در دام خیال پردازی ماندن و با اندیشههای کهنه در رؤیای رسیدن به هدفی که نمیدانند چیست، بودن، سرنوشت کشور و ملت را درهم میشکند. سخنان تکراری و شعاری، فریاد زدنهای احساسی و تریبونهای بی منطق گرهای نگشوده و راهی نشان نمیدهند. راندن خرد و درهم شکستن اندیشه شانس کشور را برای بودن هم از ما میگیرد. عراقچی از سخنان یکی از دولتمردان کشوری در منطقه میگوید که به او گفته است: «دیگر چیزی به نام امت اسلامی وجود ندارد».
این سخن را درپاسخ او که خواستار کمک کشورهای اسلامی دربرابر نسل کشی درغزه شده گفته است. عراقچی اگر چه میگوید این سخن را قبول ندارد ولی واقعیت میدان همان است که شنیده است و تلاش برای نپذیرفتن این امر تغییری در واقعیت نمیدهد. این همه مسلمان واین همه ثروت کشورهای اسلامی نمیتوانند مردم غزه را از گرسنگی نجات دهند. شرم آور ولی واقعیتی تلخ و دلهره آور است. ما نمیتوانیم با رؤیاپردازی واقعیتها را نادیده بگیریم. ما نمیتوانیم با شعار دادن فرصتهای از دست رفته را بازگردانیم. ما نمیتوانیم با ایدههای خیال پردازنه امروز و آینده کشور را تا ناکجاآباد ببریم.
منطق بینالمللی، ساختار جهانی و قدرت حاکم بر دنیا با رؤیا پردازی وخیالبافی نسبتی ندارد. برخی از غیر قانونی وغیر اخلاقی بودن بازگشت تحریمها توسط کشورهای اروپایی میگویند، مگر جهان دنیای منطق، قانون و اخلاق است؟! اگر منطق، قانون واخلاق برجهان حاکم بود ما هم باید درکنار پرسشگری پاسخگو هم باشیم.
اگر ما به شمارش دلایل دشمنی غرب با ایران میپردازیم به ناگزیر باید سیاستهای حاکم بر کشور در رابطه با امریکا وسایر کشورها وگروهها را به باز اندیشی بنشینیم. همان گونه که ما گمان میبریم حقیقت نزد ما هست وبس، دیگران هم این اجازه را خواهند داشت که خودرا منادی حقیقت بپندارند و مشی ما را بر نتابند. سازش وصلح و رابطه مناسب با همه کشورها نیاز اساسی کشور است.
همه مشکلات راه حلهایی دارند. پرسش این است آیا دشمنی با امریکا به نفع منافع ملی است یا خیر. این سخن نه از روی احساس بلکه براساس شواهد و واقعیتهای میدانی است. این سخن بر پایه درک کلی از شرایط منطقه و جهان است. در دنیای واقعی منافع کشورها با هم گره میخورد و مزیتهای نسبی وافزایش بهره وری و رشد اقتصادی و بهبود کیفیت زندگی در کشورها نقش برجسته در توان ملی دارد.
اگر زندگی مردم دستخوش آسیب وتوان ملی دچار فرسایش شود دیگر از شعار و پناه بردن به احساس و هیجان و باور هم کاری برنمی آید. آیا هزینه برای نهاد وسازمان ومؤسسه های مذهبی و فرهنگی که به گفته پزشکیان به این مؤسسات پول داده میشود و کاری نمیکنند به نفع مردم است یا خیر؟ هرسخنی که بر زبان دست اندرکاران حکومت جاری میشود چون سیل و توفانی در دل جامعه جریان مییابد، کارآمدی یک حکومت در کاستن از مشکلات وازمیان برداشتن نارسائیها وبه پایان بردن دشمنیها معنا پیدا میکند.
زیستن در تخاصم تاب و توان را از کشور میگیرد. مگر میشود سود و زیان سیاستها را ارزیابی نکرده به تدوین برنامههای تازه وگزینش مسیرهای نو اندیشید؟ آیا روان جامعه به آرامش میرسد؟ آیا اقتصاد امنیت پیدا کرده و وارد مرحله پویایی میشود؟ آیا ترس از سرمایهگذاریهای بنیادین ازمیان برداشته میشود؟ وآیا ریشه مهاجرت گسترده وفرار سرمایههای مادی وانسانی میخشکد؟ و پرسشهای دیگر.
ظاهربینیها ریشه در واقعیتهایی دارد که نمیتوان ازآن چشم پوشید. واقعیتهایی که فرصتهای فراوانی برای رشد و توسعه را از کشور گرفته وبا این همه مزیت و امکانات خدادادی جامعه را به فقر و فلاکت کشیده است. آنچه کشور را توان میبخشد وقدرت پایداری میدهد همبستگی ملی است واین همبستگی با میدان دادن به همه نگرشها و اندیشهها و تواناییها معنا پیدا میکند. خاموشی گزیدن به معنای پذیرش آنچه گفته میشود نیست. روح زخمی جامعه نیاز به تیمار و مرهم دارد. مردم سهمی از زندگی میخواهند و از زیستن در چالشها و ترس های پایان ناپذیر خسته شدهاند.