درباره تاریخچه و پیدایش عبارت رئالیسم جادویی از منظر واژهشناسی باید گفت که اصطلاح واقعگرایی جادویی را نخستین بار «فرانتس رو» هنرشناس آلمانی در سال 1925 میلادی در وصف خصوصیات آثار نقاشان آلمانی به کار برد. درونمایه آثار این نقاشان اغلب ویژگیهای نامأنوس و خوابگونه داشت. در دهه 1940 رئالیسم جادویی در ادبیات داستانی آمریکای لاتین نمود پیدا کرد.
در عبارت واقعگرایی جادویی نوعی تناقض وجود دارد. رئالیسم بیشتر به ترسیم عینی و معتبر زندگی گفته میشود و جادو پدیدهای غریب و شگفت است که احتمال وقوع آن در جهان واقعی وجود ندارد. این دوگانگی و عدم قطعیت میان واقعیت و جادو، همان چیزی است که میتواند یک داستان را در حوزه رئالیسم جادویی قرار دهد. بهطورکلی، رئالیسم جادویی گونه ادبی و روشی مدرن برای ارائه داستان و تازگی بخشیدن به آن است و مستقلاً مکتب ادبی شمرده نمیشود. واقعگرایی جادویی را بهعنوان شاخه نوظهوری از مکتب واقعگرایی بهحساب میآورند. در داستانهای رئالیسم جادویی، خیال، رؤیا، سِحر و باورهای غیرواقعی و خرافی به طرز گسستناپذیری با واقعیتهای قصه پیوند میخورد. در عمق آثار رئالیسم جادویی میتوان عناصر اسطورهای، افسانهای، سمبلیک، فراواقعی و موهوم را بهخوبی دید. در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی به نگارش درمیآیند، حقایق و جزئیات روزمره زندگی به تفسیر نمایان میشود. درعینحال، در بخشهایی از داستان، عناصر تخیلی و غیرواقعی واردشده و مسیر منطقی حوادث را دگرگون میکند. در این شیوه داستاننویسی، قصهای که درنهایت از ترکیب وهم و واقعیت به دست میآید، به هیچیک از عناصر ابتدایی سازندهاش شباهت ندارد و هویتی مستقل پیدا میکند. ترکیب واقعیت و توهم چنان است که رخدادهای خیالی کاملاً عادی و طبیعی جلوه میکنند و خواننده ماجرای غیرواقعی را میپذیرد. در حقیقت بهطور خلاصه میتوان گفت از پیوند رئالیسم و فانتزی بهگونهای که وجه رئالیستی قویتر باشد، رئالیسم جادویی پدید میآید.
شایانذکر است که داستان «وهمی» و داستان «شگفت» دو نوع دیگر از شیوههای داستانپردازی است که امکان دارد با رئالیسم جادویی اشتباه گرفته شود. در مورد تفاوت داستان «رئالیسم جادویی» با داستان «وهمی» و داستان «شگفت» باید گفت که شاید در نگاه نخست، این 3 نوع روایت به دلیل داشتن رخدادهای غیرواقعی و عجیب، مانند هم و یکسان به نظر برسند؛ اما باید توجه داشت که این گونههای داستانپردازی، با یکدیگر تفاوتهایی دارند. در داستانهای وهمی، حادثه غریبی اتفاق میافتد، اما این پدیده تنها در ذهن یکی از شخصیتها به شکل یک خیال وجود دارد. درحالیکه در رئالیسم جادویی، رویداد غریب مثل یک واقعیت عینی، حقیقی و باورکردنی است.
در مورد تفاوت داستان شگفت با داستان رئالیسم جادویی نیز باید اشاره کرد که داستانهای شگفت گاهی تنها راوی شگفت دارند. مثل داستانهایی که روایت از طریق مردگان، حیوانها و یا اشیاء انجام میشود. داستان شگفت، گاهی نیز فقط با رخدادی دور از باور به پایان میرسند؛ اما در داستان رئالیسم جادویی، روند منطقی و ارتباط علّی و معلولی از بین میرود و الگوی حوادث بر مبنای عقلانیت شکل نمیگیرد، بلکه از خِرَد درونی داستان پیروی میکند. در این آثار تخیل، خواب، اسطوره، اوهام و خرافات دستبهدست واقعیت میدهند تا شکل تازهای از واقعیت به وجود بیاید.
درنهایت باید از مشهورترین آثاری که به سبک رئالیسم جادویی به نگارش درآمدهاند، نام برد. در این راستا میتوان به داستانهای «باغِ گذرگاههای هزار پیچ» اثر خورخه لوئیس بورخس، «طبل حلبی» اثر گونتر گراس، «صد سال تنهایی» اثر گابریل گارسیا مارکز و «خنده و فراموشی» اثر میلان کوندرا اشاره کرد.
در خصوص آثار رئالیسم جادویی در ایران نیز باید گفت که این سبک در کشور ما از آغاز ترجمه آثار این نوع از داستاننویسی، موردتوجه قرار گرفت؛ اما پیش از شهرت این سبک، بعضی از آثار داستانی همچون «عزاداران بیل» اثر غلامحسین ساعدی، «روزگار دوزخی آقای ایاز» اثر رضا براهنی، «ملکوت» اثر بهرام صادقی و «اهل غرق» اثر منیرو روانیپور دارای ویژگیهای مهم این سبک بودهاند. این آثار در کنار «واهمههای بینامونشان» و «گور و گهواره» اثر غلامحسین ساعدی و «روزگار سپری شده مردم سالخورده» اثر محمود دولتآبادی، ازجمله مواردی است که در کتب مربوط به مکتبهای ادبی و فرهنگنامهها، بهعنوان آثار رئالیسم جادویی ایران معرفیشدهاند.