بحران خشکسالی و کم آبی در بسیاری از مناطق کشور به خصوص در استانهای جنوبی به تهدیدی برای زندگی مردم تبدیل شده است. آیا ریشه این معضل در تصمیمات همسایگان غربی ایران در سدسازیهای ترکیه است؟
ابتدا باید ریشه مشکل کم آبی را در ایران پیدا کرد. مدیریت آب در اساس باید برای تعادل عرضه و تقاضای آب تلاش کند. اکنون این تعادل در کشور برقرار نیست و فاصله بین تقاضا و عرضه وجود دارد. آب هشت میلیون و ... هکتار زمین زراعی تأمین نمیشود. البته این به معنای آن نیست که ما در تأمین آب مراکز جمعیتی یا در بخش صنعت مسئله نداریم. در آن بخش نیز هرسال با بحران کم آبی و سو مدیریت درگیر هستیم. روستاها و مناطقی از شهرها هنوز با تانکر آبرسانی میشوند. بعضاً بحرانهای زمینهای و اجتماعی به دلیل کم آبی در کشور اتفاق افتاده است.
اگر مسئله کم آبی، خشکسالی و ریز گردها در مناطقی از کشور بحرانی وارداتی یا اقلیمی نیست، چرا در داخل کشور موضوع قابلحل نیست یا راهحل مؤثری تاکنون ارائه نشده است؟
یکی از مؤثرترین ابزارها در این مورد مسئله نظام تخصیص آب است. اگر از نظر تاریخی به پنجاه سال پیش برگردیم تقاضای آب در مقابل منابع موجود به قدری کمتر بود که نیازمند چنین پایشی نبودیم و هرکسی آزاد بود که از رودخانهای شبه نهری بکشد و درجایی قناتی ایجاد کند و از آن بهرهبرداری کند. اما اکنون که سقف مصرفکنندگان افزایشیافته و نگرانکننده شده است، ایجاد نظام علمی، تخصصی و مدرن برای کنترل، پایش عرضه و تقاضای آب ضروری است.
ایران و بسیاری از کشورهای همسایه در منطقهای خشک قرار دارند. آیا وضعیت در کشورهای منطقه برای مدیریت و تأمین آب به همین صورت است؟ آنها چگونه کم آبی و خشکسالی را کنترل میکنند؟
ما اسنادی قدیمی به صورت طومار داریم که نشان میدهد پیش از این با توجه به شرایط متغیر آبی تصمیمگیری میشد. ما امروز با سه مکانیزم محدودکننده تعادل در عرضه و تقاضا روبرو هستیم. ابتدا باید دانست که افزایش هزینه تأمین آب اضافی، یعنی هر مترمکعب تأمین آب، بسیار پرهزینه است. اگر سدهای نسل اول را در نظر بگیریم هزینه تأمین هر مترمکعب آب در حدود 400 تا 500 برابر است. اگر طرحهای انتقال طولانی آب را به این موارد اضافه کنیم این طرحها نجومیتر خواهند بود. ضمن اینکه این هزینهها ابعاد اجتماعی و زیستمحیطی فراوانی خواهد داشت. ما تقریباً آب در کشور نداریم که از سهم آب دیگری گرفته نشده است. مورد دوم تقاضاهای مهار نشده است. یعنی مسئله به تصمیمگیرندگان و مصرفکنندگان سایر بخشها منتقل نمیشود. ما حتی در بدترین شرایط جغرافیایی نیز انتظارات مهار نشده داریم. وقتی از انتقال آب دریای عمان به مشهد یا انتقال آب خزر به سمنان حرف میزنیم نشان میدهد که میخواهیم تقاضا را شعلهور کنیم. مسئله سوم ادامه دادن سیاستهای گذشته است. شرایط کنونی میطلبد که حکمرانی آب را متفاوت از گذشته انجام دهیم ولی شواهدی از این مسئله نمیبینیم.
آیا روند توسعه در ایران برخلاف وضعیت اقلیمی کشور بوده و هست؟ چگونه باید در برنامهها تجدیدنظر کرد و چه راهحلی در پیش گرفت؟
نمیتوان به صورت نقطهای به توسعه پرداخت که در درازمدت چنین بلایی بر سر دستگاه و چرخه آب میآورد. نتیجه روند شتابان توسعه بدون مهار را ملاحظه کردیم. استفاده از تکنولوژی برای پاسخگویی به تقاضاهای روزافزون را شاهد بودیم و الآن این نگرانی به وجود آمده که چگونه باید این وضعیت را مهار کرد. الفبای مدیریت آب نشان میدهد که ما عموماً با مقدار ثابتی آب روبرو بودیم که تقاضای زیاد ایجاد کرد. وقتی از نظام تخصیص حرف میزنیم نمیتوانیم نسبت به محیط پیرامونی که بر نظام تخصیص حاکم است بیتفاوت باشیم. بنابراین با قاطعیت میگویم ما در آینده چیزی به نام نظام تخصیص آب نخواهیم داشت. نظام تخصیص آب یعنی آبی اضافی داشته باشیم که بخواهیم برای نیازهای دیگر مورداستفاده قرار دهیم.