سمیرا هوری- شاعر و پژوهشگر
محمدرضا صفدری، زاده ۱۳۳۲ در خورموج بوشهر ازجمله نویسندگان موفق ایران است. او فارغالتحصیل رشته ادبیات نمایشی از دانشگاه تهران است و تاکنون آثار متعددی در حوزه داستان و نمایشنامه منتشر کرده است. «سیاسنبو»، «تیله آبی»، «سنگ و سایه»، «با شب یکشنبه»، «افسانههای چهل گیسو» و «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» ازجمله آثار او در عرصه داستان و «شام آخر» و «شوراب» ازجمله نمایشنامههای این نویسنده است. رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» در سال ۱۳۸۱ از سوی نشر «قصه» و در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات «ققنوس» به چاپ رسید. این رمان از همان ابتدای انتشار، توجه مخاطبان و اهالی قلم را به خود جلب کرد و برنده جایزه بهترین کتاب سال ۸۱ شد. همچنین این اثر، رمان برگزیده دوره چهارم جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات شناخته شد، در دوره چهارم جایزه ادبی مهرگان نیز تحسین شد و عنوان بهترین رمان جایزه ادبی اصفهان را هم از آن خود کرد. در ادامه به بررسی برخی از ویژگیهای این رمان میپردازیم:
۱- در رمان «من ببر نیستم پیچیده بر بالای خود تاکم» مانند دیگر رمانهای نو تقریباً هیچچیز در خط مستقیم حرکت نمیکند. حرکت در این داستان، حرکت پرشتاب و مستقیم «ببر» نیست؛ بلکه حرکت آرام و پیچدرپیچ تاک است. موضوعات به دنبال هم میآیند، اما پیش نمیروند، بلکه در هم گره میخورند و گم میشوند. حتی تعریف کردن داستان این کتاب کار ساده و سرراستی نیست. ساختار روایت در این رمان به تاکی میماند که مدام در پیچوتاب است و وجهتسمیه اثر نیز احتمالاً همین مورد باشد.
۲-رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» یک اثر اقلیمی است و در ریگستان و میان مردمانی بومی میگذرد. جغرافیای متفاوت داستان، نیازمند شخصیتها و زبان محلی است. نویسنده نهتنها کلام شخصیتها را به لحن و لهجه آمیخته، بلکه نثر روایت را با کلمات و عبارات کهنه، دشوار و کمکاربرد همراه کرده است. جنوب در جغرافیای ایران، عمدتاً به استانهای خوزستان، بوشهر، هرمزگان، فارس و کرمان اطلاق میشود، اما در ادبیات منظور از «جنوب» بیشتر سه استان اول است. مکانی که رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» در آن میگذرد، منطقه دشتی است به مرکزیت خورموج - زادگاه نویسنده - که تا همین 50 سال پیش به دلیل دورافتادگی جغرافیایی، آبوهوای بسیار گرم و طاقتفرسا در هشت ماه از سال، نداشتن جاده قابلاستفاده و نبود منبع درآمدزا، منطقهای بسته بود. درنتیجه این محدوده ویژگیهای فرهنگی و زبانی اصیل و کهن خود را به میزان زیادی حفظ کرده تا آنجا که در بعضی از بخشهای آن، حتی در حال حاضر به گویشی صحبت میکنند که به فارسی قرون چهارم و پنجم شباهت دارد. نثر محمدرضا صفدری در این رمان بیش از هر چیز وامدار این گویش بومی است.
۳- نوع نگارش این اثر، متناسب با ساختار و محتوای پیچیده آن طراحی شده است. در این رمان، فصلبندی وجود ندارد. بندها بسیار طولانی و جملهبندیها عامدانه با کمبود علائم نگارشی مانند ویرگول و نقطه پایان روبهرو هستند. چنین مسئلهای در این رمان ۴۱۲ صفحهای، جای تنفس برای خواننده باقی نگذاشته و رمان را سختخوان کرده است، بهویژه در 50 صفحه ابتدایی رمان که زمان ارتباط برقرار کردن مخاطب با اثر است. بسیاری از خوانندگان و حتی صاحبان قلم ضمن اشاره به برخی شباهتها میان این اثر و رمان «صد سال تنهایی» مارکز، بیان داشتهاند که مطالعه این رمان را تنها تا ۸۰ صفحه تاب آوردهاند. در همین راستا، برخی از منتقدان و صاحبنظران رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» را یک ضد رمان دانستهاند که در برابر خوانده شدن مقاومت میکند.
۴-این اثر سرشار از حوادث غریب، خرافات و نشانههایی است که تفسیر مفصل میطلبد. باد و حس دل گریختگیاش، خاکی که زیرورو میشود و اجساد مردگان را بالا میآورد و آزار (بیماری سخت و واگیردار) را در سامان میپراکند، آب، زن که نماد زایندگی است و بزی را با پستان خود شیر میدهد، حیواناتی نظیر اسب، کلاغ چیرو و شوپر همه از منظر نشانهشناسی و اسطوره قابلبررسی هستند.
درمجموع میتوان گفت که اگرچه در سخت خوانی و سنگینی رمان «من ببر نیستم پیچیده به بالای خود تاکم» شکی نیست و مطالعهاش حوصله بسیار میطلبد، اما جذابیتهای این اثر نیز غیرقابلانکار است. به نظر میرسد در این اثر بهتر است که خواننده بهجای تلاش بیشازحد برای رمزگشایی و یافتن سیر منطقی در کلیت داستان، از جزئیاتی مثل اقلیم خاص، زبان بومی، شخصیتها و حوادث عجیب لذت ببرد.