نویسنده درگذشته طرفدار برخی دولتها بود که بعدپشیمان شد. طرفدار دولت موجود هم نیستم؛ اما طرفدار انصاف و مدارا هستم. اخیراً دولت و مجلس سعی کردهاند در سیاست ارزی و قیمت آرد تغییر ایجاد کنند. عدهای ناگهان مصلح اجتماعی شدهاند و از اکناف واویلا راه انداختهاند که کمر مردم شکست و بار هزینه پشت مردم را خم کرده، البته این قسمت را درست میگویند، اما افرادی که سروصدا راه انداختهاند در چند مورد در اشتباه هستند که از این قراراست.
پرداخت یارانه نقدی خطرناک است زیرا مثل سیلی است که پشت یک مانع جمع شده است
یک اشتباه اینکه کسانی یافت میشوند که این اقدامات ناگهانی دولت موجود و اقدام مشابه دولتهای قبلی را بهحساب شوک درمانی در اقتصاد میگذارند و از نوع سیاستهای مثلاً بانک جهانی یا لیبرالی معرفی میکنند. اخیراً در بین برخی افراد کتاب خانم «نائومی کلاین» تحت عنوان «دکترین شوک» یک کتاب مقدس شد. گرچه ممکن است برخی نخوانده باشند، اما خواندن آن را به دیگران توصیه میکنند. این کتاب شرح احوالی است از توطئه گروههای سیاسی و شرکتهای بزرگ برای کنترل اقتصاد جهان و ازجمله شرح و بحث سیاستهای اقتصادی مبتنی بر شوک درمانی در کشورهای جهان سوم که آن هم توطئه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول تلقی میشود. این کتاب به فارسی هم ترجمهشده و مثل کتابهای عامهپسند دیگر، ازجمله کتاب پیکتی تحت عنوان سرمایه در قرن بیستویک در کشور ما تبدیل به مانیفست میشود؛ درحالیکه در کشور مبدأ بعد از مدتی فراموش میشود. خانم کلاین اقتصاددان نیست و نویسنده عمومی است که مطالب پراکندهای را برای بیان مقصودی که در ذهن جمعآوری میکند. از لحاظ فعالیت دانشگاهی، استاد رشته عدالت محیطزیست است. آنچه در این کتاب به عنوان شوک درمانی در کشورهای جهان سوم معرفیشده در حقیقت جزئی از یک برنامه اصلاح اقتصادی در این کشورها نیست، بلکه چنانکه یک نقدکننده کتاب به درستی برشمرده روشهای هرجومرج و غیرعلمی است که توسط دستگاههای سیاسی کشورهای جهان سوم در جریان است. یعنی ایجاد شوک یک قاعده رفتار مکرر مدیریت سیستم سیاسی است و بعضاً انعکاس اقتصادی نیز پیدا میکند. اما یک درمان نیست، بلکه قاعده و روالی است که در اکثر کشورهای کمتر توسعهیافته دیده میشود که عادی شده است. سیاستهای اقتصادی در دنیای امروز روشها و شیوههای تثبیتشدهای دارد و این شیوههای رایج جهان سومی در هیچ قالب سیاستگذاری معنیدار نمیگنجد. برای مثال در سال ۲۰۱۱ در یونان در اعتراض به سیاستهای ریاضت اقتصادی، ناآرامیهای اجتماعی در جریان بود. مردم به تحریک جریانهای چپ هم علیه صندوق بینالمللی پول تظاهرات میکردند هم علیه اتحادیه اروپا. مشکل چه بود؟ سالها دولتهای مختلف یونان از کشورهای دیگر و نهادهای مختلف وام گرفته بودند و بخشی را صرف تأمین یک زندگی یارانه برای مردم کرده و بخشی دیگر را هم به جیب زده بودند. موقع سررسید پرداخت وامها و عدم امکان پرداخت که فرارسید بهناچار دولتها بند کیسه را کشیده و سفره زندگی یارانه را جمع کردند و انبوه مردم روانه خیابان شدند که «هل مِن مزید» اما دیگر ممکن نبود. در این میان، برخی روشنفکرنماها شمشیر زبان از نیام بیرون کشیده و نهادهای بینالمللی را شماتت کردند که چرا شوک درمانی و چرا به مردم یونان فشار وارد میشود. اما این فشار صرفاً در آن لحظه ظاهرشده بود، اما از چشم عقل، سالها بود که با افزایش بدهیها مثل سیل پشت یک مانع جمع شده و موجهای آن همافزا و متراکم شده بود.
موج شوکهای سیاسی
و اقتصادی در ایران
درباره اینکه ایجاد شوک یک شیوه متعارف در بسیاری کشورهای کمتر توسعهیافته است، با مثالهایی از کشور خودمان میتوانیم مشاهده کنیم؛ ازجمله پیامدهای تسخیر سفارت آمریکا و اولین موج تحریمها و پیرو آن حمله عراق به ایران و پسازآن تداوم بحرانهای بینالمللی و صدور قطعنامههای سازمان ملل و تشدید تحریمها یا اقدام به مصادره، تعزیرات اقتصادی، سرکوب قیمتها، سرکوب مالی، دخالت در عملکرد بانکها که مجموعاً منجر به ناامنی محیط فعالیت و سردرگمی عاملان اقتصادی شده، سیاستهای رانت زا و فساد اقتصادی و … این شوکها بعضاً سیاسی، شوکهای اقتصادی خاص خود را با امواج مکرر به همراه داشته است. اما نظر کلی این بوده یا چنین مطرحشده که برخی از این موارد به دلیلی لازم بوده است که جای بحث آن اینجا نیست. این موارد و موارد متعدد دیگر شوکهای منفی به عرضه کل وارد کرده است؛ زیرا به سرمایهگذاری، تولید و تجارت آسیب رسانده؛ اما یک شوک مرتب و ادامهدار اقتصادی دیگر نیز پیوسته به ارکان اقتصاد کشور ضربه زده و آن هم افزایشهای مدام نقدینگی بهتبع افزایش مداوم کسری بودجه بوده است. این نیز یک شوک مداوم به طرف تقاضای کل بوده است. این دو نوع شوک مستمر و ادامهدار درواقع هیچوجه لیبرال یا مبنای اقتصادی از هیچ فرقهای را نداشته و هیچ انسان معقولی نه میتواند در این موارد دلیل ارائه کند و نه اصولاً چنین استدلالهایی را باور کند.
تحمیل شوکهای مستمر
به عرضه و تقاضا
دوم، تحمیل این شوکهای مستمر به طرف عرضه و تقاضا خواهناخواه به مرور منجر به تورم و کاهش ارزش پول و بحران تولید و بیکاری شده است. دولتها برای مقابله با این آثار ابتدا به انکار آن میپردازند، شعار میدهند و به جای چاره اصلی، اقدامات نمایشی انجام میدهند. مانند حماسهسرایی درباره لزوم حفظ ارزش پول ملی، درحالیکه اقدامات قبلی ارزش آن را زایل کرده، دستگیری ارزفروشها، ضبط چند انبار کالا و محاکمه عدهای و سرزنش مسئولان اجرایی قبلی. افزایش حداقل دستمزد تحت عنوان حمایت از نیروی کار، جلوگیری از تعدیل نیروی انسانی، انباشتن شرکتها و دستگاهها از کارکنان اضافی حامیان و آشنایان و... این اقدامات نیز گرد و خاک موقتی روی مسئله میپاشد؛ اما در بطن اقتصاد مشکلات را تشدید میکند.
انکار ناکارآمدی سیاست ها
سوم، به صورت تاریخی این شرایط ادامه مییافته و دستگاه اداری و تصمیمگیری برای انکار ناکارآمدی، حاضر به تصحیح بهموقع نمیشده است. درنتیجه به انکار و سرزنش عوامل خرابکار و اجانب و از این دست میپرداختهاند. اینگونه گرفتاری ادامه مییابد تا زمانی که دیگر قابلتداوم نبوده و غیرممکن میشود. مثل اینکه تأمین ارز ۴۲۰۰ تومانی (که اتخاذ آن سیاست، یک اشتباه فاحش بود) دیگر ممکن نبوده زیرا منابع با تنگنا روبهرو است. هنگامیکه دیگر تداوم چنین شیوههایی مقدور نیست و سیاست تغییر میکند یک دولتی که در زمان آن دولت، این ترکیدن حادث میشود، مورد شماتت و سرزنش قرار میگیرد گویی تمام تاریخچه ضایعه سازی و ناکارایی تقصیر همان دولت و تصمیم همان لحظه بوده است. مثل افزایش قیمت بنزین در دولت قبل و افزایش قیمت نان و برداشتن ارز ۴۲۰۰ در دولت جدید. درواقع این اقدامات خاص نباید شوک درمانی بهحساب آید، بلکه تداوم موج شوکهای طولانی مدت و از دست دررفتن فرا گرد، به دلیل عدم امکان تداوم آن است.
ایجاد زمینه برای شوکهای بعدی
چهارم، نکته دیگری که مورد بیتوجهی قرار میگیرد اینکه مجبور کردن دولتها به عقبنشینی توسط کسانی که در ردای مصلح ظاهر میشوند و به تهییج اجتماعی دامن میزنند، شرایط را نه به حالت اول بازمیگرداند و نه امکان تصحیح کارساز آن را فراهم میکند، بلکه سیاست اتخاذشده به صورت مرغ نیم بسمل ادامه مییابد که خودش میشود زمینهای برای شوکهای بعدی.
فرو کاستن مطلب و انکار مسئله اصلی
پنجم، تفسیر اشتباه از اعتراضات مردمی. همیشه در این مورد هم تفسیرکنندگان معمولاً اشتباه تفسیر میکنند. تمام تقصیر خیزشهای ناگهانی اجتماعی و ناآرامی را به گردن همان حادثه مثل افزایش قیمت بنزین یا کمبود آب در خوزستان میگذارند یا عکسالعمل اجتماعی منفی را بهحساب خرید کالسکه و تخت بچه از کشور همسایه میدانند که از هر جهت رخداد کماهمیتی هم هست. این شیوه نیز تلاش برای فرو کاستن مطلب و انکار مسئله اصلی و بزرگتر است. آن مسئله بزرگتر نیز انباشته شدن فشار و تنگنای فزاینده معیشت، سردرگمی و ناامیدی و خشم انباشتهشده مردم است، مسئله قیمت بنزین درواقع خرج انفجار ناراحتی و رنج طولانی مدتی است که جامعه تحمل کرده و ناگهان رخدادی سبب بروز و ظهور آن نارضایتی و درد و رنج شده است. نمونه از این دست فراوان است. برای مثال در سال ۲۰۱۱ شورش عمومی تونس را فراگرفت. مقدمه آن خودسوزی یک فروشنده دورهگرد میوه بود، جوانی که هشت سر عائله را اداره میکرد و گاری و سرمایه مختصر او را مأمور شهرداری ضبط کرد و او از درماندگی در مقابل شهرداری خودسوزی کرد. این واقعه خیزشهایی را ایجاد کرد که به سقوط دولت بن علی و فرار او ختم شد. اما دلیل زمینهای این خیزش وجود بیکاری گسترده، کمبود مواد غذایی، فساد اداری و شیوههای سرکوبگرانهای بود که مدتها ادامه داشت و آن حادثه یگانه یعنی خودسوزی فروشنده بینوا، ماشه انفجار اجتماعی را کشید.
در فیزیک و ریاضی مبحثی وجود دارد تحت عنوان نظریه Chaos theory که آن را نظریه «هبا» ترجمه میکنم. یک نکته تمثیلی از این نظریه بسیار رایج است و آن اینکه چون دستگاههای اقلیمی غیرخطی هستند این امکان وجود دارد که بال زدن یک پروانه در چین سبب توفان در برزیل شود. برای کسانی که با علوم اجتماعی آشنا هستند، مشخص است که نظامهای اجتماعی هم بسیار پیچیده و درواقع همچون یک دستگاه معادلات بسیار پیچیده و شدیداً غیرخطی هستند. یک حادثه کوچک میتواند به ناگهان سیستم را از تعادل مألوف خارج و به جریان هبا بسپرد. درس این موضوع برای تحلیلگران و روشنفکران و سیاسیون اینکه مشکلات را به حد رخدادهای لحظهای فرو نکاهند و چشم از جریانهای بزرگتر زیر پوست جامعه برندارند. نکته آخر اینکه بد نیست انتقادکنندگان از دولتها وجوه مختلف مسئله را بهحساب بیاورند و نه یک وجه آنی و ظاهری آن را. اگر دولتی نان را گران کرد که در چشم هر فرد بااحساس اقدامی ناراحتکننده است یا سهمیه ارزی را قطع کرد، هر نقدکننده باید بتواند دلیل این امر را باز شکافد، خود را در جای آن دولت قرار دهد و راه چارهای را معرفی کند که کارساز باشد. باز کردن سیل جملات احساسی از زبان و قلم و شماتت، اقدام کارسازی نیست و بعضاً شبهه سیاسی و رقابت در میدان قدرت، تشدید تهییج اجتماعی و کشاندن جامعه به بحرانهای پرهزینه را مطرح میکند.