آنچه در پردهی این آشفتگی نهفته، نه ضعفِ ملتی کهن، که نشانهی یک «بحرانِ معنا» در سرنوشتِ جمعیِ ماست. ما که هستیم و به کجا میرویم؟ آیا نگهبانانِ دیروزینِ مرزها خواهیم ماند، یا معمارانِ فردایی خواهیم شد که رفاه و آرامش و آوازهی دوباره، سنگِ بنایش است؟
فصل اول-درمانِ زخمِ کهنه
آشفتگی در روابطِ خارجی، نشانهی یک بیماریِ است: نبردی نانوشته در درونِ خانه. تا هنگامی که زبانِ دیپلماسیِ ما به چندگانگی گرفتار است و هر نهاد به آهنگِ خود به حرکت در میآید، نوایِ ما در جهان آهنگی ناساز خواهد بود. گامِ نخست، التیامِ این زخم است. باید "سندِ میثاقِ ملی"ای تدوین شود که در آن، والاترین هدفهای میهن – امنیت، توسعه، رفاه و حرمتِ بینالمللی – بهگونهای روشن و بیحاشیه، به تصویبِ همگان برسد. این سند، باید آینه تمام نمایِ یکپارچهی تمامی نهادها شود و وزارتِ خارجه را به کارگردانِ بیبدیلِ این نمایشِ بدل کند.
فصل دوم-گذار از دوگانگی
هویتِ ما، همچون نگینی دو رو است: یک سو، چهرهی ملتی کهن با منافعِ جاودان؛ و سویِ دیگر، چهرهی انقلابی با آرمانهایِ بلند. این دو رویِ سکه، در تعارض نیستند، بلکه در گفتوگویی تاریخی به سر میبرند. فرزانگی در آن است که بدانیم در عرصهی جهانی، باید بر زبانِ «خرد ومصلحتِ ملی سخن گفت» حتی اگر در درون، بر آتشِ آرمان میدمیم. این نه. نفی که مدیریتِ هوشمندانهی این دیالکتیکِ پیچیده است. دیپلماسیِ ما باید بر مدارِ "عقلانیتِ عملی"(دیپلماسی فعال) بچرخد، نه "هیجانی و آرمانی".
فصل سوم: نقشهی راه نو
دیپلماسیِ تهاجمی، نه در اعلامِ دشمنی، که در گسترشِ دایرهی دوستی معنا مییابد. باید با همسایگان، از چارچوبِ کهنهی رقابتهایِ ویرانگر خارج شویم و بر معماریِ "امنیتِ جمعی" در خلیجِ همیشهفارس همت گماریم. در همان حال، با چابکی، باید به سمتِ شرق و غرب بجنبیم و ایران را به "پلِ اقتصادی و فرهنگیِ اوراسیا" بدل کنیم. "عمقِ استراتژیک"ِ واقعی، نه در پشتیبانی از گروهها، که در پیوندِ اقتصادی، خطوطِ ترانزیت و نفوذِ فرهنگیِ صلحآمیز نهفته است.
فصل چهارم: اقتصاد
تحریم، زخمی است که بر پیکرِ اقتصادِ ملی نشسته است. التیامِ این زخم، باید به "پروژهی ملّی" بدل شود. رفعِ تحریمها نه یک امتیاز، که یک ضرورتِ حیاتی برای رهایی از چرخهی معیوب "رانتیرِ مقاومتی" است. دیپلماسیِ ما باید تمامِ توان خود را بر انجامِ تعهداتی شفاف و قابلِ اعتماد متمرکز کند تا این غلِ آهنین را بگسلد. در فردایِ رهایی، باید با دیپلماسیِ اقتصادیِ تهاجمی، دروازههایِ جهان را به رویِ کالا، سرمایه و فناوریِ ایرانی بگشاییم.
فصل پنجم: نبردِ روایتها
قدرتِ نرم، گنجینهای است که گردِ غبارِ روزگار بر آن نشسته است. باید با دیپلماسی هوشمند، این گنجینه را بزداییم و به جهانیان نشان دهیم. سینما، ادبیات، هنر و دانشِ ایرانیان، سربازانِ بیادعایِ این نبردِ بزرگ هستند. باید فضا را برای گفتوگویِ اندیشمندان و هنرمندانِ ایران با جهان گشود. همچنین، سرمایهی انباشتهی ایرانیانِ فرهیخته در چهارگوشهی گیتی، پلی است مستحکم برای اعتمادسازی که باید از آن بهره جست.
انتخابِ بزرگ
مسیرِ پیشِ رو، دوگان است: یا ادامهِ راهِ پرپیچوخمِ کنونی، با هزینههایِ روزافزونِ امنیتی، اقتصادی و بینالمللی؛ یا جسارتِ پیمودنِ راهی نو، بر پایهی خردِ جمعی، عقلانیت و تعاملِ سازنده. این گذار، آسان نیست، اما شدنی است. هزینهی آن، تنها بازنگری در برخی انگارههایِ پیشین است، اما پاداشِ آن، بازیابیِ جایگاهِ شایستهی ایران در نقشهی رنگینِ تمدنِ جهانی خواهد بود. تاریخ در انتظارِ پاسخِ ماست که چه خواهیم کرد...