محمدرضا بایرامی یکی از مطرحترین نویسندگان معاصر در عرصه ادبیات داستانی است. او آثار متفاوتی را در کارنامه خود دارد و تاکنون موفق به دریافت جوایز مختلف ادبی در داخل و خارج از کشور شده است. میتوان گفت که رمان «مردگان باغ سبز» پرحاشیهترین اثر محمدرضا بایرامی است که چاپ اول تا سوم آن در سالهای ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ از سوی انتشارات «سوره مهر» منتشر شد و پس از مدتی توقف نشر و اعمال برخی تغییرات، از سوی انتشارات «افق» دوباره به بازار کتاب آمد.
«مردگان باغ سبز» رمانی تاریخی- اجتماعی است که فراز و نشیب زندگی یک خانواده را روایت میکند. نویسنده در این رمان میکوشد تا با روایت دو داستان موازی، رخدادهای مربوط به آذربایجان در دوره پهلوی و مبارزه قشون شاه و حزب توده بر سر این خطه را به تصویر بکشد؛ از جنایتها و کینهجوییهای بیپایان بشری بگوید و به ترسیم سرنوشت آدمهای معمولی که دستخوش این بدخوییها میشود بپردازد.
این رمان داستان مردی به نام «بالاش» را شرح میدهد که در بازار تبریز دورهگرد است و شعر نیز میسراید. او با شاعر مشهوری ملاقات میکند و در رادیو به کار گویندگی و در روزنامه به کار خبرنگاری مشغول میشود. بالاش که میخواهد از آذربایجان به زنجان و ازآنجا به قزوین برود تا از پیشروی قشون گزارش تهیه کند، با اتفاقاتی روبهرو میشود که مانع رسیدن او به قزوین میشود. در ادامه، داستان 15 سال به جلو میرود و به پسرکی میپردازد که پدرش را در دوسالگی ازدستداده است. پسرک که در صحرا صداهایی را میشنود و غریبهای را میبیند، درنهایت از شکنجههای ناپدری خسته شده و به تهران فرار میکند. در پایان داستان مشخص میشود که پسرک فرزند بالاش است و غریبهای هم که او در صحرا میدیده، روح سرگردان بالاش بوده است.«مردگان باغ سبز» پس از انتشار در کشور روسیه، در سال ۲۰۱۴ موفق به دریافت جایزه اوراسیا شد و بهعنوان یکی از 10 اثر برگزیده بیست و هفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب مسکو نیز معرفی شد. درباره این رمان که از ابتدای انتشار توجه فراوانی را به خود جلب کرد، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- نخستین وجهی که در این رمان به چشم میآید، وجه تاریخی قصه است. درگیری شخصیت اصلی داستان با فرقه دموکرات و گفتوگوهایی که میان او و پدرش صورت میگیرد، اندیشهها و اقدامات این حزب را از شکلگیری تا فروپاشی شرح میدهد. بالاش اگرچه بهطور مستقیم عضو این فرقه نیست، اما بهواسطه خبرنگاری و معروفیت صدایش در خوانش اخبار حزب، درنهایت مجبور به فرار شده و کشته میشود.
۲- داستان «مردگان باغ سبز» در تبریز و اردبیل میگذرد. محمدرضا بایرامی که زاده اردبیل است، در رمان خود نهتنها از جغرافیای محلی، بلکه از اصطلاحات، شعرها و ضربالمثلهای زبان ترکی استفاده کرده است تا حوادث و شخصیتهای باورپذیرتری را خلق کند.
۳- نیمی از فصلهای رمان «مردگان باغ سبز» از زبان پسرکی به نام «بولوت» روایت میشود. داستانپردازی از زاویه دید غیر بزرگسال ساده نیست؛ چراکه باید حدود زبان، نگاه و اندیشه را متناسب با سن شخصیت در نظر گرفت. بولوت اگرچه زیردست ناپدری با سختی بزرگشده و صحراگردی و محرومیتهای روستانشینی او را پخته کرده است، اما صداهایی که میشنود و خاطره اوهامگونهای که از مرگ پدرش دارد، گواه بیپناهی و نیاز او به خانواده است.
۴- رمان «مردگان باغ سبز» در محیط روستایی و بومی میگذرد. چنین فضای طبیعی در اکثر مواقع با وهم و خشونت نیز همراه است. چشمه هراسانگیز «آت گولی»، خونگیری از گوسفندان با تیغ زدن صورت آنها و صحرایی که در آن شبحی به دنبال گور خویش است، ویژگیهای ترسناک و گوتیکی هستند که طبیعت روستا بستر مناسبی برای توصیف آنها است. علاوه بر این مسئله، باید اذعان داشت که شخص نویسنده نیز در توصیف صحنههای خشن صراحت قابلتوجهی دارد. شاهد این نکته، بخشهایی است که بایرامی افراد تیرباران شده را با جزئیات خشونتآمیز و مهوعی به تصویر میکشد.
۵- در بخشهایی از رمان «مردگان باغ سبز» میتوان با رگههایی از رئالیسم جادویی روبهرو شد. وقتیکه روستا دچار سیل میشود و آب اجساد مردگان را از قبرهایشان خارج میکند، زمینِ پوشیده از استخوان و نحوه برخورد ساکنین روستا برای جمعآوری استخوانها و بازگرداندن آنها به قبور، ترسناک اما عادی و راحت توصیف میشود؛ مانند یک واقعیت عجیب و جادویی که چارهای جز سادهانگاری و پذیرش آن نیست.
در پایان باید گفت که رمان «مردگان باغ سبز» برای جذابیت تنها بر وجه تاریخی قصه تکیه ندارد. محمدرضا بایرامی داستان اجتماعی و پر کششی را از سه نسل یک خانواده در رفتوبرگشت فصول رمان روایت میکند که تاکنون تحسین مخاطبان و منتقدان بسیاری را برانگیخته است.