ولی تمام این شایستگی، نباید باعث آن شود که بعضی انتقادات برکار اولین مترجم رباعیات وارد نباشد. فیتزجرالد درکار ترجمه اثر خیام خویشتن را مقید به تبعیت از محتوای غالب رباعیات نکرده و گویی در پی آن بوده است که «خیام انگلستان» شود. شاید سبب چنین طرز عملی درشاعر بودن او نهفته باشد. ظاهراً همه با این نظر موافقند که کار ترجمهی آثار شعری بهتر است به دست خود شاعر صورت پذیرد. آنها بهتر از هرکس، مفهوم کلمات، اوزان، قوافی و دیگر فنون شعری را که در اثر اولیه به کار رفته است درک میکنند.
ولی این کار، در عین حال، خالی از عیب نمیتواند باشد، یعنی ممکن است شعرای مترجم، گاهی محتوای کلام شاعر اصلی را فدای ذوق و سلیقه شخصی خود کنند، چه آنها در پی وزن و قافیه هستند وبه دنبال کلمات رسا وزیبا، درحالی که ممکن است همین کلمات واصطلاحات زیبا، به طرز شایسته، در زبانی دیگر، منظور شاعر اصلی را بیان نکند. باتوجه به نکات بالا، چنین به نظر میرسد که فیتزجرالد نیز از این قاعده مستثنی نبوده باشد. او گاهی مفهوم اصلی یک رباعی را به خاطر دست یافتن به قالب شعر انگلیسی مطلوب خود، فدا کرده است.
دراین باره نمونه های فراوانی میتوان ذکر کردکه رباعی زیر یکی از آنهاست،
ترجمه رباعی توسط فیتزجرالد؛
اوه، با خیام همراه شو وسخن خردمند مشنو(رها کن)
آنچه حتمی وقطعی است این عمر است که میگذرد،
یک چیز حتمی و بقیه دروغ است،
گلی که یک بار پژمرد برای همیشه نابود میشود،
اکنون به رباعی زیبای خیام توجه کنیم:
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت
بی باده وبی رفیق و بی همدم وجفت
زنهار بکس مگو تو این راز نهفت
هر لاله که پژمورد، نخواهد بشکفت