نخل طلای کن برای «یک تصادف ساده» مرزهای رنگارنگ و خودساخته را درهم میشکند و کنشگران را گرد هم میآورد و همه را به میدان امید میآورد. این دستاورد بزرگی است که هنر اسباب همبستگی ملی میشود. همان گمشدهای که به دست آوردنش تصادف سادهای را میماند، اما کژفهمی در از دست دادنش هیچ فرصتی را از دست نمیدهد. همان کژفهمی که جهنم میسازد بهجای زندگی، بهجای بهشت، و با همین بسته ذهنیها منابع کشور را بر باد میدهند و بر پایه توهمهای بنیاد بر باده زندگی میسوزانند، آری همهچیز در همین تصادفهای ساده نهفته است. هنگامیکه همه صداها پشت یک تصادف ساده صف میبندند یعنی پاسدار هنر هنرمند و بزرگی و نامآوری این آبوخاک هستند. همین روزها دیدیم که ایرانیان چگونه و یکصدا پشت نام «خلیج پارس» سنگر گرفتند و صدایشان همهجا طنینانداز شد. حمایت آنقدر بالابود که دونالد ترامپ در سفر خاورمیانهاش جرأت نکرد نام خلیجفارس را تغییر دهد.
ایرانیان ایران را برای همه میخواهند. این آهنگ امید و همراهی و هماهنگی باید به گوش حاکمیت هم خوش بیاید و از این تصادف ساده یک فرصت بزرگ بسازد و گوش شنوا برای شنیدن مطالبه و صدای اکثریت بهجای اقلیت داشته باشد. پرسش این است که آیا درست است که اکثریت چیزی را بخواهد و حاکمیت به دنبال آن چیزی باشد که خواسته اقلیت است.