سمیرا هوری-شاعر و پژوهشگر
واژه گوتیک برگرفته از ایلی به نام گوتها است. در سده دوازدهم شیوه تازهای از معماری در ایل دو فرانس نزدیک پاریس مشاهده شد که آن را سبک فرانسوی نامیدند. بعدها در سده شانزدهم این سبک را گوتیک خواندند. شیور کراندل در کتاب «تاریخ هنر» اشاره میکند که علت تغییر نام این سبک احتمالاً طاقها و تزئینات مفصل زشت و جاهلانهای در معماری بود که تنها میتوانست مخلوق گوتها باشد؛ قومی وحشی که بخش عمدهای از تمدن روم باستان را از بین برد. اگرچه سبک گوتیک در آغاز پیدایش تنها در معماری اروپا رواج داشت، اما تا به امروز در هنرهای متفاوتی همچون نقاشی، شیشهگری، سینما و داستاننویسی تأثیرگذار بوده است. در حوزه داستاننویسی، هوراس والپول در سال 1764 میلادی یکی از معروفترین آثار ادبیات گوتیک، یعنی «قصر اوترانتو» را منتشر کرد. ماجرای این رمان پر رمز و راز، در قرونوسطی میگذرد و به شبح، قتل و جنایت میپردازد؛ البته گفته میشود که داستان «رازهای آدولفو» اثر آن رادکلیف پیش از قلعه اوترانتو نوشتهشده است. در نخستین آثاری که در سبک گوتیک به نگارش درآمدهاند، ساختمانهای قرونوسطایی مانند دژها، قلعهها و کلیساهای مخوف از مؤلفههای اصلی داستان است. داستان گوتیک اغلب درباره حوادثی ماورائی است که در فضایی وهمگین به وقوع میپیوندند. در این راستا، شخصیتها موجوداتی عصبی و ناهنجارند که احوال آنها نشان از ذهن بیمارشان دارد. شخصیتهای ترسناکی مانند ساحران، ارواح، قاتلان، روانپریشها و خونآشامها در آثار گوتیک بیشترین حضور را دارند. داستان گوتیک داستانی سرکش است که به معیارهای اجتماعی اعتراض دارد. گوتیک با عصیان در برابر حدود تعریف شده و بر هم زدن مرز میان زندگی و داستان، مخاطب را به تخیل رویدادهای شگفتانگیز و فراواقعی وامیدارد؛ اما این امر به معنی تباهیخواهی گوتیک نیست، بلکه دهشتهای سرکش با گذر از حدود اجتماعی، در خدمت تأیید ارزشها و بازتعریف آنها قرار دارند. در مورد تحول داستان گوتیک باید گفت که عنصر اصلی این سبک از آغاز پیدایش تاکنون، ترس است. مجهولاتی مثل مرگ، آینده، جادو و حتی علم، دستمایههایی هستند که میتوانند محمل خوبی برای ترس باشند. درگذشته جادوگران و هیولاها شخصیتهای اصلی داستان گوتیک بودند، اما امروزه اغلب داستانهای گوتیک با شخصیتهای علمی ساخته میشوند. شخصیتهای علمی خلاف ارواح و جادوگران، به دلیل برخورداری از تحصیلات و تجربیاتی که مخاطب پیشینه ذهنی از آنها دارد، برای القای ترس موفقتر عمل میکنند. پزشکان، روانشناسها و شیمیدانها که میتوانند با سوءاستفاده از دانش خود، دست به اقدامات ویرانگری بزنند، شخصیتهای ترسناک باورپذیرتری هستند. علاوه بر تغییر در شخصیتها، مکان داستان گوتیک امروزی قصرها و دخمههای قرون وسطایی نیست، اما همان غرابت و هراسناکی را نسبت به مکانهای معمول دارد؛ مانند محیطهای ناشناخته در کنج شهرهای مدرن و یا روستاها و مناطق دور از شهر. تحول و تطابق داستان گوتیک با دنیای امروز، باعث شده است که مخاطب بپذیرد ناشناختههایی که منشأ ترسها هستند، جزئی از همین جهان و از درون پدیدههای متعارف به وجود میآیند. در خصوص هدف داستان گوتیک باید گفت که اگرچه ویژگی بارز داستان گوتیک ترس است، اما شایسته نیست که تنها قصد داستان گوتیک را ترساندن مخاطب دانست. حسین سناپور در کتاب «10 جستار داستاننویسی» معتقد است که یک داستان گوتیک خوب، نوعی روانکاوی ترس بشری است. شناختن پدیدهای که مایه ترس میشود، ریشههای آن ترس و چگونگی رشد و همهگیر شدن آن، ازجمله جنبههایی است که به قدرتهای یک اثر گوتیک میافزاید. در پایان باید گفت که در داستانهای گوتیک ایرانی، از سردابهها و قصرهای عظیم و مخوف داستانهای گوتیک غربی خبری نیست. داستانهای گوتیک ایرانی اغلب در مکانهایی کمتر شناختهشده، خلوت و دور از هیاهوی شهر روایت میشود. بهعنوانمثال، روستایی دورافتاده با ساکنانی اندک میتواند مکان مناسبی برای یک اثر گوتیک ایرانی باشد. از منظر شخصیت نیز ممکن است در میان شخصیتهای یک داستان گوتیک ایرانی، موجود گوتیکی (موجودی عجیبوغریب و هراسانگیز مانند انسانی تغییر شکل یافته) را مشاهده کنیم، اما اغلب شخصیتها همان انسانهای معمولی هستند که با باورهای خاص، عقاید خرافی و وهمانگیز، رفتارهای شبه جادوگرانه و اعمال نامعقول ایجاد هراس میکنند. بهطورکلی میتوان گفت که عوامل دهشتناک نامتعارف، چندان در داستانهای گوتیک ایرانی مشاهده نمیشود، بلکه آنچه باعث ایجاد وحشت میشود، بیشتر فضاسازی داستانی و توصیف نویسنده از وقایع است. از نمونههای موفق داستان گوتیک ایرانی میتوان به داستان «معصوم اول» اثر هوشنگ گلشیری و دو داستان «واهمههای بینامونشان» و «ترسولرز» اثر غلامحسین ساعدی اشاره کرد. همچنین صادق هدایت در نگارش داستانهای «گجسته دژ»، «تخت ابونصر»، «سه قطره خون» و «بوف کور» از هنر گوتیک تأثیر پذیرفته است.