ستاره صبح، فائزه صدر: هم زمان با آغاز مذاکرات ایران و آمریکا موجی از خوش بینی ایجاد شد و فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور را درنوردید. اما پس از چهار هفته، گل و بلبل پوست انداخت و تضاد، مخالفت و کارشکنی نمایان شد تا جایی که در آستانه چهارمین جلسه گفتوگو طرفین، احتمال ادامه مذاکرات در هالهای از ابهام قرار گرفته است. ستاره صبح در مصاحبه با حشمت الله فلاحت پیشه، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی مجلس به چرایی وضعیت پیش آمده پرداخته و نتیجه مذاکرات را جست و جو کرده که در ادامه میخوانید:
آیا وقفهای که ایجاد شد و اظهارات تند برخی از سناتورهای آمریکایی یا اخبار خاصی که منتشر میشود و روی مذاکرات تأثیر میگذارد، نمادهای بیرونی تضادهای دو طرف هستند یا اینکه نتیجه تلاش مخالفین توافق در حال ظاهر شدن است؟ وضعیت پیش آمده برای مذاکرات از نظر شما چگونه تحلیل میشود؟
من اعتقادم دارم که اتفاقی که افتاده این است که آمریکاییها دستورکارهای تازهای را در خصوص مذاکرات تعریف کردند و همین هم منجر به یک نا امیدی شده است. دلیلش اینست که در ابتدا آنچه که برای ترامپ مهم بود این بود که در 100 روزهی اول اعلام کند که مذاکرات با ایران شروع شده و لذا کلی از توفیق مذاکرات صحبت کردند ولی الان ما میبینیم که عملاً صحبتهایی توسط ویتکاف مطرح شد که این صحبتها اصلاً در ابتدا مطرح نشده بود. تحت عنوان برچیده شدن کامل برنامهی هستهای ایران و حتی پرداختن به سایر مسائل که اینها مواردی است که هر کدام به تنهایی برای شکست مذاکرات کفایت میکند.
از ابتدا مشخص بود که آمریکاییها بسته به پیشبرد سایر سیاستهای خودشان در منطقه موضوع هستهای ایران را در دستور کار قرار میدهند و این مسائل شکل گرفت. به هر حال آنچه که ما امروز میبینیم نتیجهی فرصت سوزیهایی است که در گذشته صورت گرفت و متأسفانه کسانی که فرصتهای سیاست خارجی را کشتند تاوانی هم نمیدهند. آنچه که الان ویتکاف مطرح میکند با توافقی که در سال آخر دولت روحانی و سال اول مرحوم رئیسی در شرف انجام بود، زمین تا آسمان متفاوت است و این نشان میدهد که وقتی سیاست خارجی قدر فرصتها را ندانند نتیجهاش گرفتار شدن در تنگنای مذاکراتی تحت فشار حداکثری میشود.
آیا ما در تله بازی رسانهای «صد روز اول دولت ترامپ» افتادیم؟ بین تبلیغ و ترویج اهداف رئیسجمهور آمریکا و جریان مذاکرات چه نسبتی وجود دارد؟
به هر حال از ابتدا مشخص بود که این دور از مذاکرات، دشوار است. ولی آمریکا هم میداند که نمیشود موضوع ایران را به عنوان یک زخم سرباز رها کند. به عنوان نمونه، لازمهی بخش اعظم موافقنامههایی که این هفته ترامپ در سه کشور عربی جنوب خلیج فارس امضا میکند، ایجاد یک سازوکار امنیت منطقهای است. کوچکترین جنگی با ایران سازوکار امنیت منطقهای را حداقل یک دهه به عقب خواهد برد. و آن چیزی است که همگان آسیب میبینند.
من معتقدم اگر طرفین به سمت یک توافق بر اساس ام پی تی حرکت کنند، این توافق میتواند به سود همگان باشد. ولی درخواست یک طرف برای شکل گیری توافق یک طرفه که هیچ وقت هم منجر به رفع بحران و ناامنی نمیشود. لذا من معتقدم که دور چهارم مشخص کننده است. اگر در دور چهارم مذاکرات آمریکاییها همان دستور کار را به صورت قطعی روی میز بگذارند که در صحبتهای آقای ویتکاف بود.
چیزی که من در توییت آخرم نوشتم به این معنا بود که دیدار پنجم عراقچی و ویتکاف به قیامت خواهد افتاد. ولی اگر ما ببینیم که در دور پنجم امکان گریز از این یک جانبه گری وجود دارد، میشود به دورهای بعدی مذاکرات امیدوار بود. باز هم به این موضوع برمی گردم. طبیعی است که کسانی مانند ترامپ در راستای منافع ملی آمریکا سیاست امتیازگیری حداکثری را در دستور کار قرار دهند. کاری که ایران انجام نداد و در شرایط خاص امتیاز گیری حداکثری را انجام نداد، الان آمریکاییها در این شرایط به دنبال آن هستند.
اتفاقاتی که رخ داده و این فضایی که ترسیم میکنید چه اختیاری به تندروهای ما میدهد. تندروها در دور اخیر مذاکرات از کارشکنی منع شدهاند. آیا ما دوباره باید شاهد قدرت گرفتن مخالفان گفتوگو با آمریکا باشیم و روایتهایی نظیر روایت آقای شریعتمداری و آقای جلیلی و هوادارانش در فضای سیاسی معرکه گیر خواهند بود یا اینکه حاکمیت همچنان اراده دارد که مذاکره را ادامه دهد و با آمریکا به توافق برسد؟
من اعتقاد دارم که منع تندروها از دخالت در مذاکرات هستهای یک منع دیرهنگام و شبیه به خیلی از تصمیمات دیرهنگاهی که در ایران شکل میگیرد، بود. تندروها باید در سال آخر روحانی و سال اول مرحوم رئیسی، از مداخله در مذاکرات هستهای منع میشدند. ولی متأسفانه در آن زمان همان چیزی شد که تندروهای داخلی خواستند و بهترین شرایط توافق برای ایران از بین رفت.
تندروها دو گروه هستند. گروههایی که اصول بدون منافع را دنبال میکنند. این افراد کسانی هستند که دنباله روی یک سری اصول بوده و منافعی هم در کار ندارند. من گناه این افراد را کمتر میدانم ولی کسانی که اصول توأم با منافع دارند. آنچه که امروز میبینیم حاصل کار کسانی است که منافع را پشت این اصول مخفی کردند و به ادعای خودشان موانع اصولگرایانه برای توافقات ایران ایجاد کردند. و دو فرصت آسان توافق ایران را از بین بردند و از این محل، به منافع زیادی رسیدند و خودشان و اعضای خانوادهشان، شرکتهای بزرگ حاصل تحریم ایجاد کردند.
در هر حال به صورت دیرهنگامی این جریانات اتفاق افتاده و از مذاکرات هستهای منع شدند. کشور به این نتیجه رسیده که دیپلماسی هستهای را به انجام برساند و حتی نوع مذاکرهای که الان ایران پذیرفته که انجام دهد، به هیچ وجه در طول چهار سال گذشته ایران چنین مذاکرهای را نمیپذیرفت. ولی این حاصل شرایط خاصی بود که دنباله رویی از جنس افراطی گری های بدون پشتوانهی واقعی بر کشور تحمیل کرد.
نقطهی تلخ ماجرا اینست که تندروها هیچگونه پاسخی نمیدهند. من معتقدم اتفاقاً کسانی که کشور را به این مرحله کشاندند، باید تاوان آن را بدهند. به ویژه کسانی که از این محل، به منافع زیادی رسیدند و از محل سخت شدن زندگی اقتصادی مردم، زندگی راحتی را در ایران و خارج از ایران برای خودشان شکل دادند، میبایست پاسخگو باشند.
وقتی این کار صورت گیرد، کشور میتواند در سایر حوزهها هم پیش رود. همین که منافعی که کاسبان تحریم در داخل و خارج از کشور جمع کردند، به سفرهی مردم بازگردد به اعتقاد من یک پشتوانهی اساسی برای تیم مذاکره کننده هستهای به دست میآید. یعنی مردم احساس کنند که عدالت به گونهای دیگر در حال شکل گیری است.
آنچه که در مذاکرات اتفاق میافتد یک طرف ماجراست و جریان رسانهای چه در داخل و چه در خارج از کشور طرف دیگر ماجراست. به عنوان یک کارشناس سیاسی چه ابهاماتی میبینید و چه سؤالاتی برای شما مطرح است که پوشش رسانهای مذاکرات به آنها جواب نمیدهد؟
من معتقدم که یک کار اساسی مطالبهی مردم است، ایجاد تمایز واقعی بین خادم و خائن ملت است. برخی رسانهها که ارگان کاسبان تحریم بودند، متأسفانه افراد و نظریاتی که در خدمت به مردم بودند را به حاشیه راندند و تهمتها و اتهامات زیادی را علیه کسانی مطرح نمودند که واقعاً به دنبال خارج کردن مردم از بن بست جنگ و تحریم بودند. این افراد را حاشیه نشین کردند. چه بسیار کارشناسان و مسئولانی که رد صلاحیت شدند و یا خانه نشین شدند به دلیل اینکه منافعی را مطرح میکردند که منافع ملت بود و کاسبان تحریم در خانه نشین کردن آنها نقش داشتند.
شما میبینید که در همان ستونها هم چه خطهای اشتباهی به مذاکره کنندگان داده شد. میبینیم که در برخی از روزنامهها به راحتی مذاکره کنندگان را تهدید میکردند که توافقی صورت ندهند. و اوج این تحلیلهای انحرافی را در سال آخر دولت روحانی و سال اول دولت رئیسی دیدیم که آنها سخنگوی کاسبان تحریم بودند که در لایههای زیرین به دنبال کارشکنی بودند و موفق هم شدند. ما نظام حزبی قوی نداریم این رسانهها هستند که صاحب نقش میباشند. متأسفانه رسانههایی که افکار آزاد را نمایندگی میکنند، عمدتاً رسانههایی هستند که در فضای محدود عمل میکنند. ولی برخی رسانهها که وصل به کاسبان تحریم بودند در طول ایام، بسیاری از فرصتهای کشور را تبدیل به تهدید کردند.