نویسنده: آریو راقب کیانی
نمایشهایی که محتوای آنها به جنگ برمیگردد، غالباً رویکرد حماسی و یا انتقادی که همان ضد جنگ است دارند و کمتر پیش میآید که عناصر داستانی نمایش به سمتی پیش رود که از مضمونی عملیاتی و حین جنگ برخوردار باشند. اینگونه نمایشها اگر بخواهند قهرمان تراشی و قهرمان سازی کنند، هیچگاه در نزد تماشاگر ارجوقربی پیدا نخواهند کرد و ماندگار نخواهند شد. تماشاگر در مواجهه با نمایشهای جنگی و یا به تعبیر دیگر ضد جنگ نیاز به خردگرایی دارد و اگر احساس کند سطحی از شعارزدگی و یکسویه روی، کلیت نمایش را در برگرفته است، قطع بهیقین ارتباط خود را با آن قطع میکند. ژانر دفاع مقدس در حوزه تئاتر که همچنان بر سر ژانریک بودن آن توافق و اجماع کلی وجود ندارد و گروهی آن را متشکل و ترکیبی از ژانرها میدانند، در اکثر اوقات متهم به سفارشیسازی میشود؛ زیرا نگاه مفهومی به موضوع جنگ در آن بهصورت از پیش قضاوت شده است و واکاوی بسیاری از مسائل از تماشاگر بهصورت از پیش تعیین شده سلب می شود. درنتیجه رویکرد تئوریک این ژانر نمایشی بهصورت ایدئولوژیک به تماشاگر دیکته میشود و در چنین جایگاهی که ارتباط تماشاگر با نمایش بسیار مهم است، عمق پدیدههای ارزشمند برای تماشاگر در همان سطح باقی میماند و بعد از مدتی به حال خود رها میشود.
نمایش «تنها» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا معروفی که این روزها در سالن سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است، تمامی ساختارهای از پیش تعریف شده و ثبت شده در ژانر دفاع مقدس را میشکند و واقعگرایی را فدای اسطورهسازی نکرده است. نمایش «تنها» حماسی بودن روایت خود را به زبان نمیآورد و مثل مُشکی میشود که خود میبوید و نه عطارهایی در قالب دیالوگها و شعارهایی نامتجانس! بنابراین آرمانگرایی چنین نمایشی بیآنکه به آن پافشاری داشته باشد و یا بخواهد آن را تحمیل کند، بهخودیخود برای مخاطب باورپذیر می شود. موفقیت نمایش «تنها» آنجاست که در روی صحنه خود جنگ را بهعین نمیسازد و کاری میکند که فضاسازیهای مربوط به جنگ در ذهن مخاطب متبادر شود. از طرف دیگر نگاه سمبولیستی این نمایش به مقوله جنگ باعث نمیشود که از واقعنمایی دور شود، هرچند در این نمایش نما و بنا ازنظر شمایلی به تئاتر دفاع مقدس نمیخورد، ولیکن ظاهر و باطن آن بسیار با واقعیت جنگ عجین میشود. ساختارشکنی نمایش «تنها» در ترسیم و توصیف جنگ، شاید در نگاه اول تمامی تصورات مخاطب از زعم و گمانهای پیشازاین او از جنگ را تغییر دهد ولیکن چون گفتار و عمل این نمایش درونیتر شده است، غیرمستقیم گوییهای روایتی در آن با بهکارگیری از نمادسازیها و استعارهگراییها به جان مینشیند. نمایش «تنها» با چیدمانی که در طراحی لباس و حرکت بازیگران خود داشته است، شاید در ابتدا پوشیده و مبهم به نظر آید، ولیکن تا انتهای نمایش تماشاگر رابطه خود را با آن به دلیل ضرباهنگ متناسب و همراه با نوسان و اعوجاج درست در تکرار دیالوگها با تشدد کوبندگی در بیان بازیگران حفظ میکند. «تنها» نه بر تن کاراکترهای نمایش لباس رزم میپوشاند و نه بر روی آنها اسمی میگذارد. تمامی هشت کاراکتر موجود در این نمایش (بهغیراز دو کاراکتر بازجو و اقرار کننده) ملبس به کتوشلوار مشکی رنگ هستند و پیشانی آنها ممهور به عددی است. ازاینرو هویت این افراد، از منظر جنگی محدود به یک عدد یا همان پلاک جنگی میشود و از منظر اجتماعی همسان و هم قواره. نشانههای تکرار شونده در طراحی لباس، این هشت نفر اسیر شده در سلولی به ابعاد یک متر در یک متر را هم ردیف با مردمان جامعه خود قرار میدهد که همانند آنها در همان تنگنای قرار گرفته شده، نیازهای معنوی (عبادت و نماز خواندن)، انسانی (معالجه و درمان همبندیها) و حیوانی (خوردن و خوابیدن و اجابت مزاج) طلب و گاها فریاد میکنند. «تنها» نمیخواهد این هشت نفر اسیر شده را تافتههای جدای بافته از جامعه قلمداد کند که مناسبات فکری و اعتقادی متمایزی دارند.
بازنمایی منطقه جنگی و اسارت آنها در این فضای نفسگیر، از طریق نورپردازی موضعی به تماشاگر منتقل میشود. نورپردازی در «تنها» به نحوی است که این جای تنگ را چون گوری منحصر به هر کس تصویرسازی میکند و هر کس به روزنه امید تابیده شد بر پیکره در حال اضمحلال دلخوش کرده است و این نورپردازی سایهروشن دار حس همذات پندارانه را برای تماشاگر در این خفقان زنده نگه میدارد.
داستان «تنها» که در سه روز و سه شب میگذرد، تنها به «تنها» ی رو به نابودی این هشت اسیر نمیپردازد و بهموازات آن روایت لو رفتن عملیات را با اعتراف گیری از شخصی که در نوجوانی در میان این هشت نفر بوده است پیش میراند. نوجوانی که حتی در میانسالی و بعد از جنگ نیز، در گیرودار جنگ مانده و جنگ برای او تمام نشده است. «تنها» به جنگ موضع مشخصی دارد و آن استمرار حالت جنگی برای اشخاصی است که نتوانستهاند تا سالها از وضعیت جنگی خارج شوند و حماسه خود را با زبان بیزبانی نه با تمجید از جنگ که با انتقاد تاریخی از آن به گوش میرساند. نوجوانی که زبانش میگیرد و نمیتواند درست حرف بزند، مجاهدی میشود که مجبور است از گٌرده لاشههای نیست و نابود شده در این مساحت کوچک و محصور خودش را بالا بکشد تا جان افراد دیگری را نجات دهد ولو به بهایی سنگین و گزاف. در «تنها» به شکلی جسورانه زوایای دیگری از آسیبدیدگی، جانبازی و شهادت مورد کنکاش قرار میگیرد که پیشتر شاید اینگونه به آن پرداخته نشده است.