«چهار مقاله درباره آزادی» به ترجمه محمدعلی موحد، مجموعه مقالاتی است که اندیشه آزادی را جهت جامع یا وجه اشتراک آنها باید دانست.
به گزارش ایبنا، «چهار مقاله درباره آزادی» بهقلم آیزایا برلین، از جمله مهمترین آثار این فیلسوف، تاریخنگار اندیشه و نظریهپرداز سیاسی برجسته قرن بیستم فیلسوف است که بههمت محمدعلی موحد ترجمه و چاپ نخست آن در سال ۱۳۶۸ از سوی انتشارات خوارزمی منتشر گردیده است.
مهمترین سهم برلین در اندیشه سیاسی، تمایز میان دو نوع آزادی است: آزادی منفی و آزادی مثبت. آزادی منفی به معنای نبود موانع و دخالتهای بیرونی در زندگی فردی است، در حالی که آزادی مثبت به توانایی تحقق اهداف و خواستهای فردی اشاره دارد. برلین هشدار میدهد که تأکید بیش از حد بر آزادی مثبت میتواند به توجیه استبداد بینجامد، زیرا دولتها ممکن است به نام «رهایی واقعی» افراد، آزادی آنها را سلب کنند.
از دیگر اندیشههای مهم برلین، دفاع او از کثرتگرایی ارزشی است. او باور داشت که ارزشهای انسانی بنیاداً متنوع و گاه ناسازگارند، و نمیتوان همه آنها را در یک نظام واحد عقلانی حل کرد. از دیدگاه برلین، این کثرتگرایی به معنای لزوم مدارا و پذیرش تفاوتها در جامعه است. برلین بهویژه در زمینه تفسیر اندیشههای روسی، روشنگری، و رمانتیسم نیز تأثیرگذار بود و با رویکردی تاریخی و تفسیری به فلسفه، تأکیدی بر زمینهمندی افکار و دوری از نظامسازیهای کلی ارائه داد. «چهار مقاله درباره آزادی»، مجموعه چهار مقاله است که اندیشه آزادی را جهت جامع یا وجه اشتراک آنها باید دانست.
نخستین مقاله که در سال ۱۹۴۹ نوشته شده، مفهوم آزادی فردی و تحولات آن را در خلال مبارزات ایدئولوژیک نیمه اول قرن حاضر مورد بررسی قرار میدهد. مقاله دوم تجزیه و تحلیلی است دقیق و عالمانه از مسأله آزادی فردی و ارتباط آن با آنچه ضرورت یا ناگزیری تاریخ نامیده میشود که به صورت خطابه در سال ۱۹۵۳ در مدرسه علوم اقتصادی و سیاسی لندن ایراد شد و متعاقباً از سوی مؤسسه انتشارات دانشگاه آکسفورد چاپ و منتشر گردید؛ این مقاله و مقاله سوم که مشتمل بر بحثی بسیار جالب توجه در تفکیک دو مفهوم مثبت و منفی آزادی و اهمیت این تفکیک از دیدگاه تاریخ عقاید و آرا است، اظهارنظرها و بگو مگوهای زیادی را از ناحیه بسیاری از متفکران معاصر به دنبال داشت.
مؤلف در ۱۹۶۹ آن سه مقاله را همراه با مقاله چهارم درباره جان استوارت میل به صورت کتابی چاپ کرد و طی رسالهای که بهعنوان مقدمه بر این کتاب نوشت اعتراضها و خردهگیریهایی را که تا آن تاریخ مطرح شده بود مورد بررسی قرار داد و به پاسخ مخالفان و منتقدان خود پرداخت.
مقاله نخست آیزایا برلین، تحلیلی هوشمندانه است از آنچه تا نیمه قرن دوم در اروپا روی داده بود: استقرار نظامهای نوخاسته و ستیزهجوی کمونیستی و فاشیستی و تحول در نگرش و برداشت نسبت به آرمان آزادی که بر اثر این رویدادها حاصل شد.
به باور محمدعلی موحد: «برلین کمونیسم را وارث ناخلف انترناسیونالیسم لیبرال، و فاشیسم را مرحله ورشکستگی ناسیونالیسم عرفانی میخواند. معذلک معتقد است که تحولات قرن بیستم را نمیتوان ادامه طبیعی و تکاملیافته حرکتهای قرن نوزدهم بهشمار آورد. مراد برلین از ناسیونالیسم عرفانی همانا اشاره به نظریاتی است که توسط فیخته و هگل عنوان شده بود.
کمونیستها معتقد بودند که تنها راه رهایی مبارزه است و فریب اصلاحطلبان سیاسی با سوسیالیسم دولتی را خوردن و یا دچار اوهام مذهبی و اخلاقی گشتن، لحظه آزادی را به تأخیر میاندازد. به باور مترجم اثر: «لیکن برقراری کمونیسم کامل یکشبه میسر نمیشود؛ دورانی موقت لازم است که پرولتاریا در طول آن دیکتاتوری خود را اعمال خواهد کرد تا پس از استقرار نظم دلخواه، بساط زور برای همیشه از جهان برچیده شود. کمونیستها همانطور که برای استقرار نظم دلخواه دیکتاتوری را تجویز کردند، استفاده از هر وسیله را نیز در راه وصول به هدف مشروع دانستند. حفظ انقلاب و پیروزی آن در چشم رهبران کمونیسم، بالاترین قانون بهشمار میآمد و در این راه از قربانی کردن دموکراسی و آزادی و کمونیسم حقوق فردی ابا نداشتند، بلکه دلمشغولی به این چیزها را در دوران انقلاب، دلیل جدی نگرفتن کار و مشوب بودن ذهن با دغدغههای لیبرالیستی تلقی میکردند و خود را با این استدلال قانع کرده بودند که تا نبرد با دشمنان انقلاب ادامه دارد به این سخنان نباید گوش فرا داد».
موحد در ادامه مقدمه خود بر اثر مینویسد: «باید کاری کرد که مردم ارزشهای عرضه شده از طرف حکومت را بیچون و چرا بپذیرند. باید زمینه بحث را محدود ساخت و مردم را از طرح پرسشهای زیاد و چون و چرا کردن درباره امور، بازداشت. احساس خود بزرگبینی توده و اعتماد مفرط آنان به زمامداران خود، میتواند نوعی مصونیت در برابر نفوذهای نامطلوب ایجاد کند و ذهن مردم را از توجه به جریانها و افکار تازه منصرف گرداند. چنین مردمی خود را از هرگونه وسواس و تردید و اضطراب فارغ خواهند یافت و به دیده تحقیر و تمسخر و تنفر در بقیه دنیا خواهند نگریست».