نویسنده: علیرضا قراباغی
روز نخست نبرد رستم و سهراب به پایان رسیده و هر دو توافق کردهاند که صبح فردا به آوردگاه بروند. رستم دیگر نمیتواند این خونخواره مرد را به پادافره نرساند. رستم نمیداند پیروز کار و کوشش یعنی جنگ و نبرد فردا چه کسی خواهد بود، ولی بر این باور است که آفریننده جهان میتواند او را به پیروزی برساند. او این دو دلی را با کاوس هم در میان میگذارد:
بکوشم، ندانم که پیروز کیست
ببینیم تا رای یزدان به چیست
کز اوی است پیروزی و دستگاه
هم او آفرینندهی هور و ماه
بدو گفت کاوس یزدان پاک
تنِ بدسگال اندر آرد به خاک!
من امشب به پیش جهانآفرین
بمالم رخ خویشتن بر زمین
کند تازه این بار کام تو را
برآرد به خورشید نام تو را
بدو گفت رستم که با فر شاه
برآید همه کامهی نیکخواه!
پرسش این است که آیا رستم بهراستی بر این باور است که فرّ کاوس شاه نبرد فردا را به فرجام میرساند و او را پیروز میگرداند؟ گرچه اندیشههای مهری و مانند آن در روزگار باستان رواج داشته، ولی فردوسی از زبان رستم میگوید که حتی خورشید و ماه هم در سرنوشت انسان هیچکاره هستند. پس نقش این فره شاهی چه میشود؟ نابغه طوس در ریزهکاریهای داستان، پاسخ را نمایان میکند. فردا که نبرد آغاز میشود، دعای کاوس نهتنها بیاثر میافتد، بلکه جان رستم هم در خطر میافتد:
از اسپان جنگی فرود آمدند
هشیوار با گَبر و خُود آمدند
ببستند بر سنگ اسپ نبرد
برفتند هر دو، سران پر ز گرد
چو شیران به کُشتی برآویختند
ز تنها خَوی و خون همی ریختند
بزد دست سهراب چون پیل مست
برآوردش از جای و بنهاد پست
به کردار شیری که بر گور نر
زند دست و گور اندر آید به سر
نشست از بر سینه پیلتن
پر از خاک چنگال و روی و دهن
یکی خنجری آبگون برکشید
همی خواست از تن سرش را برید
بیت نخست نشان میدهد که هر دو آگاهانه بر سر آناند که از دیگری جان ستانند و جان خود را برهانند. پسان بیت، گویا به رویداد تیرهای که در پیش روی دو پهلوان است اشاره دارد، زیرا هنوز آنان دستبهکار نشدهاند تا گرد نبرد بر سرشان بنشیند. شاید شاعر ترکیب «سران پر ز گرد» را به نشانه گرد تیرهروزی برمیگزیند. تابلویی که فردوسی هنرمند در بیتهای بعدی از سهراب کشیده، او را در قامت همان گرگ نابکاری نشان میدهد که روز گذشته خون ایرانیان را بیرون از آوردگاه بر زمین ریخته بود. سهراب همچون پیلی که هنگام جفتگیری مست و بیپرواست، مانند شیری که بر شکار دست میاندازد و همچون درندهای که چنگال و چهره و دهانش خاکآلود است، رستم را بر زمین میزند و روی سینهاش مینشیند تا سرش را با خنجر جدا کند. این نتیجه دعای کاوس است؟! جهانپهلوان با فریب و ترفندی از این مرگ حتمی میگریزد و این بار بدون واسطهی شاهان و فر ظل الله، دست به دعا برمیدارد. نیازی نیست که کاوس شاه روی بر خاک بمالد، بلکه جهانپهلوان، امید ایرانیان، تن را در آب روان میشوید و چونان انسانی که جان از بدنش بیرون شده و بار دیگر به زندگی بازگشته باشد، دست نیاز به درگاه یزدان دراز میکند:
خرامان بشد سوی آب روان
چنانچون شده باز یابد روان
بخورد آب و روی و سر و تن بشست
به پیش جهانآفرین شد نخست
همی خواست پیروزی و دستگاه
نبود آگه از بخش خورشید و ماه
فردوسی باز به همان بیت پیشین اشاره میکند که رستم گفته بود پیروزی و دستگاه، نزد خورشید و ماه نیست و اختر آدمی را چرخ نیلوفری رقم نمیزند. در داستانهایی که مردم از گذشتههای دور گفتهاند اثر این دعای رستم بسیار پررنگتر است. روزگاری از یک کارگر ساختمانی شریف افغانستانی شنیده بودم زمانی زور رستم آنچنان زیاد بود که حتی راه رفتن روی زمین برایش دشوار بود. در آن هنگام ازخدا خواسته بود نیمی از زورش را بگیرد؛ ولی در نبرد آخرین با سهراب، از ایزد درخواست کرد که آن نیمه را به او بازگرداند. بعدها از دکتر خالقی خواندم که این داستان اصیل و کهن است. در هر روی پسازاین دعا، رستم در مبارزه با سهراب بر او چیره میشود.