جنگ میان ایران و توران در زمان نوذر از یک نظر با جنگی که در زمان کاوس در کنار دژ سپید پدید آمد، همانند است؛ هر دو پس از بحرانی درونی روی داده که تا مرز واژگونی تاجوتخت پیش رفته است. نوذر تنها میتواند بهاندازه یکسوم دشمن، نیرو گرد آورد، ولی شمار سپاه کاوس، 8 برابر تورانیان است. یکی از بزرگترین دلایل پراکندگی و بیبرنامگی سپاه نوذر در مقایسه بانظم لشکر کاوس آن است که او اندرز گودرز را میپذیرد و با پس گرفتن بخشی از سخنان و تحلیلهای خود، امید را به میان ایرانیان بازمیگرداند. در آغاز یک آشتی ملی صورت میگیرد و در پی آن، همهچیز سامان میپذیرد. نظم تنها در فراهم کردن نیرو و تجهیزات جنگی نیست، بلکه مهمتر از آن، رفتار و کارکرد همگان و پیوند میان آنان به سامان است، ولی در دوران نوذر، پندهای سام آنچنان کم اثر است که شاه، پنهان از چشم سرداران، فرزندان را برای رهانیدن شبستان خود به فارس میفرستد و بهجای آنکه راهنمایی کارشناسانه قارن را در گوش جان بریزد، دژ را رها میکند تا بگریزد. فردوسی با هنرمندی بسیار، تفاوت رفتار نوذر و کاوس را آشکار میکند. تهمتن که چند روز پیش باخشم نا بهجای کاوس به مرگ محکومشده بود، پس از تغییر رفتار شاه، کینهای در دل نگاه نمیدارد. همه دست در دست هم در برابر دشمن بیرونی به پا خاستهاند. تهمتن میخواهد با تغییر چهره، به درون دژ سپیدرود و از توان و روحیه تورانیان اطلاعاتی به دست آورد. برخلاف آمدن اسکندر بالباس مبدل به ایران، رستم نمیتواند کسی را همراه ببرد. فردوسی در مصراع پایانیِ وصف این شب پرحادثه، با گفتن «همهشب همی لشکر آراستند»، نشان میدهد که این تجسس و برآورد نیروها، برای چگونگی لشکرآرایی در برابر تورانیان ضروری بوده است. نابغه طوس، نظم در رفتار را هنگام تصمیمگیری رستم برای رفتن به این تجسس به زیبایی نشان میدهد:
تهمتن بیامد به نزدیکِ شاه
میانبسته مر جنگ را کینه خواه
که دستور باشد مرا تاجور
کز ایدر شوم بی کلاه و کمر
ببینم که این نوجهاندار کیست
بزرگان کدامند و سالار کیست؟
بدو گفت کاوس کاین کارِ توست
که بیداردل بادی و تندرست
او میخواهد برای کاری که ضروری میداند، جان خود را به خطر اندازد، ولی پیشنهاد خود را به رهبری سیاسی میدهد و از او اجازه میگیرد. پاسخ کاوس نیز بسیار آموزنده است. او میگوید کارشناس تو هستی، خود بهتر میدانی و من تنها میتوانم با هموارسازی راه پیروزی تو، برایت تندرستی آرزو کنم. نکته بسیار ظریف دیگر، تابلو یا فیلمی است که نابغه طوس، از بازگشت رستم به دست میدهد. در اینجا هم نظم را در رفتار و سازماندهی ایرانیان میبینیم. طلایهدار سپاه ایران یا همان کشیک شب، گیو است که بر پایه دادههای بیرون از شاهنامه، داماد رستم هم هست. تهمتن در رفتن به دژ سپید، به لانه زنبور سر کشیده و نیروها و روابط آنها را برآورد کرده است. گرچه روشنایی در دژ، بیگمان بیشتر از بیرون بوده و نگهبانانی از دژ مراقبت میکردهاند، ولی هیچکس جز یک تن از حضور تهمتن آگاه نمیشود، اما هنگام بازگشت، هنوز رستم به سراپرده ایران نزدیک نشده که گیو به گفته امروز به او دستور ایست میدهد و گلنگدن را میکشد:
چو برگشت رستم برِ شهریار
از ایران سپه گیو بُد پاسدار
به ره بر گوِ پیلتن را بدید
بزد دست و تیغ از میان برکَشید
یکی برخروشید چون پیلِ مست
سپر بر سرآورد و بنمود دست
بدانست رستم کز ایران سپاه
به شب گیو باشد طلایه به راه
بخندید و زآن پس فغان برکَشید
طلایه چو آواز رستم شنید،
پیاده بیامد به نزدیکِ اوی
بدو گفت کای مهترِ جنگجوی
پیاده کجا بودهای تیره شب؟
تهمتن به گفتار بگشاد لب
نکته مهم تنها هشیاری گیو در سنجش با نگهبانان تورانی نیست. فردوسی به خواننده این آموزش را میدهد که در انجام یک برنامه پنهانی، حتی طلایهدار ایران و پاسدار شب نیز از داستان آگاه نیست. هر شخص و گروهی تنها در چارچوب مشخص و بر پایه وظیفه خود رفتار میکند و همهچیز آنچنان سامانیافته که اگر نیاز نباشد، خبر کاوش رستم برای شناسایی، حتی به دامادش نیز درز نمیکند.