محروم را به سطحی مطلوب و ممتاز رساند. در مرحله نخست، تمرکز این طرح بر مدارس دولتی در مناطق با فقر و محرومیت بالا خواهد بود و در مراحل بعد، با طراحی برنامهای فراگیرتر، کودکان بازمانده از تحصیل یا در معرض ترک تحصیل در سایر مناطق نیز تحت پوشش قرار میگیرند.
در گام نخست، شناسایی دقیق این مدارس باید در دستور کار وزارت آموزش و پرورش قرار گیرد. پسازآن، با همکاری نزدیک نهادهای حمایتی و مشارکت فعال جوامع محلی، این مدارس میتوانند به کانونهایی پویا برای تقویت حس تعلق جمعی، حل مسائل اجتماعی، ارتقای سرمایه اجتماعی و پاسخگویی مؤثر به نیازهای دانشآموزان و خانوادههایشان تبدیل شوند.
دوم، فرهنگسازمانی مدرسه باید مبتنی بر انتظارات بالا برای موفقیت همهجانبه دانشآموزان باشد. این امر مستلزم آن است که معلمان صرفنظر از زمینه اقتصادی و اجتماعی دانشآموزان، به توانمندیهای آنان باور داشته و استانداردهای آموزشی بالایی را دنبال کنند.
سوم، مدارس باید فرصتهای یادگیری غنی و زمان آموزشی مؤثری فراهم کنند. بهویژه در مناطق محروم استفاده از برنامهریزی دقیق، بهرهگیری از معلمان داوطلب آموزشدیده و تمرکز بر مهارتهای کلیدی، میتواند به افزایش کیفیت آموزش و انگیزه دانشآموزان برای ادامه تحصیل منجر شود.