هدی ملک آسا
دانشآموخته ارشد روانشناسی
در جایگاهی که افراد منطقی عمل کرده و تمام جوانب یک مسئله را در نظر میگیرند کارها به درستی پیش میرود اما وقتی افراد مسئله پیش رو را تکبعدی نگاه کرده و جوانب دیگر آن را در نظر نمیگیرند احساسات فعالشده و مشکلات مجال ظهور وبروز پیدا میکنند. نگاه تکبعدی به محتوای باورهای والد فرد را براین میدارد که برای حفظ جانش دفاع از خاک خود را «میهنپرستی» بداند و همین کار را برای دیگری «یوغ بندگی» نام نهد واکنش احساسی در این مورد موجب کلید خوردن خشونت، دشمنی و جنگ میشود. در جامعهای که خصومت وجود دارد، افراد به صورت فردی در خانهی خود تجلیبخش خشونت هستند که در جامعه تبیین میشود. اگر افراد جامعه بتوانند در لحظهی بروز خشم و دشمنی از طرف مقابل به جای تمرکز روی والد او روی کودک درون طرف مقابل متمرکز شوند میتوان امیدوار بود که ارتباط بالغ - بالغ در حال برقرار شدن است و بجای وحشت از دیگری برای به دست آوردن دنیای بهتر، میتوان ترسهای بچهگانه را کنار گذاشت و به جای انتخاب واکنش های احساسی، به مشکلات واقعی و قدرتهای درونی که موجب جرئت ورزی میشود فکر کرد، انتخاب روش دوستانه و خالی از حس دشمن تراشی موجب توانمندی فردی شده و دور باطل گوشهگیری، طغیان و دلیل تراشیهای بیهوده را متوقف کرده و فرد را برای یافتن راهحل درست و عملکرد قوی آماده میسازد.
آیا میتوان ادعا کرد انسان یک موجود منطقی است؟
اصل قانون شرافت انسانی به افراد میگوید که احساس مسئولیت کردن یکی از لازمههای سلامت روحی است. تازمانی که افراد بپذیرند مسئول رفتار خود هستند منطق فعال است، آنچه احساس مسئولیت را در افراد قوت میبخشد گذشتهی آنهاست، عدهای با انکار گذشته و نادیده گرفتن آن، مسئولیت درد و رنجی را که برای دیگری به وجود آوردهاند منکر شده و با بیهوده انگاشتن آن معتقدند نباید گذشته را مرور کرد باید تمام آن را نادیده گرفت، این باور موردقبول منطق و عقل نیست همانطور که نمیتوان زیر باران بدون چتر ایستاد و خیس نشد گذشته را هم نمیتوان بهطور کامل فراموش کرد. حتی نمیتوان گذشته را تغییر داد اما آیا افراد میتوانند ادعا کنند گذشته درگذشته می ماند؟ زمانی که به صورت فردی اصل شرافت انسانی در افراد بکار گرفته شود و به جای " تو باید "، " من باید " سکان امور را در دست بگیرد، قدرت پایداری در تصمیمات فردی بروز کرده و بالغانِ فکر و عمل کردن تحقق مییابد. مسئولیتپذیری یکشبه به وجود نمیآید بلکه فرایندی تدریجی ست که اولین قدم برای قرارگرفته در مسیر آن پذیرفتن واقعیت و عواقب ناشی از آن است. جایی که فرد به این باور سازنده میرسد که میتواند یاد بگیرد و تغییر ایجاد کند بالغ را فعال کرده است.
قوانین برای بالا بردن کیفیت زندگی افراد در جامعه اجرا میشوند به همین خاطر موردتوجه آحاد جامعه قرار میگیرند، پس چه میشود که افراد به مسئولیت گریزی و فرار از قانون رو میآورند؟!
وضعیت " من خوب نیستم – شما خوب هستید " تا توسط یکیک افراد جامعه مورد شناسایی قرار نگیرد، مسئولیتپذیری در سطح پایینی میماند، افراد اسیر خاطرات گذشته میشوند و آزادی از قیود گذشته اتفاق نمیافتد و افراد نمیدانند که چه باید بکنند.
افراد مسئولیت گریز قربانیانی هستند که به غرورهای شکسته شدهی خودآگاهی ندارند، همین عدم آگاهی موجبات بسیاری از حوادث تلخ اجتماعی را فراهم میکند. آنچه امروز افراد درو میکنند محصول گذشته است. زیر پا گذاشتن اصل شرافت انسانی زمینهساز نفرت، خشم و انفجار است و ثمرهی قانونشکنی، تحقیر کودک درون افراداست، وقتی افراد مسئولیت قانونشکنی خود را نپذیرند و تحقیرشوند با سپری شدن سالهای متمادی از قانونشکنیشان، هیولاهای مخوفی در جامعه پدیدار میشوند که تعجبآورند. اگر کودک درون افراد و والد خودپرست درون، بالغ را تحت فشار قرار ندهد، میتوان به علت اصلی بسیاری از اتفاقاتی که برای افراد رخ میدهد دست یافت. با کشف وضعیت " من خوب نیستم – شما خوب هستید " افراد مملو از عقل و شعور میشوند و به یکدیگر کمک میکنند تا با گفتگو و توضیحات دوستانه از وحشت و هراس آزاردهنده نسبت به دیگران آسوده شوند.