خسرو سینایی هنرمندی بود که سینما را بستری برای روایت تاریخ، هویت و تنهایی انسان میدانست. او از جمله فیلمسازانی بود که دایره علاقهمندیهایش به موسیقی، شعر و ادبیات کشیده میشد. هنرمندی با روحیهای حساس و نگاهی ژرف به مسائل پیرامونش بود و مستندسازی را به مثابه یک کنش هنری و اجتماعی تعریف میکرد. سینایی ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ به خاطر ابتلا به ویروس کرونا از دنیا رفت و امسال پنجمین سالگرد درگذشت اوست.
کتاب «خسرو سینایی به روایت ناصر فکوهی» که توسط انتشارات گهگاه منتشر شده، دقیقاً چنین کارکردی دارد و تصویری بدون روتوش از سینایی به خوانندگانش میدهد. بیشتر حجم کتاب، حاصل گفتوگوهای دقیق و پر از جزئیات فکوهی با سینایی است که از دوران کودکی تا سالهای میانسالی این هنرمند را در برمیگیرد.
این گفتوگوها در سال ۱۳۹۴ انجام شد و باید بابت آن ابراز خوشنودی کرد. چرا که اگر کمی بابت گفتوگوها تعلل صورت میگرفت، شاید هیچ وقت چنین کتابی منتشر نمیشد. کتاب پس از درگذشت سینایی به چاپ رسید .
سینایی سینماگر متعارفی نبود و باید گفت پیش از رفتن به سمت فیلمسازی، او یک شاعر و موسیقیدان بود. روحی ظریف و لطیف داشت و به قول فکوهی زود اشک به چشمانش میآمد و تحت تاثیر مصیبتهایی که جهان را فرا گرفته، اندوه بر روح و جانش مینشست. سینایی سال ۱۳۱۹ در ساری به دنیا آمد و پایان زندگی ارتباط خاصی با این شهر داشت. او تا کلاس اول ابتدایی در ساری ماند و در سال ۱۳۲۶ به تهران آمد. او تعریف میکند آنچه که از ساروی بودن در ذهنش مانده خاطرههای زیباست.
سینایی از خانوادهای متوسط رو به بالا میآمد. پدرش پزشک بود و برای تحصیل فرزندانش هر کاری میکرد. سینایی پس از گرفتن دیپلم، راهی اتریش شد و در این کشور بیشتر با هنر آشنا شد. سینایی ۹ سال در وین ماند و در کنار معماری، موسیقی هم خواند.
اما عطش سینایی برای آموختن هنر فقط در این حد محدود نماند. او در اتریش آکاردئون مینواخت و موسیقی را دوست داشت ولی آسینما بیش از هر چیزی او را تحت تاثیر قرار میداد. آشنایی با منوچهر طیاب در اتریش، در میزان علاقهمندیاش به سینما بیتاثیر نبود.
در بخشی از کتاب، سینایی به شکلی دلنشین از پیدایش اولین جرقهای هنری و ادبیاش میگوید: «خرد خرد و ناخودآگاه بدون هیچ تصمیم قبلی ادبیات جزئی از من شد. خیلی رشتههای دیگر را خواندم ولی جرقه نخست را ادبیات زد و بعد هم کشف کردم که در واقع وجود واقعی من در ادبیات بوده است. یعنی به عنوان نقاش بیاستعداد بودم، به عنوان آهنگساز شاید متوسط بودم، به عنوان معمار با اینکه در آن رشته تحصیل کردم خوب نبودم ولی همه اینها بعدها در سینما جمع شد؛ اما آنچه که از همان روز اول میجوشید، شعر و ادبیات بود.»
سینایی در دهه چهل به ایران برمیگردد و دنبال علاقهمندیهای هنریاش میرود. او در سالهای پیش از انقلاب تلاش میکرد از سیاست فاصله بگیرد تا به قول خودش تبدیل به فیلمسازی درباری نشود. مستندسازی خیلی زود روی خوشش را به سینایی نشان میدهد. او در دهه چهل تصمیم به استخدام در وزارت فرهنگ و هنر را میگیرد. آنجا به او میگویند که فیلمی مستند بسازد و او ایده ساختن فیلمی از شغل لحافدوزی و پنبهزنی که آن زمان رونق داشت را میدهد.
خودش ماجرا را چنین شرح میدهد: «فیلمی بود هشت دقیقهای به اسم آوایی که عتیقه میشود. در واقع نشان میداد با شکل گرفتن تکنولوژی و … این صدا دارد عتیقه میشود. نمیدانم از شانس خوبم بود یا بدم که مُهر مستندساز به من زدند. با مستند هیچ مشکلی ندارم و خیلی هم مستند خوب را دوست دارم اما از این ماجرا سواستفاده شده است.»
گفتوگوی ناصر فکوهی با خسرو سینایی شامل نکات ریز و درشت از زندگی، حرفه و هنر سینایی است. آنها با جزئیات زیادی درباره روزگاران قدیم و فعالیتهای سینایی صحبت کردهاند و ماحصلش را در کتاب خسرو سینایی به روایت ناصر فکوهی آوردهاند. بخشهای پایانی کتاب به جهانبینی سینایی و نگاه او به زندگی برمیگردد که بسیار خواندنی و جذاب است.
او با زندگی همانگونه که باید میساخت و همیشه این جمله را تکرار میکرد که «هرگز نباید فراموش کنیم در کجای این کره خاکی و در چه زمانی زندگی میکنیم.» سینایی در صفحات پایانی کتاب جملهای عمیق و زیبا درباره معنای زندگی دارد.