سید هادی خامنهای، نماینده پیشین مجلس و دبیر کل مجمع نیروهای خط امام میگوید: تشخیص مسائل و راهکار داشتن برای آنها در یک دولت با به کار گرفتن افراد خردمند، قابل تحقق است. هدف اصلاحات بهبود زندگی مردم، ساماندهی معیشتشان، رفع تبعیض، امنیت داخلی و مناطق مرزی، وجود اعتماد متقابل میان مردم و مسئولان و تأمین آزادیهای سیاسی و عقیدتی به عنوان مصادیق عدالت است.
تجربه انتخابات 84
هادی خامنهای میگوید: شکست سال 84 نتیجه تکروی، خود برتر بینی، فقدان روحیه گفتوگو با دیگری و عدم درک درست شرایط جامعه بود، درحالیکه همین اشکالات در سالهای بعد هم ادامه پیدا کرد. علاوه بر این، بخشی از شعارهای اصلاحطلبان نیز بهنوعی غیرواقعی و غیرعملیاتی بود و با واقعیتها و امکانات موجود کشور هماهنگی نداشت، اما در یک فضای هیجانی مطرح میشد و افکار عمومی را بهغلط درگیر خود مینمود که به مرور موجب رویگردانی مردم میشد.
نهاد اجماع ساز
به هر حال جنس اشتباهات یکسان است؛ اما بر حسب همان تغییری که در مناسبات قدرت و نحوه حضور اصلاحطلبان در دولت و مجلس اتفاق افتاد؛ بروز و ظهور متفاوتی پیدا کرد. یکی از دلایل اساسی که سبب شد اصلاحطلبان نتوانند از آسیبشناسی عملکرد خود و تحلیل شکستهای گذشته بهره بگیرند، پایبند نبودن آنها به قواعد دموکراسی در میان خودشان بود. به باورم نوع تصمیمگیری در نهادهایی که اصلاحطلبان در سالهای اخیر سازماندهی کردند، مبتنی بر دموکراسی نبود، بلکه بهنوعی خلق فرمول و معادلهای برای پاسخی بود که از قبل آماده است، یعنی تصمیمات بهظاهر با رأی نمایندگان احزاب گرفته میشد؛ اما درواقع مقدمات آن به نحوی فراهمشده بود که نتیجه موافق با خواست عدهای خاص باشد. در این مورد شاهد آن بودیم که نهاد مشورتی اصلاحطلبان به بازتعریف و بازسازی خود اقدام کرد؛ زمانی شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان شد، سپس نهاد «اجماع ساز» شد. در انتخابات اخیر هم نهاد اجماع ساز نهتنها اجماعی نساخت که اختلاف ساز هم بود. اجماع آن زمان بود که چیزی به نام شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب فعالیت میکرد، البته در آن شورا همنظر بعضیها غالب بود؛ به نظر من شکست اصلاحات نهفته در همین روشها است. اگر ما در میان خودمان منصفانه با مسائل برخورد نکنیم، چطور از دیگران توقع رفتار منصفانه داریم. فلسفه وجودی شورای هماهنگی این بود که با اتکا به آرای احزاب، تصمیماتی برای قدرتمند کردن احزاب گرفته شود، نه از کار انداختنشان. شما نمیتوانید نهاد حزب را که باید بر سرنوشت جامعه مؤثر باشد، بی نقش و بیتأثیر کنید.
به نظرم آنچه در آن انتخابات، اثرگذاری داشت، اولاً تصمیمات افرادی خاص بود که به جبهه منتقل میشد. ثانیاً آن موفقیتها را بیش از آنکه بخواهیم به پای شورایی خاص بگذاریم باید به پای وجههای بگذاریم که اصلاحات به عنوان یک گفتمان در جامعه داشته و دارد. قبل از تشکیل آن نهادها هم در انتخابات گاهی شکست میخوردیم و گاهی پیروز میشدیم. حالا هم اگر میخواهیم آبرفته به جوی بازگردد، باید اصالت را به احزاب بدهیم البته در همان حدی که این احزاب در جامعه نفوذ دارند، اصلاحطلبان باید قدرت مداری را رها کنند و دست از روشهایی بردارند که صرفاً برای برنده شدن خودمان و دست بالا یافتن در تصمیمگیریهاست. باید بگذاریم کارها ضابطهمند و دموکراتیک صورت بگیرد.
جوانگرایی
البته جوانگرایی باید به معنای به کار گرفتن نیروهای جوانِ کار بلد باشد نه اینکه با این شعار افرادی را بیاوریم که کار را به سعی و خطا بگذرانند. همه این انتخابها و همکاریها هم باید باهدف بهبود شرایط زندگی مردم باشد. یکی از مواردی که از هر دولتی انتظار میرود؛ این است که مسائل را در انطباق کامل با نظام قانونی پیش ببرد. از این حیث حفظ و گسترش امنیت برای فعالیتهای قانونی احزاب و جریانهای سیاسی یک ضرورت است.