ستاره صبح:حزب اعتماد ملی توسط مهدی کروبی تاسیس شد.اما پس از آنکه مهدی کروبی در سال 89 حصر شد مدتی این حزب بلاتکلیف بود و اختلافات درون حزبی نیز در آن ایجاد شد.اما با رایزنی که با مهدی کروبی و اعضای حزب صورت گرفت الیاس حضرتی دبیرکل این حزب شد.دبیرکل و اعضای شورای مرکزی این حزب روز چهارشنبه با سید حسن خمینی دیدار کردند.در این دیدار سید حسن خمینی ضمن دعا برای رفع حصر مهدی کروبی سخنانی در ارتباط با عبور از بحران که کشور گرفتار آن است ایراد کرد که گزیده ای از آن به نقل از جماران در ادامه می آید.
سیدحسن خمینی تأکید کرد: من در همان بیانیه ای که ابتدا حوادث اخیر نوشتم عقیده ام را گفتم و هنوز بر آن هستم. مسأله این است که راه حل وضع کنونی کشور گفت و گو است؛ دوز خشونت در جامعه باید پایین بیاید. مراد من این نیست که با همدیگر حرف بزنیم، البته بزرگانشان باید با همدیگر حرف بزنند، اما گفت و گو در سطح ملی به معنای انتخابات است.
سه کاری که امام انجام داد
امام در بعد سیاسی شخصیت خویش سه کار انجام دادند که یکی از آنها «انقلاب»، یعنی سرنگونی یک حکومت، ساختار و نظام بود که صرفا سیاسی نبود و یک نظام اجتماعی محسوب می شد. کسانی که کار حزبی می کنند، باید بدانند که حزب یک جریان ایجابی است، اما جبهه یک جریان سلبی و مقطعی است و در آن پیرامون نخواستن یک چیزی دور هم جمع می شوند.
تلاش برای کسب اکثریت
حزب یک جریان ایجابی است و می گوید ما در پنج انتخابات شرکت می کنیم و بالأخره می بریم، ولی اگر هم باختیم با هویت خودمان می بازیم. این مسأله خیلی مهم است که یک جریان فکری - سیاسی باید «خودش» باشد. این طور هم نیست که به هر قیمتی باید قدرت را به دست گرفت یا نگه داشت؛ باید سعی کرد اکثریت را به دست آورد و اگر هم نخواستند که نخواسته اند.
سوار کردن بار مشکلات بر دوش متدینین
ما آرام آرام پایگاه اجتماعی حکومت را از دوش طبقه محرومین روی دوش طبقه متدیّنین برده ایم و تخاطب ما بیشتر با طبقه متدیّنین شده است. درست است که متدیّنین هسته سخت دفاع از جمهوری اسلامی هستند، ولی در ابتدا مخاطب ما همیشه طبقه محروم بوده و تلاش ها برای همان ها بوده است.
استضعاف عامل انقلاب
عاملی که باعث انقلاب می شود، «استضعاف» است؛ که امام از آن استفاده می کند. استضعاف یعنی فقری که ناشی از ظلم باشد. اگر من بپذیرم فقیرم ولی مقصرش خودم هستم، دیگر با کسی دعوا نمی کنم؛ اگر احساس کنم فقیر هستم ولی علتش تو هستی یعنی تو نگذاشته ای که من غنی شوم، آنگاه به جنگ با تو بر می خیزم. در هند إلی ماشاءالله آدم کنار خیابان به دنیا می آیند و کنار خیابان هم می میرند، ولی ساختار ذهنی آنها به این است که تقدیرشان بوده و ظلمی در کنار نیست.
ظالم عامل شورش
حتی دین ستیزی، استبداد و استکبار هم علت این پدیده ها نیست. همه اینها در صورتی است که به ریشه ی «ظلم» برگردد؛ یعنی استضعافی که من احساس کنم نتیجه آن ظلم به من است. ظلم است که شورش می آورد. سال ها در این مملکت سلطنت های مطلقه حاکم بوده و شورش هم نمی شده، به خاطر اینکه جامعه فکر نمی کرده که حق دارد؛ وقتی جامعه احساس کند حق دارد و حق او را نمی دهند، شورش می کند. مثلا مهاجرین در هیچ کشوری شورش و انقلاب نمی کنند، چون فکر می کنند در اینجا حقی ندارند. این حق می تواند فقر باشد و می تواند حق مشارکت باشد.