دکتر علی ربیعی استاد رسانه و ارتباطات اجتماعی عضو هیأت مدیره انجمن علمی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، صاحب تألیفاتی همچون «جامعه شناسی تحولات ارزشی»، «زنده باد فساد»، «مطالعات امنیت ملی و معمای مدنی در جهان سوم» و دو کتاب در زمینه ی مدیریت بحران است. اخیراً نیز کتابی تحت عنوان «رسانه های نوین و مسائل اجتماعی در ایران» از وی منتشر شده است.
بخش هایی ار گفتگوی جماران با دکتر علی ربیعی در ادامه می آید:
چه زمینه هایی وجود داشت که این موضوع به این شکل گسترده و فراگیر در جامعه بازتاب پیدا کرد؟
من خیلی موافق نیستم با اینکه علت اتفاقات و رخدادهایی در این سطح را صرفاً به یک موضوع خاص مرتبط کنیم. موضوعاتی اینچنین به تعبیری مثل یک «اثر پروانه ای» و یا به تعبیر دیگری مثل «شوک ناگهانی» به جامعه، عمل می کنند و سبب می شود مسائلِ مزمن شده به حالت انفجاری سرباز کند. اگر علت یک حرکت اجتماعی بزرگ را به یک موضوع محدود کنیم، به نظر من تقلیل گرایانه به مسأله نگاه کرده ایم و درک ما از پدیده ای که دارد رخ می دهد، درست و کامل نخواهد بود.
بسیاری از ناآرامی های شهری در سی سال گذشته همینطور بوده است. مثلا دوره ای توهین به یک جانباز توسط یک دستگاه اجرایی در شیراز عامل حرکت شد، در اراک تخریب یک خانه توسط شهرداری، در اکبرآباد اسلامشهر تهران گران شدن نرخ مینی بوس و در خیلی جاهای دیگر همین طور بود. در مشهد هم که از کوی طلاب شروع شد اگر اشتباه نکنم، علت آنجا هم شهرداری بود. آیا واقعاً یک اقدام شهرداری این حرکت را ایجاد می کند؟! به نظرم این نگاه تقلیل گرایانه است؛ اینها عواملی هستند که نارضایتی های نهفته و بغض های مزمن شده را به یکباره به سطح می آورند و معمولاً انفجاری عمل می کنند.
من به علل مختلفی که در لایه های پایین اجتماعی شکل گرفته که به آن ها «علل وجودی» می گویم که با چشم غیر علمی دیده نمی شود. هر اتفاقی مثل مرگ غم انگیز مهسا وقتی رخ می دهد، این علل وجودی را به سطح می آورد و به هر حال مسائل بروز پیدا می کند. مثلا وقتی آب می جوشد تا به 100 درجه نرسد شما هیچ جوششی احساس نمی کنید. آیا این آب داغ نیست؟! آیا حرارت ندارد؟! اصلا قابل تحمل هست؟! این آب 99 درجه اصلا قابل تحمل نیست و به اندازه کافی می تواند بسوزاند و برای پوست و بدن یک انسان ویرانگری دارد. یعنی شما نمی توانید حرارت های 99 درجه را در تبیین نادیده بگیرید.
«تحقیر شدگی طبقه متوسط» او را به میدان آورد
شاید خیلی ها دوست داشته باشند در سطح تحلیلی کنند و یک قضاوت سطحی هم داشته باشند و این تحلیل را نپسندند. اما من معتقدم حوادث مختلفی که داشته ایم، مثلاً سال 88 باز هم یک علل نهفته در متن جامعه بود، «تحقیر شدگی طبقه متوسط» و احساس اینکه دارد انسداد اجتماعی و سیاسی بعد از دوره اصلاحات ایجاد می شود، طبقه متوسط را به میدان آورد. این احساس تحقیر شدگی به شدت در میان روشنفکران، فرهنگیان و در مجموع طبقه متوسط با همه خصوصیاتش نهفته شده بود به خاطر سرکوب منزلتی که در دوره چهار ساله با آن مواجه شده بود و همه دستاوردهای سیاسی و فرهنگی، اقتصادی دوران اصلاحات و سال هایی از دوران سازندگی را از دست رفته می دیدند. از اساتید دانشگاه و معلمان گرفته تا کنشگران حوزه های فرهنگ و هنر، کارآفرینان، صنعتگران و به نوعی همه کنشگران شهرنشین نگران شده بودند. به نظر من آن واکنش برای این بود که می خواستند تغییر رفتاری در دولت ایجاد کنند.
یک سنت غلط حکمرانی شکل گرفته است
بنابراین، علت دوم در به هم تنیدگی ساحت های عرصه های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، سیاسی و امنیتی باز می گردد. یک سنت غلط حکمرانی شکل گرفته است. به عنوان مثال در ناکارآمدی اقتصادی به جای بحث در مورد منطق اقتصادی یا نهایتاً رفتار مصرف کنندگان به سرعت به دنبال کارشکنی «توطئه» می رویم. یعنی راه حل عرصه اقتصاد به سرعت به عرصه امنیتی می رود و خطرناک تر از همه وقتی یک نسل با دو نسل با تغییرات وسیع ارزشی و فرهنگی و سبک زندگی و تغیر در نوع نگاه از نگاه به خود تا به کل جهان و به زندگی پدید آمده اند، راه کار در بازدارندگی دیده شده به حوزه امنیت سپرده می شود یعنی به جای تأمل در سیاست ها، تجدید نظر در فرآیند سیاستگذاری ها و برنامه ریزی منطبق با تغییرات به سراغ راه حل مسدود کننده رفته ایم.مسأله پوشش و نوع آن که این روزها کانون مسئله زنان شده است، یکی از مصادیق روشن از بهم تنیده کردن عرصه و ساحت فرهنگ به امنیت است. پدیده اول سیاسی می شود و چون احساس می شود که پوشش تبدیل به مقابله سیاسی شده است، بعد در ناکارآمدی سیاستگذاری مسأله به ساحت امنیت کشانده شده و می شود بحران اجتماعی.