فرزندم در زندگی از دودسته افراد فرار کن: آنهایی که زنبیل به دست دارند و کسانی که دم عید یکهو با تو مهربان میشوند. از دسته اول فرار کن چون کسی که زنبیل به دست میگیرد و بیرون میاید، میخواهد اندازه سیر کردن کل ارتش چوسان قدیم مواد غذایی بخرد؛ پس هم پولت درخطر است، هم اینکه ممکن است تو را ببیند و از تو بخواهد تا زنبیل را تا خانهاش حمل کنی. از دسته دوم نیز به این دلیل فراری باش که آن شخص عاشق چشم و چال تو که نشده یکهو بیاید به تو مهربانی کند، او در واقع عاشق زور بازوی تو شده و میخواهد از تو برای خانهتکانی کار بکشد. حالا با من باش تا برایت یک چیزهایی را تفهیم کنم تا با آنها آشنا شوی:
*زنبیل: زن و بیل، به دلیل روحیه ظریفی که زنها دارند، یک جا جمع نمیشوند؛ اما تو ببین این چه جور چیزی است که این دو را یک جا جمع کرده است! بااینحال، زنبیل چیز مؤدبی است و بزرگ و کوچیک سرش میشود؛ یعنی در همه اندازهها در بازار وجود دارد. از هیبت زنبیل همین بس که اگر کشتی تایتانیک را در ابعاد جاسوئیچی کوچک کنی، به زنبیل میرسی. در کل یکی از پرکاربردترین وسایلی که کهکشان راه شیری به خودش دیده، همین زنبیل است؛ چون به درد هر کاری میخورد، از ریختن رخت چرکها داخلش تا دزدی بانک و حمل پول!
*خونهتکونی: فرزندم درست است که این کلمه ظاهر غلطاندازی دارد، اما اصلاً حرف بدی نیست. اگر الآن با خودت فکر کنی که «خونهتکونی» معادل فارسی «زلزله» است، کاملاً درست فکر کردهای؛ از مادرِ مادر مادربزرگت گرفته تا همین مادر خودت، همهشان وقتی اسفندماه میآید جوری شروع به تمیز کردن خانه و کاشانه میکنند که گسلهای زیر ساختمان جابهجا میشود. دلبندم، خونهتکونی یعنی همین؛ یعنی فرصتی برای باهم بودن؛ باهم بودن تِی، دستمال کهنه، وایتکس و شیشهپاککن! خیلی خب فرزندم. من بیشتر از این وقت خودم را نمیگیرم. مادربزرگت با فرش 12 متریاش انتظار من را میکشد تا آن را برایش بشورم. فعلاً بای...