تجربه من عاشقانه خواندن است، نه تکلیفِ خواندن. من عاشق ادبیات و زبان هستم. گاهی بعضی شعرها را میشنوی که نمیدانی مربوط به چه کسی است، ولی دیوانهات میکند. هنر، جرقههای زیادی در درون آدم میزند، ولی اشکال ما در نخواندن است که خیلی زود بسنده میکنیم.این جملهها بخشی از جملاتی است که در ویژهبرنامه «خاطرات آقای مترجم» و از زبان عبدالله کوثری، نویسنده و مترجم در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان مطرح شد.
در ابتدای این نشست عبدالله کوثری، نویسنده و مترجم گفت: من از حدود ۱۵ سالگی شعر گفتن را آغاز کردم و تا آن زمان تنها اشعار کلاسیک حافظ، سعدی و مولانا را میخواندم، ولی تحول بزرگی که در من به وجود آمد، شناخت شعر امروز بود. ۱۵ ساله بودم که یکی از خانمهای فرهیخته فامیل، کتاب «دختر جام» را برای من آورد. یکی دو سال بعد یکی از بستگان ما که با هوشنگ ابتهاج رفاقت داشتند، من را به ایشان معرفی کرد و من دو سال نزد ایشان میرفتم و دوران بسیار خوبی برای من بود.
او در خصوص تأثیرپذیری از احمد شاملو، گفت: آن چیزی که من را تغییر داد و نگاهم را وسیع کرد، شعر شاملو بود که معنی زبان فارسی را به من نشان داد. من شعر فارسی زیاد خوانده بودم، ولی با نثر آشنایی چندانی نداشتم. من با کمک شاملو ارزش نثر فارسی را فهمیدم. زبان ما حتی تا دوران مشروطه بیشتر تحت تأثیر شعر و بهخصوص سعدی بود، اما از مشروطه به بعد ارزش نثر مشخص شد و شاملو شعر خود را بر مبنای نثر گذاشت و به نثر توجه داشت.
این نویسنده به تاثیرپذیری خود از شاهرخ مسکوب اشاره و اظهار کرد: من از سال ۴۲ با مطالعه یکی از آثار شاهرخ مسکوب، با او آشنا و از همان زمان، شیفته او شدم. کتاب «مقدمهای از رستم و اسفندیار» و بعد هم خاطرات او یعنی «روزها در راه»، مرا شیفته خود کرد. زمانی که بخش اول کتاب «آیسخولوس» را ترجمه کردم، نسخهای از آن را همراه با نامهای برای مسکوب فرستادم، او نامهام را پاسخ داد و باعث شد که ترجمه این اثر را ادامه دهم. مسکوب در پاسخ به نامه من نوشته بود: «تو موفق شدی زبان این اثر را پیدا کردهای، خواهش میکنم اینکار را ادامه بده، زیرا ترجمههایی که ما پیش از این انجام دادیم امروز دیگر بلااستفاده شده است».
کوثری بیان کرد: مترجم باید در زبان زندگی کند؛ مترجمی که کار خود را درست انجام دهد، نهتنها به گنجینه ادبی، بلکه به زبان هم چیزی اضافه میکند، زیرا هر لحظه چیز جدیدی میآفریند که مهمترین تأثیر ترجمه بر زبان است. مترجم چند کار را انجام میدهد که یکی از آنها معرفی یک اثر ناشناخته است؛ اما کار مهمی که صورت میگیرد، غنا بخشیدن به زبان مقصد است و به نظر من سهم مترجمان در این غنابخشی بیشتر از نویسندگان است. مترجم زبان را کشف کرده و این باعث غنا پیدا کردن زبان میشود.
این شاعر و مترجم و برنده چندین دوره جایزه کتاب سال ایران افزود: در همین زمان بود که من چیزی را کشف کردم که باور نمیکردم؛ اینکه انسانی در هزار سال پیش آنچنان روایت میکند که تاریخ به ادبیات بدل میشود. این کاری است که در صفحه به صفحه تاریخ بیهقی قابل مشاهده است. تقریباً تمام تاریخ بیهقی روایت ادبی است و گویی انسان میدانسته چه میکند. این میراث احمد شاملو بود که سبب شد من به آن جنبه از زبان که مغفول مانده بود، توجه کنم. زبان امروز زبان مطبوعات ماست، ولی اگر کسی بخواهد به ادبیات ورود کند، باید زبان و ظرفیت خاص آن را بشناسد.
او که داور چند دوره جوایز ادبی هوشنگ گلشیری بوده است، یادآور شد: من وقتی بخش اول کارهای «اچه وریا» را ترجمه کردم یعنی سه نمایشنامهای که جدا چاپ شد، یک نسخه از آن را به همراه یک نامه برای او فرستادم و گفتم من تراژدیها را با تو شناختم و او هم نامهای برای من نوشت و باعث شد که من ادامه دهم. او در نامه گفته بود که تو زبانت را پیدا کردی و همه اینها را ترجمه کن و این خیلی مهم بود. مترجم باید در زبان غوطه بخورد و اگر کار خود را درست انجام دهد، نهتنها به گنجینه ادبی اضافه میکند، بلکه به زبان نیز اضافه میکند. چون هرلحظه چیز نویی را میآفریند و این مهمترین تاثیر ترجمه بر زبان است.