25 فوریه 2022
به قلم آناتول لیوین
تارنمای ریسپانسیبل استیت کرافت
برگردان علیاصغر شهدی
Asghar.shahdi@gmail.com
تهاجم غیرقانونی روسیه به اوکراین، غرب و بسیاری از مردم عادی روسیه را شوکه کرده است؛ اما برای کسانی که درک درستی از تشکیلات ساختاری روسیه و منافع حیاتی آن کشور دارند، نباید غافلگیرکننده باشد. از زمانی که گسترش ناتو برای اولین بار در اواسط دهه 1370 (1990) آغاز شد، مقامات و دیگر هویتهای ساختاری روسیه هشدار دادند که اگر غرب تلاش کند اوکراین را به متحدی علیه روسیه تبدیل کند، این امر منجر به تقابل و احتمالاً جنگ خواهد شد. ...
ساختار امور خارجی و امنیتی همه دولتهای بزرگ بر اساس آنچه دکترین و جایگاه کشورها و منافع حیاتی آنها در جهان تعریف میشود، عمل میکند. ساختار تشکیلاتی روسیه میطلبد که مسکو باید بهعنوان یکی از قطبهای جهان چندقطبی در نظر گرفته شود به همان شکل که ساختار تشکیلاتی ایالاتمتحده میطلبد که باید بهعنوان یگانه قدرت برتر جهان به رسمیت شناخته شود. اوکراین برای این چشمانداز حیاتی است. اوکراینی که با روسیه خصومت میکند و با غرب مرتبط است، هرگونه احتمال رهبری روسیه در یک بلوک منطقهای قوی از کشورهای منطقه را نفی میکند. از این منظر، اکثر ناظران غربی متوجه نشدهاند که روسیه درزمانی که اوکراین انقلاب 1393 (2014) را تجربه و عضویت در اتحادیه اوراسیا را رد کرد، چه شکست سختی را متحمل شده است. تصرف بخشی از دونباس و حتی الحاق کریمه در مقایسه با آن، جوایز اندکی به شمار میرفت.
بااینحال، علاقه روسیه به اوکراین فراتر از جنبههای اقتصادی و استراتژیک است. همانطور که در مقالات و سخنرانیهای پوتین تأکید شد، روسها هویت فرهنگی و تاریخی خود را با هویت اوکراین مرتبط میدانند.
هدف دولت روسیه ایجاد حوزه نفوذ منحصر به خودش است نه نسخه جدیدی از اتحاد جماهیر شوروی. پوتین گفته است: «هرکس دلش برای شوروی تنگ نشود قلب ندارد، اما هرکسی که بخواهد شوروی را بازگرداند مغز ندارد». اتحادیه اوراسیا بسیار کمتر از اتحاد جماهیر شوروی است. بهعنوانمثال، قزاقستان عضو آن است و همواره به دنبال روابط خوب با روسیه بوده است؛ اما مقامات قزاقستان بهطور علنی و مکرر اعلام کردهاند که این نوعی ابر دولت نیست؛ و قزاقستان بارها از پیروی از روسیه در امور بینالملل - ازجمله اخیراً با امتناع از به رسمیت شناختن استقلال جمهوریهای دونباس خودداری کرده است. اتحادیه اوراسیا و سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) از شراکتهای سست به شمار میروند.
در مورد اوکراین، روسیه دو مسیر ممکن را در پیش دارد. اینکه کدامیک انتخاب خواهد شد در روزهای آینده مشخص خواهد شد. اولین مورد، توافق با دولت فعلی اوکراین (همانطور که روسیه علناً بلافاصله پس از تهاجم درخواست کرد) است که در آن باید بیطرفی اوکراین و محرومیت از تسلیحات غربی تضمین شود. مسکو تقریباً بهطورقطع از جمهوریهای دونباس و سایر مناطق روسیزبان که توسط ارتش روسیه اشغال شده است، خواستار دریافت وضعیت کاملاً خودمختار در یک اوکراین فدرال خواهد شد. مسکو احتمالاً این را بهعنوان نسخه توسعهیافته توافقنامه مینسک 2 در سال 1394 (2015) در مورد خودمختاری دونباس در داخل اوکراین به غرب ارائه خواهد کرد.
راه دوم این است که روسیه، کیف را اشغال کند، دولت اوکراین را با دستنشاندههای روسی جایگزین کند و یک قانون اساسی فدرال جدید اوکراین را با دستور روسیه تنظیم کند. در این مرحله، مسکو همچنین ممکن است تلاش کند اوکراین را مجبور به پیوستن به اتحادیه اوراسیا و سازمان پیمان امنیت جمعی CSTO کند. این برای روسیه یک پروژه خطرناکتر خواهد بود.
برخلاف دولتهای محلی در مناطق روسیزبان که مسکو حداقل امیدوار است بتواند تا حدی مشروعیت محلی را به دست آورد، یک دولت دستنشانده در کیف با مرکز قومی اوکراین تنها با حضور دائمی ارتش روسیه میتواند زنده بماند. دولت و ارتش با ناآرامیهای تودهای دائمی و مقاومت خشونتآمیز مواجه میشوند که تنها از طریق سرکوب وحشیانه میتوان آنها را کنترل کرد.
این برای مردم اوکراین هراسناک و برای ناتو خطرناک خواهد بود. اگر ایالاتمتحده تصمیم به تسلیح یک جنگ چریکی در اوکراین بگیرد، چنین نیرویی تنها میتواند از طریق لهستان تأمین شود که روسیه ممکن است مستقیماً آن را هدف قرار دهد که احتمالاً باعث گسترش و تشدید درگیری بهطور چشمگیری خواهد شد. علاوه بر این، این جنگ چریکی ناگزیر به درگیری قومی ناسیونالیستهای اوکراینی علیه جمعیت محلی روسیه تبدیل میشود و هرگونه اتحاد درازمدت اوکراین را غیرممکن میکند و احتمالاً منجر به الحاق نهایی مناطق روسیزبان اوکراین به روسیه میشود.
هدف از تحریمهای غرب علیه روسیه باید تحتفشار قرار دادن این کشور برای خروج ارتشش از اوکراین و بازگرداندن حاکمیت و تمامیت ارضی اوکراین (منهای کریمه) باشد. بااینحال، اکنون ناگزیر بهنوعی سازش با روسیه در مورد بیطرفی اوکراین (اما نه عضویت در اتحادیه اوراسیا) و فدرالیسم نیاز دارد. صرفنظر از شکست نظامی ارتش روسیه یا فروپاشی دولت روسیه اکنون به نظر میرسد که امکان خروج بدون قید و شرط روسیه از اوکراین وجود ندارد.
جایگزین گزینه بالا این است که ایالاتمتحده از تحریمها نه برای تغییر سیاست روسیه در اوکراین، بلکه برای سرنگونی رژیم در خود روسیه با فلج کردن دولت و اقتصاد روسیه استفاده کند. اینیک پروژه خطرناکتر و احتمالاً بیهوده خواهد بود، زیرا استفاده ایالاتمتحده از تحریمها برای ایجاد تغییر رژیم، شکستی جهانی را در کوبا، ونزوئلا، عراق، کره شمالی و ... تجربه کرده است.
روسیه بسیار قویتر از کشورهای فوقالذکر است و احتمالاً کمکهای بیشتری از چین دریافت خواهد کرد که اقتصاد آن اکنون از ایالاتمتحده پیشی گرفته است. چنین راهبردی دیر یا زود شکافی را بین ایالاتمتحده و متحدان اروپاییاش باز میکند که شامل حمایت نامحدود از یک مبارزه مسلحانه در اوکراین، با تمام عواقب آن برای اروپا میشود.
مهمتر از همه، تحریمهای غربی باید برای کمک به مردم اوکراین در نظر گرفته شود. استراتژی دوم جنگهای چریکی بهجای کمک به اوکراین بهعنوان سلاحی برای تضعیف روسیه و به خاطر آوردن برخی از بدترین اقدامات آمریکا در جنگ سرد، زمانی که واشنگتن از شورشهای محلی بدون توجه به منافع مردم محلی حمایت میکرد در نظر گرفته میشود. رفتن آمریکا در این مسیر خیانت به همان اوکراینیهایی است که دولت آمریکا میگوید میخواهد به آنها کمک کند.