دکتر حسن نظری
پژوهشگر حوزه تاریخ و تمدن
جلالالدین محمد (604- 672) شاعر و عارف پارسی گوی پرآوازه در بلخ زاده شد. او از نوابغ عالم ادب و از متفکران بزرگ جهان و مقتدای تصوف و اهل تحقیق و ارباب معنی بود. پدرش عارف و فقیه حنفی بود. وی در خردسالی به دلیل اختلاف پدرش با قطبالدین محمد خوارزمشاه از بلخ روانه سمرقند شد. پس از هجرت مولانا به سمرقند، این شهر با یورش ویرانگر سلطان همزمان شد و اقامت آنها در سمرقند دیری نپایید. این بار مهاجم دیگری در راه بود و آنها پیش از آنکه سپاه مغول به آنجا برسد، سراسیمه و شتابان از آن شهر گریختند و مجدد به بلخ رفتند و سپس چون مهاجمان دشت گبی راهی این شهر شدند به نیشابور رفتند. مولانا در نیشابور با عطار شاعر صوفی دیگر آشنا شد. مغولان به نیشابور که رسیدند وی برای نجات از چنگ غارتگران زخمی کینهتوز که مصمم بودند شهر را با خاک یکسان کنند با خانوادهاش بهقصد زیارت حج رهسپار بغداد شد. سپس از مکه روانه دمشق و ازآنجا به دعوت علاءالدین کیقباد (پادشاه سلجوقی روم) در سال 622 و در سن 18 سالگی وارد قونیه شد. جلالالدین در قونیه حوالی سال 629 پس از درگذشت پدر و به اصرار مریدان وی ریاست طریقت را به عهده گرفت. او حدود یک دهه به همنشینی با برهانالدین محقق ترمذی نشست تا اسرار نهان پدر را از او بیاموزد. 40 سالگی جلالالدین مقارن با دیدار او با شمس تبریزی بود. شمس تبریزی یکی از شخصیتهای تأثیرگذار در زندگی مولانا بود که در سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته خود کرد که وی درس و وعظ را بهکلی کنار گذاشت و به شعر سرایی، ترانه، دف و رق زیبای سماع پرداخت. آتشی که این ژندهپوش دورهگرد در ضمیر بزرگ طریقت انداخت او را از جایگاه یک صوفی سجادهنشین خانقاه پناه به رند شوریدهحال عاشقی تبدیل کرد که امروز جهانیان نام رومی را قرین عشق و دلدادگی میدانند. فراغ شمس که حاصل سعایت و حسادت مریدان و خانقاهیان بود جلالالدین را که اینک بهحق مولانا نام گرفته بود، در وادی حسرت نهاد. شیدایی مولانا و شمس تبریزی با رفتن شمس به پایان رسید. شمس یک بار به دمشق رفت و به اصرار مولانا بازگشت؛ اما این بازگشت مدت کوتاهی دوام نیاورد و باری دیگر شمس تبریزی سر به وادی نیستی گذاشت و داغ فراغ را بر مولانا نهاد.
دیوان شمس را میتوان عصاره این فراق نامید. بعد از شمس مصاحبت مولانا به صلاحالدین زرکوب رسید. به اصرار همو بود که مجالس وعظ و خطابه مولانا مکتوب شد و اثر ماندگار «فیه مافیه» خلق شد. صوفی بزرگ اینک به ایام کهولت رسیده بود و این بار حسامالدین چلبی مصاحب او بود. دیوان سترگ «مثنوی معنوی» مهمترین اثر مولوی حاصل این ایام است. اگرچه که این همنشینیها همواره مورد حسد و بدخواهی جمع مریدان بود، اما بخشی از میراث بزرگ ادبی جلالالدین بلخی حاصل فراق شمس تبریزی، تذکار صلاحالدین زرکوب و شور جوانی حسامالدین چلبی بوده است. شکی نیست که مولانا در فضایی اشباع از احساسات و علایق مردمان خراسان بزرگ و نه قونیه رشد کرده و در شهر اندیشهورز آن مقطع یعنی سمرقند، آموخته و در برابر موج جریانهای بالنده تصوف قرار گرفته بود. او از حیث دامنه کار و ژرفای بیان از خیل بزرگان شعر و ادب دوران طلایی زبان فارسی پیشروتر بوده و تا امروز جذابیت کار وی باقی مانده است.