آریو راقبکیانی
پرسش این است که قصههای دنبالهدار «جیمز باند» تا کجا میتواند در جذب مخاطب و همراه کردن او موفق عمل کند؟ برای آینده مجموعه فیلمهایی که با شان کانری آغاز شده و تا دنیل کریگ ادامه یافته است، چه داستان دیگر و بدون متلکپرانی به روسیه را میتوان متصور شد؟ آیا وام گرفتن از جنگ سرد که سرآغاز شروع داستانهای جیمز باند بوده و سریسازی قصههایی با مضمون تقابل با شوروی حتی پس از فروپاشی آن، میتواند همچنان در خلق موقعیت بدیع و به تکرار نیفتاده سربلند باشد؟ قسمت جدید فیلم جیمز باند با عنوان «زمانی برای مردن نیست» همچنان میخواهد بر بیپایانی قصههای این مجموعه اصرار ورزد، ولیکن از دو موضوع عمده رنج میبرد؛ فقدان صحنههای اکشن بدیع و مهمتر از آن بدون قصه بودن! میتوان اینگونه قلمداد کرد که این قسمت بیشتر ازآنجهت ساخته شده که ادای دینی بر خداحافظی دنیل کریگ از این مجموعه باشد و نه آنتاگونیست (ضدقهرمان) قد علم کرده با نام سافین (با بازی رامی ملک) در برابر جیمز باند آنقدرها مانع تراش و سد راه جلوه میکند و نه تهدید جهانی برآمده از این شخصیت آنچنان تازه و غیرقابلحل نمود دارد. حتی پایان فیلم هم که با مرگ قهرمان (بخوانید حذف فیزیکی جیمز باند ازکارافتاده) همراه است، نمیتواند مرگی حماسی برای جیمز باند در قبال دوران بازنشستگیاش محسوب شود. کارگردانی «کری جوجی فوکوناگا» برخلاف سابقه نسبتاً قابلقبول فیلمسازیاش در «زمانی برای مردن نیست» بیشتر از آنکه به دنبال قهرمان پردازی اصولی در قالب این مجموعه فیلمها باشد، در راستای ارضاء و اقناع تماشاگر تینیجر خود است. تصنعیترین صحنه اکشن فیلم را میتوان به سکانس مربوط به برگزاری جشن تولد بلوفلد (با بازی کریستف والتز) نسبت داد. جایی که مأمور باند با همراهی پالوما (آنا د آرماس) قصد بازپسگیری اوبروچف، دانشمند مفقود شده روسی (دیوید دنسیک) را دارند. سکانسی که صحنههای بکشبکش و تیراندازی در آن به بازیهای کودکانه میماند!
حتی حضور مقطعی آنا دآمارس در این سکانس نیز، در رابطه سازی و شکلگیری اتمسفر لازمه با کاراکتر «جیمز باند» بسیار ناپخته و بدون پیشزمینه و پشتوانه پدیدار و دفعتاً محو میشود. به همین ترتیب فیلم پر از شخصیتهایی است که نه میتوانند در ابعاد شخصیت پردازانه موفق باشند و نه در جهات موقعیت سازانه. بهعنوانمثال شخصیتی مثل لوگان آش (با بازی بیلی مگنوسن) که قرار است در قالب یک شخصیت متضاد، حضور شخصیت اصلی داستان یعنی جیمز باند را پررنگتر کند، عملاً در سطح و بدون عمق باقی میماند یا شخصیتی مثل نومی (با بازی لاشانا لینچ) که قرار است بهعنوان 007 جدید معرفی شود، آنچنان نمیتواند در هیبت یک شخصیت پویا ظاهر شود و مجالی برای رشد خود و تکمیل مأموریت جیمز باند داشته باشد. حتی نقش دکتر مادلین سوان (با بازی لئا سیدوکس) نمیتواند در قامت دومین شخصیت اصلی یا دوتراگونیستها پیروز باشد و قوس شخصیتی او نیز به دلیل خاستگاه فیلم یعنی تعیین تکلیف کردن وضعیت جیمز باند الکن میماند.
باید اذعان داشت که در سری 2021 جیمز باند، همه اتفاقات رقم خورده کلیشه است و نه رابطه عاشقانه جیمز باند با دکتر مادلین به دلیل عدم ایجاد عاطفه سازی متناسب بین این دو شخصیت درآمده است و نه برچیدن بساط کشتار جمعی کاراکتر «سافین» در جزیره بهظاهر اسرارآمیز بین روسیه و ژاپن! ازآنجا شخصیت تبهکار «زمانی برای مردن نیست» یعنی سافین ولو با بازی خونسرد رامی ملک نمیتواند هراسانگیز و البته باهوش باشد، درنتیجه پایانبندی فیلم با فدا شدن جان جیمز باند بر بلندای کارخانه پروژه هراکلس نیز بسیار دمدستی و بدون اوج از آب درآمده است.
تکرار روند داستانها و بسامدهای قابل پیشبینی در روابط احساسی بین کاراکترها، فیلم «زمانی برای مردن نیست» را بیمغز و بیقلب کرده است. فیلمنامه بیروح و بیجان این فیلم باعث میشود که تماشاگر دلیل منطقی برای برخی خرده داستانها پیدا نکند. چرا همان ابتدابهساکن «سافین»، «دکتر مادلین» را در بچگیاش نکشته است؟ و آیا فلسفه نقاب گذاشتن بر چهرهاش چیزی جزء سورپرایز مادلین و البته تماشاگر در اواسط فیلم بوده است؟ چرا زمان-مکان چیدمان شده باعث تلاقی حضور جیمز باند در برابر انفجار قبر میشود و در پی آن، صحنههای تعقیب و گریز آنی شکل میگیرد؟ چرا ماجراجویی و ملاقات در زندان با کاراکتر «بلوفلد» باعث آشتی روابط شاعرانه دکتر مادلین و جیمز باند با آن قطع رابطه حماقتآمیز رمانتیک آنها میشود و چگونه و پس از اینهمه مدت جیمز باند نسبت به داشتن فرزندش بیاطلاع بوده است؟ میتوان گفت در گذر این سالها از فیلمهای جیمز باند تنها یک عدد 007 بهجای مانده است و عناوین و اسمهای مختلف موجود در این سری فیلمها مدام در حال انجام ریتمی از پیش تعیین شده و جابجاییهای فرموله شده هستند و کاش سریهای بعدی بهمانند مانیفست همین فیلم بتواند گذشتهاش را فراموش کند! در «زمانی برای مردن نیست» تماشاگر 163 دقیقه صبر کرد و از زمان شخصیاش گذشت تا شاهد مشغول مردن بودن جیمز باندی باشد تا بالاخره حملههای موشکی ناو انگلیسی فرابرسد!