نویسنده: آریو راقب کیانی
اشاره: فیلم «کیت»، فیلمی اکشن، ماجراجویی و جنایی محصول سال ۲۰۲۱ کشور آمریکا، به کارگردانی سدریک نیکولاس ترویان است. این فیلم داستان یک زن آدمکش به نام کیت را دنبال میکند که متوجه میشود مسموم شده و تنها ۲۴ ساعت دیگر میتواند زندگی کند و پسازآن خواهد مرد. او باید از طریق تعقیب و کشتن جنایتکاران در خیابانهای توکیو قاتل خود را پیش از مرگش پیدا کند و به قتل برساند و از او انتقام بگیرد. متن پیش رو نگاهی منتقدانه به فیلم «کیت» به قلم آریو راقبکیانی، منتقد سینما و تئاتر است.
فیلمهایی که در سبک اکشن-تریلر هستند میبایست علاوه بر ایجاد هیجان و دلهره در زمینه تعلیق هم موفق عمل کنند تا فرصت حدس زدن وقایع را با حالتی سعی و خطا و البته همراه با انتظار کشیدن به مخاطب خود تقدیم کنند. چنانچه معمای قصه این ژانر سینمایی در همان دقایق آغازین توسط مخاطب کشف شود، آن چیزی که برای فیلم باقی میماند صحنههای تعقیب و گریز بیفایده و همچنین زدوخوردهای به تکرار افتاده در روند داستان است که معمولاً فاقد هرگونه پیچیدگی در روایت و شخصیتپردازی است؛ بنابراین چنین فیلمی که استراتژی آن در ابتدا لو رفته است و قصه آن برای مخاطب اسپویل شده باشد، مناسب نیست و به کار هیچ رده سنی نمیآید.
فیلم «کیت» به کارگردانی سدریک نیکولاس ترویان محصول کمپانی نتفیلیکس در همان ابتدا تکلیف خود را با مخاطبش در این زمینه یکسره میکند و هر آنچه در چنته قصهگویی داشته است را میبازد. پرسش این است که آیا فیلمساز قصد داشته با تصویرسازی از یک زن آدم کش بیاحساس و جانسخت، نسخه دیگری از فیلمهای «لوسی» و یا «آنا» اثر لوک بسون را به شکلی کپی شده روی پرده ببرد، با اینکه دو فیلم مذکور نیز در اقبال عمومی موفقیتی به همراه نداشتهاند؟!
محوریت فیلم «کیت» همانطور که از نام فیلم مشخص است پیرامون یک زن بهعنوان کاراکتر اصلی (با بازی الیزابت ویسنتد) میگردد که زیر نظر مأموری به نام واریک (وودی هارلسون) مشغول به کار است و از کودکی مشغول آموزشهای جنگی بوده است تا در موعد مناسبی بتواند مأموریتهای محوله را به نحو احسن به سرانجام برساند. فیلم بهقدری مبتدیانه کنش خود را به مخاطب ارائه میکند که وقت گذاشتن 106 دقیقهای برای آن منطقی به نظر نمیرسد. مگر آنکه مخاطب با صرف وقت خود در خصوص سرگرم شدن با تماشای بزنبزنهای غیرقابلباور کاراکترها و پاشیده شدن مکرر خون آنها بر روی لنز دوربین و رؤیت کلیشههای ژانر اکشن در زمان رانندگی کاراکترها کنار بیاید. گفتگوهای صورت گرفته بین کاراکترها نیز که میتوانست در معماری شخصیت سازانه کاراکترها مؤثر واقع شود، بسیار دمدستی و سطحی است، بهطوریکه تشدید و تقلیل تنشها هیچگونه ارتباط محتوایی با دیالوگها نمیگیرند و میتوان نقطه عطف بیرمقی دیالوگها را در مباحثه تعیینکننده کیت با کاراکتر آنی (میکو مارتینیو) جستجو کرد که مثل اکثر المانهای دیگر فیلم ضعیف عمل میکند. ازاینرو تحول شخصیتی «کیت» نیز بسیار دور از باور جلوه میکند که چگونه چنین شخصیتی که بهراحتی پدر آنی را در مقابل دخترش ترور میکند، حال که در آستانه مرگ است، خود را مجاب به محافظت از جان آنی که زمانی پدرش را کشته، میکند! حتی اخلاقگرا شدن شخصیت کیت با قوانین شخصیای مانند عدم کشتن در حضور کودکان و یا تشکیل خانواده پس از چند مأموریت نیز، باسمهای و ناکارآمد از آب درمیآید!
مشخص نیست که چرا فیلمساز وظیفه خود میداند که موانع بسیار بغرنج و جانکاهی را در سر راه قهرمان قصه خود یعنی کیت ایجاد کند و او را بهسلامت از همه آنها عبور دهد. کاراکتر کیت هرچقدر در شرایط غامضتری قرار میگیرد که مرگ محتمل خویش را به چشم میبیند، دوباره کارگردان او را از آن کمینگاه نجات میدهد. کیت که بهوسیله پولونیوم (نوعی ماده رادیواکتیو) مسموم شده و فقط 24 ساعت برای زنده ماندن زمان دارد، میخواهد به هر نحوی که شده مأموریت آخر را به اتمام برساند.
فیلم «کیت» هیچگاه نمیتواند از آدمهایش واقعیتی بسازد که در موقعیتهای واقعی قرار دارند و یا روابطی را بین آنها تعریف کند که بر پایه کشمکش صحیح بین ایشان ارائه شده باشند. دراینارتباط نه پیوستگی و عقبه کیت با واریک تحت عنوان سرپرستی و پدرخواندگی مشخص است و نه چرایی مستدل گسستگی بین این دو کار. به همین ترتیب روابط ترسیم شده کاراکتر کیجیما (بازی جون کونیمورا) که میخواهد با نفراتش به مقر کاراکتر رنجی حمله کند بدون ساختار و حادثه محرک و پیشزمینه است. حتی سندروم استکهلم عرضه شده در فیلم با گروگانگیری آنی توسط کیت نیز بسیار خنثی پرداخته میشود.
میتوان اذعان داشت فیلم «کیت» مجموعهای از بازیهای خوب را حتی در زمینه کتکخور و سیاهی لشگر در کنار هم دارد که به مدد فیلمنامه پر از عیب و نقص همه آنها محو میشوند و بر باد میروند. این روال بازی گرفتن از بازیگر و هدر دادن آن نیز، حتی در تقابلهای بین وسترنها و ساموراییها (بهتر است بخوانیم مبارزه بین آمریکا و ژاپن) به چشم میآید که فیلمساز نمیداند چه وقت جدی باشد و چرا اصلاً باید هرازگاهی هجو و کمدی گردد!
فیلم بهقدری در جریان اتفاقات، یاکوزا بازی درمیآورد که حلوفصل شدن آنها را باید بهحساب نیروهایی ماوراءالطبیعه گذاشت! اینکه شخصیت کیت در سرزمین ژاپن کمر به قتل تمامی یاکوزاها که در ظاهر مخوف هستند و غالباً بهصورت افراد نادانی تصویر شدهاند و دومینو وار نیز کشته میشوند، بسته است و همچنین خبری از پلیس در ژاپن متفاوت شده با رخساری خردسالانه نیست و کیت با آن حال نزار هرچند وقت یکبار یک آمپول برای احیاء و بیشتر زنده ماندن به خود تزریق میکند، شاید و فقط شاید در مرامنامه این فیلم بگنجد. فیلم لحظاتی میخواهد معصومیت زنانه را بین نوجوانی کیت و آنی به رخ بکشد و زمانی این بیپیرایگی زنانه را بین دو کاراکتر کیت و همسر استفان با رویکرد فرا جغرافیایی رقم میزند که در هر دو موقعیت به دلیل شتابزدگی در سکانسها، اصل موضوع موردتوجه قرار نمیگیرد! منطق فیلم ایجاب میکند که کیت با اینکه در حال احتضار است تا لحظه آخر با یک لشگر ژاپنی بسته به نسخه زیباشناسانه در لحظات درگیری و نزاع چه با تفنگ و چه با شمشیر سربلند و زنده بیرون بیاید و در مقابل هزاران گلوله و مشت و لگدی که به سمت او حواله میشود، روئینتن باشد! تصاویر تهیه شده با هلی شات نیز رهاوردی جزء به رخ کشیدن عظمت تحقیر شده ژاپن ندارد و باید این زن خشن و چند سامورایی را همانگونه که هستند، پذیرفت! جماعتی که دورهم میچرخند و با یکدیگر قایم باشک بازی میکنند تا کیت برای همیشه برنده این بازی باشد.