درگذشت فرخی یزدی
میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعرا (۱۲۶۸ خورشیدی - ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر گفته شده به دست پزشک احمدی و به دستور رضاشاه کشته شد. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد بهطور ناشناس دفن شدهاست.
تحصن دکتر مصدق به دلیل اعتراض به نتیجه انتخابات
25مهرماه 1328 ( 17 اكتبر 1949 ) سومين روز تحصن دكتر مصدق و 200 تن از رجال سياسي، روحاني، بازار و اهل قلم در اعتراض به سوء جريان انتخابات بود كه روز بعد به آن پايان دادند زيرا كه كميسيون انتخابات ادامه اخذ راي را متوقف ساخت.دكتر مصدق قبل از تحصن، موارد تخلف از قانون و تقلب در اخذ راي را به كميسيون مربوط گزارش كرده بود ولي اطمينان نداشت كه سريعا مورد توجه قرار گيرد و دست به تحصن زد تا افكار عمومي را متوجه قانون شكني سازد.درهمين روز بود كه دكتر مصدق گفت كه براي مردم ايران، داشتن دمكراسي واقعي از نان شب لازمتر است و اضافه كرده بود كه به سود حكومت است كه ايران از دمكراسي برخوردار باشد.
سفر ژنرال دوگل به تهران
25مهرماه 1342 در دومين روز ديدار شارل دوگل رهبر فرانسويان از ايران مردم تهران از اين كه مي ديدند مردي به اين عظمت در اثناي عبور از خيابانها از خودرو پياده مي شود صف اسكورت را مي شكند و بدون ملاحظه تدابير امنيتي به ميان مردم مي رود و انان را در آغوش مي گيرد متعجب و شگفت زده شده بودند و براي ديدن وي آن چنان هيجان زده شده بودند كه بر سقف خودروهاي پارك شده در كنار خيابان مي ايستادند.
تصرف مراکز شورشی های ظفار در عمان توسط نظامیان ایران
اعلاميه 25 مهرماه سال 1354 (17 اكتبر 1975) دولت وقت نشان مي داد كه نيروهاي اعزامي ايران به كشور عمان براي سركوب كردن استقلال طلبان ظفار، بپاخيزي ظفاري ها را در هم شكسته و مراكز آنان را متصرف شده اند. ولي در اين اعلاميه به تلفات ايران دراين عمليات و دليل! اعزام نيرو به يك كشور خارجي براي سركوب يك قيام داخلي اشاره نشده بود.
خاطرات هاشمی
جمعه25مهر1376،تا ساعت یازده صبح به بازبینی خاطرات آماده انتشار سال ۱۳۶۰ و مطالعه تاریخ و کتاب کلید قرآن پرداختم. سپس به میهمانی اخوی محمد، به لالون رفتیم. محسن، مهدی، فاطی، سعید، اعظم، مریم و بچهها هم بودند؛ عفت نیامد.پس از ناهار و استراحت، رفتیم و بزرگراه در دست ساخت تهران ـ شمال را از طریق نور دیدیم. تا نزدیک سد لار، حدود ۲۰ کیلومتر بعد از لالون و ۱۵ کیلومتر بعد از گرمابدره و سپس در دره لالون هم ۶ کیلومتر در ارتفاعات تا محل معدن زغالسنگ که درآنجا ساختمان نیمهمخروبه قدیمی هستکهگفتند از زمان قاجار است. نماز مغرب را در منزل اخوی خواندم. مقداری از تلویزیون، مسابقه فوتبال تیمهای ایران و چین را دیدیم. با نتیجه ۴ بر ۱، به نفع ایران تمام شد که خیلی موجب خوشحالی ایرانیان است؛ چون گامی دیگر برای حضور در مسابقه جهانی فرانسه خواهد بود. ساعت هشت و نیم شب به خانه رسیدم. سریال «تنهاترینسردار»، درباره زندگی امام حسن (ع) را دیدم.